دانلود و خرید کتاب رد خون بر پلک هایمان رها فتاحی
تصویر جلد کتاب رد خون بر پلک هایمان

کتاب رد خون بر پلک هایمان

نویسنده:رها فتاحی
انتشارات:نشر برج
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رد خون بر پلک هایمان

کتاب رد خون بر پلک هایمان داستانی بلند نوشتهٔ رها فتاحی است و نشر برج آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب رد خون بر پلک هایمان

یک وکیل جوان آرمان‌گرا به نام سینا که با دل‌بستن به رویای تحقق «عدالت» رشته‌ٔ حقوق را انتخاب کرده، در نخستین پرونده‌اش درگیر گره‌گشایی از یک قتل می‌شود. یکی از هم‌کلاسی‌های سابقش به قتل رسیده و او قرار است از دختری که متهم اصلی این پرونده است، دفاع کند. او اما تصوری از پیچیدگی‌ها و روابطی که پشت این پرونده پنهان است ندارد؛ روابطی که هم‌زمان گذشته‌ٔ دور، گذشته‌ٔ نزدیک و اکنون او را به چالش می‌کشد.

سینا از نسل جوانانی است که در نخستین مواجهه‌ٔ عیانش با دستگاه بروکراتیک قدرت، متوجه می‌شود که قافیه را از پیش باخته‌ است.

رد خون بر پلک‌هایمان رمانی در دسته‌ٔ «رمان سیاه» است که به بهانه‌ٔ گره‌گشایی از یک جنایت، زوایایی از بستر سیاسی‌ای که وضعیت موجود را رقم زده عیان می‌کند.

خواندن کتاب رد خون بر پلک هایمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رد خون بر پلک هایمان

«ازدحام اطراف ساختمان کم‌کم می‌خوابید و آدم‌ها پراکنده می‌شدند؛ آدم‌هایی که غرابتِ بازسازی صحنهٔ قتل دور هم جمعشان کرده بود، غریبه‌های دیروز که حالا حرف مشترکْ آشنایشان کرده بود با هم. وارد ساختمان که می‌شدیم، جمعیت آن‌قدر زیاد بود و آن‌قدر فشرده که به‌سختی راه باز کردیم. اما حالا مثل مورچه‌هایی که به لاشهٔ سوسکی یورش برده بودند هرکدام تکه‌ای از بدن سوسک را، روایت و تفسیری از قتل را، به دندان گرفته بودند و پراکنده می‌شدند. نگار را پیش از پراکنده‌شدن جمعیت، با ماشین زندان برده بودند. تمام صحنه‌ها را در سکوت بازسازی کرده بود. در این دو روز پنج بار برای ملاقاتش به زندان رفته بودم و هر پنج بار دست رد زده بود به سینه‌ام. بازپرس هم راضی نشده بود متن بازجویی‌ها را در اختیارم قرار دهد. به انصافی هم گفته بودند چیزی نگفته، جز این‌که حاضر است صحنهٔ قتل را بازسازی کند. همین.

از ماشین زندان که پیاده شد، خودم را از میان همهمه و بوی عرق و تن‌های دم‌کرده به درِ ساختمان رساندم. تمام طول راه‌پله را تا طبقهٔ دوم کنارش قدم زدم. سرش پایین بود و انگار صدایم را نمی‌شنید. چندین بار خواهش کردم اگر نفر سومی را توی خانه دیده، به من بگوید. هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. زودتر از من وارد خانه شد. با اولین سؤال افسر تجسس یک‌راست رفت سمت آشپزخانه و بی‌حرف با دستان دست‌بندخورده شمایل چاقو را برداشت. زنی را که قرار بود نقش مقتول را بازی کند صدا زدند تا در جایی که نگار اشاره می‌کرد بایستد. زن وسط سالن، پشت به آشپزخانه، ایستاد. اما نگار بی‌آن‌که حرفی بزند او را کشان‌کشان بُرد تا جلوی اتاق بچه. پشت سرش ایستاد. دو ضربه زد، ظاهراً همان دو ضربه‌ای که به حوالی کتف اصابت کرده بود. بعد، از اتاق دور شد و رفت سمت آشپزخانه. اشاره کرد مقتول فرضی برود سمتش. کمی با او گلاویز شد و هلش داد. قاعدتاً مقتول باید همین‌جا سعی کرده باشد چاقو را از دست نگار بگیرد. بازیگر نقش مقتول روی زمین خوابید، همان‌جا که به‌صورت فرضی طرح مقتول را کشیده بودند. نگار خم شد و سه ضربه زد. بعد آرام‌آرام خودش را کناری کشاند وپشت‌به‌دیوار نشست.»

Ham Nobody
۱۴۰۳/۰۷/۱۵

خب کتابی که روبه‌روی ماست درباره‌ی یک وکیل جوانه که پرونده‌ای بهش محول میشه که باید تلاش کنه موکلش رو از قصاص نجات بده، ولی موضوع به قدری پیچیده میشه که داستان به یک درام تمام عیار تبدیل میشه. روایت خوب

- بیشتر
مهدی
۱۴۰۳/۰۸/۰۲

شمارو به سمتش میکشه کتاب خوبیه ولی تمرکزی به یک موضوع نداره

کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۷/۱۸

نمیدانم

sama.bagheri
۱۴۰۳/۰۶/۳۱

داستان خوب بود و کشش لازم برای دنبال کردن رو به خواننده می داد

دادگاه‌ها برای اجرای عدالت ساخته نشدن، برای تثبیت قدرت ساخته شدن. عدالت تو دادگاه‌ها ساخته نمی‌شه، عدالت رو قدرته که می‌سازه. اونی که زورش بیشتره عدالت رو هم اون‌جوری که دوست داره بازتعریف می‌کنه.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
امروز خوب می‌دانم این که جایی باشی و بودنت را نخواهند، این که دوستشان داشته باشی و در نگاهشان نفرت ببینی، چیزی را در آدم عوض می‌کند، چیزی که شاید به کلام نیاید اما از پسِ هر خنده و نگاهی سرک می‌کشد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
آدم‌ها، حتی خود من، تشنهٔ روایتیم، تشنهٔ داشتنِ داستانی شخصی برای تعریف‌کردن. یکی برای آن‌که دیگران را سرگرم کند، یکی برای آن‌که آگاهی‌اش را به رخ بکشد، یکی برای آن‌که بدبختی‌اش را تصویر کند و دیگری برای آن‌که بار گناهش را زمین بگذارد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
شاید آن سال‌ها نمی‌فهمیدم ـ‌یا دست‌کم درک نمی‌کردم‌ــ اما امروز خوب می‌دانم این که جایی باشی و بودنت را نخواهند، این که دوستشان داشته باشی و در نگاهشان نفرت ببینی، چیزی را در آدم عوض می‌کند، چیزی که شاید به کلام نیاید اما از پسِ هر خنده و نگاهی سرک می‌کشد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
تو اگه می‌خواستی تا اون‌جا که می‌تونی مردم رو به‌سمت زندگی عادلانه ببری، باید می‌رفتی تو مسیری که پول‌دارت کنه. با پول می‌تونستی برای اونی که خونه نداره خونه بخری، برای اونی که می‌خواد درس بخونه و پول نداره شرایط درس‌خوندن فراهم کنی، برای اونی که مریضه فرصت زندگی بخری، برای اونی که زمین خورده دستی باشی که بلندش می‌کنه. اون‌جوری لااقل کاری می‌کردی که یه تعداد آدم بتونن عادلانه‌تر زندگی کنن.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
هر چه از معنا تهی شود دیگر کارکردی ندارد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
مدام به این فکر می‌کردم که اگر برای خودمان دشمنی بسازیم و هرگز با آن روبه‌رو نشویم، احتمال پیروزی به‌مراتب بیشتر است تا وقتی با آن دشمن روبه‌رو شویم و قدرتی برای مبارزه نداشته باشیم
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
نوشتن برایم به چالش کشیدن واقعیت است، شورشی مدام علیه واقعیتِ موجود، چراکه باور دارم حقیقت مقصدی است که ما فقط و فقط می‌توانیم به‌سمتش گام برداریم، و مسیر آن مبارزه علیه واقعیتِ موجود است. و چنین مبارزه‌ای را نوشتن است که ممکن می‌کند.
کاربر ۱۶۰۴۹۲۷
عدالت این نیست که مجرم رو مشخص کنی، عدالت فقط یه معنی داره: به آدم‌ها فرصت برابر بدی.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
هر آدمی تا یه وقتی فرصت داره زندگی کنه. بعد از اون دیگه فقط ادای زندگی رو درمی‌آره. از یه جایی به بعد، عاشقی‌کردنی وجود نداره، ادای عاشقی درآوردن وجود داره. از یه جایی به بعد رقصیدنی نیست، ادای رقصیدنه. از یه جایی به بعد حتی دیگه هم‌دلی‌ای با آدم‌ها وجود نداره، ادای هم‌دلی درآوردنه که وجود داره.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
راهنمای آزمایشگاهی کین آنتروپومتری و فیزیولوژی
راجر استون
چشمانت چشمه رنگ هاست
رفیق صابر
آواز شیراز
حمیده کرمی
بالاتر از بازی دراز
علی الله سلیمی
اقتدار شخصیت
علی اصغر فیاضی نیا
نئوتکتونیک فعال و تحول سیستم زهکشی رودخانه ها
حبیب آرین تبار
آموزش نرم افزار اسکرچ (Scratch)
رضا قنبری
انقلاب اسلامی در یزد (جلد اول)
محمد عابدی اردکانی
برای وجود داشتن
سید رامین علوی
درآمدی بر تفکر طراحی
بهرام هوشیار یوسفی
بررسی نظم و امنیت ایالت کارمانیا در ۱۲۸۵ سال
احمد عسکری سروستانی
آنجا که هیچ یک از ما نماند
کیهان امامی دوست
تو می توانی روی آب راه بروی، قایق را بردار
جان هری چاران
دانشنامه فلسفه استنفورد؛ نسبی انگاری اخلاقی
کریس گوانز
نقض حقوق بشر توسط کشور متخاصم عربستان علیه دولت مظلوم یمن
محمود رشنواز
چگونه یک مربی خصوصی موفق باشیم
کریس هیچکو
انسانیت در دام خودکامگی غربی
محمدمهدی کیوانلو شهرستانکی
راز قنات
فاطمه بختیاری کهکی
ما سیب نخوردیم...
آذر آذربادگان
می توانی زندانبان نباشی
جلال هاشمی تنگستانی

حجم

۱۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۶۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان