کتاب پریسایه
معرفی کتاب پریسایه
کتاب پریسایه نوشتهٔ رسول امیری است. مؤسسۀ انتشاراتی فرنام این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پریسایه
کتاب پریسایه مجموعه شعر رسول امیری است.
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
درباره موسسهٔ انتشاراتی فرنام
مؤسسۀ انتشاراتی فرنام فعالیت خود را از سال ۱۳۹۰ در زمینهٔ مدیریت و چاپ مجلات علمی ـ پژوهشی در حوزههای گوناگون علوم آغاز کرد. فرنام ابتدا به صورت گروه مشاورۀ علمی در چاپ و سپس به صورت کمک ناشر مشغول عرضۀ خدمات چاپ و نشر شد. هدف موسسهٔ انتشاراتی فرنام عرضۀ خدمات تخصصی مشاوره در حوزۀ مدیریت مجلات علمی ـ پژوهشی، طراحی گرافیکی و چاپ است. فرنام با کمک سرمایهگذاران، دیگر ناشران، کتابخانهداران و کلیۀ فعالان حوزۀ انتشار مجلات علمی ـ پژوهشی در تولید محتوای مناسب میکوشد.
خواندن کتاب پریسایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پریسایه
«سلام پریسایه!
سلام!
چه خبر از دیوارها
از بغض مدار بستهی دوربینها
و بیتابی عکسهایی که هنوز نگرفتهایم؟
روزگارِ خوش یعنی همان سالهای چند لحظه پیش
که بهار گم وگور نشده بود
و میخکهای زیر گلویت حواس مردم را پرت میکرد.
روزگار خوش تهِ بازار بود
که از دختران کولی نظر بندِ تو را میخریدم
تا خاطراتمان چشم نخورد.
دربارهی تو زیاد با خودم حرف میزنم
اما همیشه کارم به جاهای باریک میکشد.
همسایهها خبر ندارند
که سر به دیوار کوفتنم
تعبیر پشیمانی توست.
کارم از حرفهای سرکوچه گذشته و از بیخ نابودم،
مثل شبی که خود را به جای خدا قالب کردی
و من سالهاست که این شوخی را جدی گرفتهام.
بیتو چه خوابهای شوری میبینم
و در واویلای سکوتم،
شبیخونم میزند روانیترین واژههایی که نمیدانم
کدام خانه به دوش پرت میکند توی حیاط ما!
چه قدر این واژهها سفارش تو را میکنند
اقتصاددان خوبی هم نشدم که برایت کفشی بخرم،
کاخی نقاشی کنم
و بهشتی بیافرینم.
من هستم و یک مشت شبه جملهی دست و پا شکسته
و آستین پارهای که با آن میتوانم اشکهایت را پاک کنم.»
حجم
۶۵۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه
حجم
۶۵۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه