کتاب ریسک مثبت
معرفی کتاب ریسک مثبت
کتاب ریسک مثبت نوشتهٔ باربارا استوکر و ترجمهٔ پروانه طاهری نیا است. انتشارات اندیشه احسان این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر شرح داده است که چگونه زنان باهوش با شور و اشتیاق خویش از ترسهای خود عبور میکنند.
درباره کتاب ریسک مثبت
کتاب ریسک مثبت کتابی است که توسط باربارا استوکر با نگاهی ظریف برای دستیابی به هدف برای همه بهویژه زنان نگاشته شده است. نویسنده در این اثر تلاش کرده است تا با استفاده از تمثیلهایی پابهپای مخاطب، او را تا رسیدن به قلهٔ موفقیت همراهی کند. او تلاش کرده با استفاده از استراتژیهای مناسب و راهکارهای ویژه مراحل صعود به قله را با همه سختیها و جزییات آن توصیف کند. او در این مسیر با مشخصکردن راه رسیدن به هدف به خواننده کمک میکند تا افکار منفی و هیولای درون خود را به بند بکشد تا مسیر صعود هموارتر شود. او در تلاش است تا با یادآوری نمونههایی واقعی از زنان توانمند که توانستهاند با استفاده از قدرت ریسک مثبت موانع را یکی پس از دیگری از سر راه بردارند به مخاطب اشتیاق، شجاعت و انعطاف لازم را برای رسیدن به خواستههای خود القا کند.
خواندن کتاب ریسک مثبت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ریسک مثبت
«انواع مختلفی از ریسک وجود دارد و ما به دنبال ریسکهایی هستیم که از قبل برنامهریزی شدهاند اما گاهی اوقات اتفاق میافتد که با نوعی از ریسک روبرو میشویم که از قبل برنامهریزی نشده است و در وضعیتی قرار میگیریم که نیاز به انجام ریسک داریم و هیچ فرصتی نیز برای برنامهریزی نداریم در این صورت بهتر است یک طرح و برنامه احتمالی داشته باشیم. تمام آنچه که میتوانیم انجام دهیم پرش به سمت مسیر و درک این نکته است که با آن کنار بیاییم و ادامه دهیم.
گاهی اوقات فقط کافی است خودتان را به سمت هدف پرتاب کنید. من همیشه به حال افرادی غبطه میخورم که میدانند هنگامی که بزرگ میشوند چه انتظاری از خود دارند. البته من آن قدرها خوشبخت نبودم که بدانم چه میخواهم. تنها چیزی که میدانستم این بود که میخواستم چیزی متفاوت با دیگران انجام دهم. میخواستم به مردم کمک کنم، تجارت ریسکی بود که من همیشه آن را به دیگران توصیه میکردم با این وجود نمیدانم چگونه آن واقعه برایم اتفاق افتاد. وقتی من اولین فرزندم را به دنیا آوردم هدفم این بود که بهترین مادر دنیا شوم، همکاری خود را با دیگر شرکتها قطع کردم و در مسیر کاملا سنتی قرار گرفتم به صورت تمام وقت در خانه باقی ماندم. سه سال بعد با داشتن ۳ پسر بچه قد و نیم قد وارد دومین مرحله از انتخاب شدم. در این لحظه آنچه که به ذهنم خطور کرد این بود که در مسیر درست قرار ندارم؛ تصمیم گرفتم فرصت را غنیمت بشمارم و اگر امکان داشته باشد یک کار نیمه وقت داشته باشم، اولین جایی که تماس گرفتم شغل تمام وقت را به من پیشنهاد کرد این چیزی نبود که من به دنبال آن باشم اما من تصمیم گرفتم شغل تمام وقت را امتحان کنم. خیلی از دوستان من توانسته بودند این مسیر را با موفقیت طی کنند پس چرا من نتوانم!
من شغل تمام وقت را امتحان کردم و یک پرستار بچه نیز استخدام کردم. سه سال دیگر طول کشید تا متوجه شوم که این مسیر نیز به درد من نمیخورد. وقتی متوجه این قضیه شدم که دریافتم تعریف من از موفقیت شفاف نبود و من نیاز داشتم دوباره به آن فکر کنم. با آن که تمام وقت کار میکردم اما هنوز ذهنم درگیر هدف دیگری بود؛ فکر میکردم چقدر خوب میشد اگر چهار روز در هفته را در یک اداره کار میکردم. باید دل به دریا میزدم اما نیاز بود آب را امتحان کنم.
بهتر بود این وضعیت را با مدیرم در میان میگذاشتم. روز بعد هنگام صرف ناهار با او صحبت کردم در پایان آن روز با کمال تعجب دیگر من آن کارمند ساده در شرکت کورس نبودم. اکنون من یک مشاور بودم. اگر بخواهم با صداقت صحبت کنم نمیدانم او دقیقاً از من چه میخواست؛ این دقیقا چیزی نبود که من بخواهم برای شروع در یک شرکت به کارببندم اما ظاهرا مسیر درستی را انتخاب کرده بودم. همان طور که به برگشت از مسیر هم فکر میکردم ترسیده بودم نکند مسیر خیلی سخت باشد چون اصلاً آمادگی لازم را نداشتم. در سال اول چهل هزار دلار ضررکردم. تقریبا تمام پولی را که داشتم از دست دادم در حالی که به دیواری تکیه داده بودم که احتمال داشت هر لحظه پشتم خالی شود. به دنبال راهی برای جبران این وضعیت بودم.»
حجم
۱۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۱۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه