دانلود و خرید کتاب سقای قروه حسین سعادتیان
تصویر جلد کتاب سقای قروه

کتاب سقای قروه

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سقای قروه

کتاب سقای قروه نوشتهٔ حسین سعادتیان است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.

درباره انتشارات متخصصان

انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشته‌های ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و رشته‌های مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمی‌گردد و در طول این سال‌ها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.

خواندن کتاب سقای قروه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سقای قروه

«خانواده شلوغی بودیم، پنج پسر و پنج دختر، دو نفرمان ازدواج کرده بودند. مهدی، فرزند سوم بعد از دو دختر بود که ازدواج کرده بودند. پدرمان مرتضی مردی چابک و زرنگ بود که با وجود عیالواری زندگی‌اش را می‌چرخاند. او با پینه‌های دست که نشان از تلاش و تداوم کار داشت، با بیل‌زدن در خاک، نعمت خدا را از دل زمین بیرون می‌کشید و شکر او را در همه‌حال به‌جا می‌آورد.

مادرمان سکینه، زنی صبور و فداکار بود. او به‌جز کار در خانه و رسیدگی به گاو و گوسفندان، مسئولیت و نگهداری و تربیت فرزندان قد و نیم‌قد را نیز برعهده داشت. زنی مؤمن و پاکدامن که اغلب در پشت اندیشه‌های تزئینی‌اش، سیره ائمه تجلی داشت، نمازش را به وقت می‌خواند و همه بچه‌ها را نیز به نماز اول وقت توصیه می‌کرد. هنگامی‌که مهدی را باردار بود، ناخودآگاه بارها و بارها برای علی‌اکبر حسین (ع) اشک می‌ریخت. روضه‌خوان نبود، ولی وقتی آهی از ته دل می‌کشید، نام علی‌اکبر بر زبانش جاری می‌شد و ناخودآگاه اشک از گوشه چشمانش جاری می‌شد. نه خود و نه هیچ‌کس دیگر علت را نمی‌دانستند، جز خدایی که در تقدیر این نوزاد، سرنوشتی مبارک را رقم زده بود.

در آن زمان رسم بود که مادران باردار برای فرزندان و یا حمل خود نذری می‌دادند که از این سنت پسندیده با حضور در مراسم مذهبی ازجمله شبیه‌خوانی و تعزیه‌خوانی بهره می‌بردند. ننه سکینه نذر کرده بود که اگر بچه‌اش سالم به دنیا بیاید، یک دیگ آش نذری در روز ولادت آقا امام زمان (عج) بار بگذارد تا کام فرزند را با مهدی زهرا (عج) برداشته باشد.

کم‌کم زمان تولد مهدی نزدیک می‌شد. در صبحگاهی درد تمام وجود مادر را فراگرفت. قابله را خبر دادند، به خانه آمد و ساعاتی بعد نوزادی با صورتی گندم‌گون و لبخند بر لب به دنیا آمد. مادر اتاق کناری بودیم و برای مادر دعا می‌کردیم. پدر آرام و قرار نداشت، گاهی می‌نشست و گاهی بلند می‌شد. ناگهان سروصدای حیاط خانه بیشتر شد. بلند شدم و در چوبی دو لنگه را از روی پاشنه چرخاندم تا بیرون بروم. صدای عمه صدیقه را شنیدم که می‌گفت، «مشهدی مرتضی مژده!» مژده به پدر دادند، او از جا پرید، قنداق نوزاد را در دست چسباند و به پشتوانه فرهنگ شیعی روستا و به تناسب ماه ربیع‌الاول نامش را مهدی نهاد و پدربزرگمان هم مهدی نام داشت که پدرم مرتضی خردسال بود که پدرش مهدی را از دست داد. نام فرزند خودش را هم مهدی نهاد تا برای همیشه نام و یادش نیکو بماند. تیرماه ۱۳۴۳ بود، ۱۳۴۳/۴/۲۵؛ هنوز آفتاب گرم تابستان به میان آسمان نرسیده بود که خبر تولد مهدی در تمام روستا پیچید.

دستگرد، روستایی بود که خیلی وسعت نداشت، ولی به پشتوانه مردم بافرهنگ آن زمان که همه بیشتر در شهرها به کسب‌وکار و تجارت مشغول بودند، در سال ۱۳۴۱ شهرداری تأسیس شده بود و روستای دستگرد به شهر دستگرد تبدیل شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۴۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

حجم

۹۴۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان