کتاب سفر در بهشت
معرفی کتاب سفر در بهشت
کتاب سفر در بهشت نوشتهٔ مور لافرتی و ترجمهٔ مهشاد فولادی است. انتشارات چوپان این رمان آمریکایی را منتشر کرده است؛ کتاب اول از مجموعهٔ «زندگی پس از مرگ».
درباره کتاب سفر در بهشت
کتاب سفر در بهشت (Heaven) حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی است که فانتزی و تخیلی به شمار رفته است. این رمان که اولینبار در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر شد، کتاب اول از مجموعهٔ «زندگی پس از مرگ» به قلم مور لافرتی است. بخش اول این رمان «کیت» و بخش دوم آن «دانیل» نام دارد و سپس فصلی به نام «نگاهی دزدکی به جهنم: مجموعه کتابهای زندگی پس از مرگ ۲» قرار گرفته است. در ابتدای این کتاب، راوی از خودش و بهترین دوستش (دانیل) میگوید. راوی و دانیل وقتی ۲۴ سال داشتند، مردند. راوی میگوید به ذهنش هم نمیرسید که ممکن است بمیرند. آنها جوان بودند، سالم بودند و در اوج زندگیشان. با روایت آنها همراه شوید تا سرانجام این داستان را بدانید.
خواندن کتاب سفر در بهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان فانتزی و تخیلی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سفر در بهشت
«نکته خنده دار این است، همانطور که می دویدیم، هراکلس در مقابل هر یک از ما حدود سه متر را طی کرد و در آن لحظه من خودم را در حال دعا کردن دیدم. مطمئن نبودم برای چه کسی، چون قبلاً توسط خدایان احاطه شده بودیم. اما آیا آنها گوش می دهند؟
فقط خواهش می کردم و فکر کردم «هیچ چیز دیگر نمی خواهم؛ فقط خواهش می کنم...». فراموش کردم که به خاطر شفاعت مستقیم خدا اینجا هستم یا اساطیر مرا احاطه کرده اند. من فقط امیدوار بودم، زیرا مطمئن بودم که هیچ برنامه ای برای اینکه چه کار کنم نداشتم. به نظر می رسید من و دانیل به زودی متوجه می شویم که آیا می توانیم در بهشت بمیریم یا نه.
خوشبختانه، هراکلس، فاصله بسیار بیشتری نسبت به ما داشت. فقط چند ثانیه از دانیل فاصله داشتم و در آن لحظه تصمیم گرفته بودم که به یک قهرمان تبدیل شوم. جمعیت همچنان به فریاد زدن ادامه میداد و خدایان با بیحوصلگی ما را تماشا میکردند. هرمس را دیدم که به آتنا نزدیک شد، اما مجبور شدم تمرکزم را به موضوع مورد نظر برگردانم. آتالانتا در نهایت با اخم متوجه ما شد و من به پشت سر او اشاره کردم.
او برگشت؛ دانیل درست قبل از من به او رسید و جلوی او رفت. هراکلس تنها ده فوت دورتر بود و اکنون به سمت آنها هجوم می آورد. نیزه آتالانتا در انتهای دیگر میدان هنوز در شنها گیر کرده بود و کمانش را روی شانهاش گذاشته بود. ما چیزی برای حمله یا دفاع از خود نداشتیم.
بنابراین افکار من به دنبال بهترین راهکار بعدی بود: حقه های کثیف.
جلوی دانیل رفته و غلت زدم، حرکتم مرا مستقیماً به سمت پای هراکلس می برد. پایش به شکمم برخورد کرد و به زمین پرتاب شد. هوا از ریه هایم بیرون رفت. یک دنده ام ترک خورد و من به پهلو خم شدم. روی هیچ چیز تمرکز نداشتم جز تلاش برای بازگرداندن هوا به داخل ریه ام. سقوط هراکلس باعث شد که موج عظیمی از شن رویم پاشیده شود و مرا کور کند. من که از صدای جمعیت کر شده بودم، نمی دانستم در اطرافم چه خبر است.»
حجم
۱۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
نظرات کاربران
داستان جذابی داره