دانلود و خرید کتاب باران سرب داریوش غذبانی
تصویر جلد کتاب باران سرب

کتاب باران سرب

امتیاز:
۴.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باران سرب

کتاب باران سرب، فیلم‌نامه‌ای از داریوش غذبانی و مهرداد همتی است که تجربه روزهای مقاومت خرمشهر را به تصویر کشیده است. 

درباره کتاب باران سرب

باران سرب روایتی واقعی، نفسگیر و جذاب است از روزهای مقاومت خرمشهر و دلاوری‌هایی که یکایک تکاوران گردان یکم نیروی دریایی ارتش ایران در زمان جنگ تحمیلی از خود نشان دادند.

زمانی که نیروهای بعثی عراق به خرمشهر حمله کردند و این شهر در خطر افتاد، بلافاصله از پایگاه نیروی دریایی بوشهر تکاوران زبده و شجاع به فرماندهی ناخدا هوشنگ صمدی عازم منطقه عملیاتی شدند. زمانی که گردان تکاوران به خرمشهر می‌رسند نیروهای مردمی را می‌بینند که با فرماندهی شهید محمد جهان‌آرا در حال مقاومت و درگیری هستند. آن هم با ارتشی که تا بن دندان مسلح است. با حضور جاسوسان و خائنین روند درگیریها شکلی دیگر می‌گیرد. 

دفاع در گمرک و خیابانها سخت و خونین است. در نهایت رویدادهایی مختلفی رخ می‌دهد. نیروهای کمکی از تهران نمی‌رسند و کارشکنی‌های بنی صدر باعث می‌شود تا خرمشهر در آستانه سقوط قرار بگیرد. 

داریوش غذبانی و مهرداد همتی در فیلمنامه باران سرب این ساعات پرالتهاب را به تصویر کشیده‌اند.

کتاب باران سرب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

باران سرب را به تمام فیلمسازان و علاقه‌مندان به سینما و تئاتر پیشنهاد می‌کنیم.

درباره نویسندگان

داریوش غذبانی فیلمنامه نویس و کارگردانی موفق در زمینه فیلم کوتاه و بلند است. او دانش آموخته سینما از دانشگاه سوره اصفهان است.

مهرداد همتی نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر است که به داستان نویسی نیز تسلط دارد. 

بخشی از کتاب باران سرب

(شب – خارجی – جاده)

خودروهای گردان یکم تکاوران نیروی دریایی چراغ خاموش در طول جاده‌ی بوشهر به آبادان درحرکت‌اند. دو طرف آن‌ها بیابان و دشت قرار دارد، هرلحظه احتمال حمله‌ی هوایی وجود دارد. آن‌ها با سرعتی معین و فاصله¬ای مشخص نسبت به هم دریک ستون حرکت می‌کنند. ناخدا صمدی در جیپ فرماندهی جلوتر از همه، پشت سر جیپ‌های تأمین دسته شناسایی بافاصله 600 تا 700 متر درحرکت است. ناو استوار غالندی بیسیم چی او پشت سرش در جیپ نشسته است.

ناخدا صمدی: غالندی

ناو استوار غالندی: بله قربان

ناخدا صمدی: ضربعلیان رو برام بگیر

ناو استوار غالندی: چشم

ناو استوار غالندی گوشی بیسیم را به ناخدا صمدی می‌دهد

ناو استوار غالندی: بفرما

صدای ضربلیان از پشت‌گوشی بیسیم شنیده می‌شود.

صدای ضربعلیان: به گوشم

ناخدا صمدی جواب می‌دهد

ناخدا صمدی: اوضاع چطوره

ضربعلیان: داره خوش می‌گذره قربان

ناخدا صمدی لبخندی می‌زند

ناخدا صمدی: دارم می‌بینم. امیدوارم همسایه بیدار نشه

ناخدا صمدی: خوش باشین

ضربعلیان: متشکرم قربان

ناخدا صمدی گوشی بیسیم را به ناو استوار غالندی می‌دهد... ستون خودروها در تاریکی شب پیش می‌رود

(ادامه)

(روز – خارجی – جاده آبادان)

آسمان روشن‌شده و گردان یکم تکاوران به یک کیلومتری آبادان رسیده‌اند. جیپ فرماندهی کنار جاده جلوتر از بقیه‌ی خودروها توقف می‌کند. ناخدا صمدی از ماشین پیاده می‌شود. ناو استوار غالندی با بیسم کنارش ایستاده. گوشی بیسیم را به او می‌دهد. ناخدا صمدی فرمان توقف می‌دهد.

ناخدا صمدی: از کوروش به همه‌ی واحدها. چراغ قرمزه

ارتباط با واحدها برقرار باشه

ناخدا صمدی از جاده پایین می‌رود. خودروها در منطقه پخش و متفرق می‌شوند تا دشمن متوجه تجمع آن‌ها نشود. افسران یکی‌یکی خود را به ناخدا صمدی می‌رسانند و در گوشه‌ای گرد هم می‌آیند.

(ادامه)

همه‌ افسران و فرماندهان گروه هان‌ها دور ناخدا صمدی نشسته حلقه‌زده‌اند و منتظرند فرمانده شروع کند. ناخدا صمدی نقشه را باز می‌کند

ناخدا صمدی: آقایون خوب توجه کنن. ما الان در یک کیلومتری آبادان هستیم. باید وارد شهر بشیم و از اونجا هفده کیلومتر ادامه بدیم تا برسیم به خرمشهر. نمی‌تونیم کل یگان رو یه جا وارد شهر کنیم. قبل از ورود باید محل استقرار گروهانها مشخص بشه.

اینجا و اینجا دوتا مدرسه داریم که برای استقرار مناسبه، بقیه واحدها هم باید در داخل شهر در موقعیت‌های دیگه مستقر بشن. هر گروهان یه تیم شناسایی تشکیل بده. دقت کنید ورود به شهر نباید زیاد جلب‌توجه کنه. گروه‌گروه وارد میشیم.

طرح تفرقه رو به‌طور کامل رعایت می‌کنیم.

کامیون‌ها بافاصله به پل نزدیک میشن تا یه کامیون عبور نکرده بعدی جلو نمیاد. کیوسک ورودی خرمشهر، نفرات از کامیون‌ها پیاده میشن. میرن اون طرف پل و بعد کامیون خالی رد می شه. اون طرف مجدد نیروها سوار میشن وقتی کامیون اول از پل دور شد بعدی می‌رسه به کیوسک و به همین ترتیب ادامه می دیم ... سؤالی نیست؟

رضا کیا
۱۴۰۱/۰۳/۰۴

فیلمنامه ای با نگاه خاص و نو و بسیار مستند گونه به جنگ.. نویسنده چون خودش بزرگ شده شهرهای جنوبیه و با پوست و گوشت خود جنگ را لمس کرده بسیار واقعی و درست به تصویر آن پرداخته... امیدوارم شرایط

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان