کتاب قلاب را باز کن
معرفی کتاب قلاب را باز کن
کتاب قلاب را باز کن نوشتۀ مریم همدانی آزمودهفر در نشر تایماز به چاپ رسیده است. این کتاب، خاطرات مهاجرت نویسندۀ کتاب و خانوادهاش به کشور نیوزیلند و زندگی دور از وطن است. این خاطرات، حاوی جزئیات زندگی در کشور نیوزیلند، مسائل و تصمیمهای این خانواده در کشور جدید است.
درباره کتاب قلاب را باز کن
کتاب قلاب را باز کن قصۀ مهاجرت است. چیزی که اول برایش هیجان و ذوق داری، وقت نزدیک شدن گرفتار هراس و پشیمانی میشوی، موقع پرواز اندوهگین هستی، با گسست آخرین بندها گویی جانت درمیرود و بعد از آن انگار به هیچکجا تعلق نداری. آنجا، در مقصد، گویی تازه متولد میشوی، لحظهلحظه بزرگ میشوی و این بار آن بزرگ شدن را با چشمان آگاه به تماشا مینشینی. این بزرگ شدن هم درد دارد و هم اندوه. اندوهی که درک نمیشود. در کنار همۀ اینها لذتی نیز در این تحول وجود دارد که آن هم برای دیگران درککردنی نیست.
کتاب قلاب را باز کن وصف تجربۀ زندگی در سرزمینی دیگر است. مجموعهای از خاطرات شخصی نویسنده و خانوادهاش بههمراه تجربههای اطرافیان که با زبان اولشخص روایت میشود. این کتاب دفتر دوم از این تجربه است. دفتر اول با نام شش چمدان نیز پیشتر به چاپ رسید. بهتر است برای درک و معنادار شدن داستانها، خواننده ابتدا دفتر اول را بخواند. حوادث کتاب در سال ۲۰۱۷ و حدود یک ماه پس از ورود نویسنده و خانوادهاش به کشور نیوزیلند روایت میشود.
خواندن کتاب قلاب را باز کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران خاطرهنویسی و نیز کسانی که قصد مهاجرت دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قلاب را باز کن
«با مشخص شدن محل خانه، باید دنبال یک مهد خوب برای تبسم میگشتیم. مهم رفتن تبسم مثل خیلی از اتفاقات دیگر در زندگی ما، داستان درازی دارد. برای من سؤال این است که "چرا همه ماجراهای ساده در زندگی ما غیرآدمیزادیست؟". شاید همۀ مردم مثل ما غیر آدمیزاد هستند و فقط وانمود به عادی بودن میکنند. ممکن است از یک نگاه ساده "مهدکودک رفتن" یک مسیر طبیعی در زندگی یک کودک باشد. یک روز والدین به کودکستان سر کوچه میروند، اسم کودکشان را مینویسند و از فردای آن روز فرزندشان را صبح به صبح مهد میگذارند و عصرها به خانه می آورند. اما در مورد تبسم خیلی پیچیدهتر از این حرفها بود. اول اینکه من در کودکی، تجربه رفتن به مهد را نداشتم. دوران خردسالی را کنار مامان بزرگ و دخترخالهام گذرانده بودم و خاطرات خوشی از آن روزها در ذهنم نقش بسته بود. از طرف دیگر، تلخترین خاطرات خردسالیام مربوط به دوره دو ماههای میشد که به خاطر بیماری مامان بزرگ مرا به مهد فرستادند.»
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
نظرات کاربران
بر خلاف جلد اول کتاب شش چمدان، نویسنده گاهی خارج از روال کتاب وارد بحث های جانبی می شود که کمی مطالب کش دار و خسته کننده می شود، در هر حال کتاب خوبی بود و نثر دلنشینی هم دارد
نویسنده با قلمی روان، اطلاعات جالبی از چالشهای زندگی در خارج از کشور داده است و لایههای پنهان مهاجرت را ترسیم کرده است.
این کتاب بیشتر تبسم نامه بود )اسم دختر نویسنده) . ولی اطلاعات فرهنگی با ارزشی داشت