دانلود و خرید کتاب واحد ۳۶۵ مهناز یعقوبی آبکناری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب واحد ۳۶۵

کتاب واحد ۳۶۵

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب واحد ۳۶۵

کتاب واحد ۳۶۵ نوشتهٔ مهناز یعقوبی آبکناری است. این کتاب در سال ۱۴۰۱ و در انتشارات اندیشه احسان به چاپ رسیده است. مهناز یعقوبی آبکناری برای نگارش آثارش، جوایز و افتخارات متعددی را کسب کرده است. از جمله: جایزهٔ ادبی مهرگان برای رمان واحد ۳۶۵، جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی برای مجموعه داستان زخم سیب و جایزهٔ ادبی قلم زرین برای رمان من، گمشده در بهار. واحد ۳۶۵ را می‌توانید از طاقچه خریداری و مطالعه کنید.

درباره کتاب واحد ۳۶۵ اثر مهناز یعقوبی آبکناری

واحد ۳۶۵ داستانی را روایت می‌کند که در آن، مفاهیمی مانند هویت، تنهایی، مرگ و عشق مورد توجه قرار می‌گیرند. این رمان با استفاده از عناصر فراواقع‌گرایانه، داستانی را ارائه می‌دهد که می‌تواند برای خوانندگان علاقه‌مند به موضوعات روان‌شناختی و اجتماعی جذاب باشد. در رمان واحد ۳۶۵ رمانی داستان دختربچه‌ای به نام حلما روایت می‌شود که رفتارهای غیرعادی از خود نشان می‌دهد. این رفتارها باعث نگرانی والدین او می‌شود و آن‌ها را به انزوا می‌کشاند. با انتشار اخبار این رفتارها، خبرنگاران برای کشف حقیقت به محل زندگی خانوادهٔ حلما می‌روند. یکی از خبرنگاران به نام سارا با حلما ارتباط برقرار می‌کند و متوجه می‌شود که روح زنی روستایی به نام گلناز در جسم حلما نفوذ کرده است. سارا با کمک خانوادهٔ حلما تلاش می‌کند تا روح گلناز را از جسم حلما رها کند.

کتاب واحد ۳۶۵ را به چه کسانی پیشنهاد می‌دهیم؟

این کتاب برای خوانندگانی مناسب است که به رمان‌های فارسی با مضامین روان‌شناختی و اجتماعی علاقه‌مند هستند. همچنین به افرادی که به داستان‌هایی با عناصر فراواقع‌گرایانه و بررسی عمیق شخصیت‌ها علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب واحد ۳۶۵

«به‌سرعت و با دستپاچگی کارتم را از کیفم بیرون آورده و نشانش می‌دهم و درحالی‌که مقنعه و لباس‌هایم را که بر اثر فشار جمعیت به‌هم ریخته، مرتب می‌کنم و با دلهره می‌گویم: خانم امیدی خودشون گفتن بیام، دیروز تلفنی هماهنگ کردم. نگهبان سری تکان می‌دهد و می‌گوید: منتظر باش.

به پشت سرم می‌نگرم که صدها چشم با خشم و تعجب به من نگریسته‌اند، چشمانی که همه منتظرند، منتظر ورود به برج سفید، ولی نمی‌دانم چرا از بین این همه جمعیت آنها مرا انتخاب کردند و حاضر به مصاحبه و گفتگو بامن شدند، منی که شاید اندک تجربهٔ این جمعیت پشت‌سرم را هم ندارم، نمی‌دانم چه شد و چگونه انتخاب شدم. در همین افکار بودم که صدای نگهبان مرا به خود آورد: خانم نیازی می‌تونید داخل شید، خانم امیدی منتظرتونن.

درحالی‌که پیش می‌رفتم و درب الکترونیکی برج برایم گشوده می‌شد صدای اعتراض جمعیت را از پشت سرم می‌شنیدم، ولی بی‌توجه با پاهای لرزان قدم برداشتم. نمی‌خواستم حتی به یکی از آن صداها بیندیشم؛ چون می‌ترسیدم اعتمادبه‌نفسم را از دست بدهم و نتوانم با آن خانواده، مخصوصاً آن دختر بچه روبه‌رو شوم.

صدای پاشنهٔ کفش‌هایم روی سرامیک‌های سفید رنگ افکارم را به هم می‌ریخت، به‌سمت آسانسور رفته و به همراهی پیرمردی کوتاه‌قد و سیه چرده که گویا مأمور آسانسور بود، سوار شدم. آسانسور شیشه‌ای که هرچه بالا و بالاتر می‌رفت؛ جمعیت چون ذره‌ای در برابر دیدگانم محو و بام برج‌های اطراف نمایان می‌شد و چقدر تهران از این بالا زیبا بود، قرارگرفتن تهران درست زیر پاهایم حس غریبی بود. دلم می‌خواست ساعت‌ها آنجا بایستم و از این بالا شهرم را نظاره کنم، ولی آسانسور به‌سرعت ایستاد و پیرمرد مرا به بیرون راهنمایی کرد و درحالی‌که با دستش اشاره می‌کرد، گفت: اونجاست، واحد ۳۶۵.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

حجم

۱۴۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان