کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد
معرفی کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد
کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد، مجموعه داستانهای کوتاه از نویسندگان برندهی جایزهی اُ. هنری در سال ۲۰۱۷ است. آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد را با ترجمهای روان از مائده رحماندوست در اختیار دارید.
دربارهی کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد
مائده رحماندوست با ترجمهی کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد، آثار و داستانهای کوتاه نویسندگان برندهی جایزهی اُ. هنری را به ایرانیان معرفی کرد. جایزه اُ. هنری هرساله به داستانهایی کوتاه که مفهوم و یا ارزشی استثنایی را در درون خود منتقل میکنند اهدا میشود. در کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد، نویسندگانی مانند میشل هانیون، جونیو پلانکت، آلان روسی، پائولا پرونی، ماری لاچیپل، جوزف اونیل، شروتی سوامی، میث ایسنر، هیتر مانلی و… داستانهایشان را نوشتهاند. نویسندگانی که به عنوان برگزیدگان جایزه در ۲۰۱۷ شناخته شدهاند.
کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستان کوتاه لذت میبرید، کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد را بخوانید. کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد همچنین برای علاقهمندان به مطالعه آثار مشهور و برندهی جایزه کتابی خواندنی است.
بخشی از کتاب آنقدر خوب که نمیتواند واقعی باشد
وقتی هریت اعتیادش را با گیل مقایسه میکند، احساس سبکی خاصی به او دست میدهد. احساس میکند یک سوزاننده نان تست است. (مثل اینکه، وای! من نون تست رو سوزوندم! زندگی من غیر قابل کنترله. بهتره به گروه معتادان بینام ملحق شوم.) هریت زیاده از حد مشروب مینوشید، و به همین دلیل از شغلش در کمپانیل اخراج شد، شغلی که عاشق آن بود، و این همان چیزی بود که او را بیدار کرد و به خودش آورد و به دنبال حل مشکلش فرستاد. ولی گیل بیست ماه را در خیابانها گذرانده بود، و تازه هجده سالش شده بود.
هر سفری که با هم به داخل شهر میروند کشف جدیدی به همراه دارد.
گیل میگوید: «به مامان نگیها ولی من بیشتر وقتها اینجا در پاسادنا بودم. آره، مثلا آنجا را میبینی، پشت کلیسای تعمیددهندهها؟ آنجا یک فورد کراون ویکتوریای آبی قدیمی رها شده بود و یک نفر کمکم کرد تا صندلیهای ماشین را دربیارم. از این تشکهای مسافرتی پر از هوا در آن گذاشتم. و با چندتا دختر مدتها نگهش داشته بودیم تا اینکه یک مرد بیخانمان آن را از ما گرفت.»
گیل با دیدن یک ساختمان آجری در خیابان گرین، میگوید: «من اونجا با یک دندونپزشک برای چندتا قرص مسکن و بعضی وقتها کوکائین رابطه داشتم، البته اگه اون روز دست و دل باز بود.»
یک مقدار پایینتر در خیابان گرین، جایی که میزهای رستورانها به دلیل زیادی جمعیت در پیادهروها چیده شده است: «آن رستوران را میبینی؟ ما برای غذای گرم با صاحب آنجا رابطه داشتیم...»
حجم
۲۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه
حجم
۲۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۱ صفحه