کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان
معرفی کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان
کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان نوشتهٔ اسکات اودل و ترجمهٔ امین ریسمان کارزاده است. نشر افرا این رمان ماجراجویانه را برای نوجوانان منتشر کرده است.
درباره کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان
اسکات اودل کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان را در ۲۰ فصل نگاشته است. او در این رمان تلاش کرده است تا ثابت کند دختران نوجوان میتوانند با شجاعت و جسارت موانع سر راهشان بردارند. اسکات اودل در این اثر که یک رمان ماجراجویانه مخصوص نوجوانان است، بهسراغ روایت زندگی یک نوجوان اسکیمو رفته که باید بهجای پدرش در مهمترین مسابقهٔ سورتمهسواری محل زندگیاش شرکت کند. نام این نوجوان «سپیدهٔ درخشان» (Bright Dawn) است و زندگی متفاوتی دارد. او از اسکیموهای ساکن قطب شمال است و همراه با پدرش به شکار فُکها میرود. یک سگ به نام «ستارهٔ سیاه» (Black Star) با آنها زندگی میکند و این دختر نوجوان علاقهٔ ویژهای به آن دارد. این دختر نوجوان چه تصمیمی میگیرد؟ او چگونه بر موانع سر راهش غلبه میکند؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان که به خواندن رمانهای ماجراجویانهٔ خارجی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ستاره سیاه سپیده درخشان
«سپس فکری ترسناک من را سر جایم نگه داشت. نفسم بند آمد. من گم شده بودم. یاد گرفته بودم که اگر در مه گم شدم، اولین کاری که باید انجام دهم حفظ آرامش است. این حرف را از خیلی از شکارچیان شنیده بودم. در دوران کودکی حتی این حرف را از پدرم هم شنیده بودم. او همیشه میگفت: «اول باید خودت رو آروم کنی. بعد هم از جات تکون نخور. مه بعد از یک یا دو ساعت خودش از بین میره. اینطوری زنده میمونی. باید بدونی که گم نشدی یا توی یه چاله یخی هم سقوط نکردی.»
سعی کردم صدای سگها را بشنوم، اما تنها صدایی که به گوش میرسید، صدای بلند باد بود. احساس میکردم مه چشمانم را اذیت میکند. بهسختی میتوانستم نفس بکشم. روی زمین نشستم و گوشم را روی سطح یخ گذاشتم. بعضی وقتها از این طریق میتوانید صداهایی را از مسافت دور بشنوید. امید داشتم که شرکتکنندگان از شاکتولیک راه افتاده باشند. آنقدر منتظر ماندم که احساس کردم گوشهایم بیحس شدهاند، ولی باز هم هیچ صدایی نشنیدم.
بعد از یک ساعت صدای یکنواخت بلندی را از بالای سرم شنیدم. یعنی صدای هواپیمایی بود که نامههای بین انکوراگ و نوم را جابهجا میکرد؟ وقتی در ومنگو بودم، این هواپیما سه بار در هفته از بالای خانهمان رد میشد. اگر این هواپیمای حمل نامه بود، یعنی داشت از کدام مسیر حرکت میکرد؟ از شمالشرقی به سمت نوم یا از جنوبغربی به سمت انکوراگ؟ نمیتوانستم فقط از روی صدا این موضوع را تشخیص دهم.
روی زمین یخی نشستم و منتظر شدم تا یکی از شرکتکنندگان از راه برسد. سورتمهام راه را بند آورده بود. مطمئناً شرکتکنندگان مجبور میشدند از کنار آن رد شوند و سگهای من حتماً برایشان سروصدا میکردند. احتمالاً فاصلهشان تا من بیش از صد متر نبود، اما یعنی مسیرشان از کدام طرف بود؟
جرئت نداشتم از جایم تکان بخورم چون میترسیدم گم شوم و بیشتر در مه سرگردان آنجا فرو بروم. کمی بعد وقتی خورشید بالای سرمان آمده بود، ستارهٔ سیاه شروع به سروصدا کرد، اما صدایی از هیچ سورتمهٔ دیگری شنیده نشد. احتمالاً مسابقه به خاطر مه غلیظ متوقف شده بود، همانطور که یک بار هم در منطقهٔ راینی به خاطر طوفان اینطور شد.»
حجم
۱۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۱۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه