کتاب رد خون بر پلک هایمان
معرفی کتاب رد خون بر پلک هایمان
کتاب رد خون بر پلک هایمان داستانی بلند نوشتهٔ رها فتاحی است و نشر برج آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب رد خون بر پلک هایمان
یک وکیل جوان آرمانگرا به نام سینا که با دلبستن به رویای تحقق «عدالت» رشتهٔ حقوق را انتخاب کرده، در نخستین پروندهاش درگیر گرهگشایی از یک قتل میشود. یکی از همکلاسیهای سابقش به قتل رسیده و او قرار است از دختری که متهم اصلی این پرونده است، دفاع کند. او اما تصوری از پیچیدگیها و روابطی که پشت این پرونده پنهان است ندارد؛ روابطی که همزمان گذشتهٔ دور، گذشتهٔ نزدیک و اکنون او را به چالش میکشد.
سینا از نسل جوانانی است که در نخستین مواجههٔ عیانش با دستگاه بروکراتیک قدرت، متوجه میشود که قافیه را از پیش باخته است.
رد خون بر پلکهایمان رمانی در دستهٔ «رمان سیاه» است که به بهانهٔ گرهگشایی از یک جنایت، زوایایی از بستر سیاسیای که وضعیت موجود را رقم زده عیان میکند.
خواندن کتاب رد خون بر پلک هایمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رد خون بر پلک هایمان
«ازدحام اطراف ساختمان کمکم میخوابید و آدمها پراکنده میشدند؛ آدمهایی که غرابتِ بازسازی صحنهٔ قتل دور هم جمعشان کرده بود، غریبههای دیروز که حالا حرف مشترکْ آشنایشان کرده بود با هم. وارد ساختمان که میشدیم، جمعیت آنقدر زیاد بود و آنقدر فشرده که بهسختی راه باز کردیم. اما حالا مثل مورچههایی که به لاشهٔ سوسکی یورش برده بودند هرکدام تکهای از بدن سوسک را، روایت و تفسیری از قتل را، به دندان گرفته بودند و پراکنده میشدند. نگار را پیش از پراکندهشدن جمعیت، با ماشین زندان برده بودند. تمام صحنهها را در سکوت بازسازی کرده بود. در این دو روز پنج بار برای ملاقاتش به زندان رفته بودم و هر پنج بار دست رد زده بود به سینهام. بازپرس هم راضی نشده بود متن بازجوییها را در اختیارم قرار دهد. به انصافی هم گفته بودند چیزی نگفته، جز اینکه حاضر است صحنهٔ قتل را بازسازی کند. همین.
از ماشین زندان که پیاده شد، خودم را از میان همهمه و بوی عرق و تنهای دمکرده به درِ ساختمان رساندم. تمام طول راهپله را تا طبقهٔ دوم کنارش قدم زدم. سرش پایین بود و انگار صدایم را نمیشنید. چندین بار خواهش کردم اگر نفر سومی را توی خانه دیده، به من بگوید. هیچ واکنشی نشان نمیداد. زودتر از من وارد خانه شد. با اولین سؤال افسر تجسس یکراست رفت سمت آشپزخانه و بیحرف با دستان دستبندخورده شمایل چاقو را برداشت. زنی را که قرار بود نقش مقتول را بازی کند صدا زدند تا در جایی که نگار اشاره میکرد بایستد. زن وسط سالن، پشت به آشپزخانه، ایستاد. اما نگار بیآنکه حرفی بزند او را کشانکشان بُرد تا جلوی اتاق بچه. پشت سرش ایستاد. دو ضربه زد، ظاهراً همان دو ضربهای که به حوالی کتف اصابت کرده بود. بعد، از اتاق دور شد و رفت سمت آشپزخانه. اشاره کرد مقتول فرضی برود سمتش. کمی با او گلاویز شد و هلش داد. قاعدتاً مقتول باید همینجا سعی کرده باشد چاقو را از دست نگار بگیرد. بازیگر نقش مقتول روی زمین خوابید، همانجا که بهصورت فرضی طرح مقتول را کشیده بودند. نگار خم شد و سه ضربه زد. بعد آرامآرام خودش را کناری کشاند وپشتبهدیوار نشست.»
حجم
۱۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
خب کتابی که روبهروی ماست دربارهی یک وکیل جوانه که پروندهای بهش محول میشه که باید تلاش کنه موکلش رو از قصاص نجات بده، ولی موضوع به قدری پیچیده میشه که داستان به یک درام تمام عیار تبدیل میشه. روایت خوب
شمارو به سمتش میکشه کتاب خوبیه ولی تمرکزی به یک موضوع نداره
نمیدانم
داستان خوب بود و کشش لازم برای دنبال کردن رو به خواننده می داد