کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران
معرفی کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران
کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران (تاریخچهٔ گروه منشعب) نوشتهٔ بهمن تقی زاده است. نشر نی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب بر پایهٔ مصاحبه با اعضای این گروه و اسناد و مدارک موجود، روایتی از این گروه ارائه میدهد.
درباره کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران
مؤلف در کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران به این مسئله اشاره کرده که سیستم تشکیلاتی سازمان، بهخاطر شرایط ویژهای که در آن فعالیت میکرد، بهشدت سلسلهمراتبی و ارتباطات افقی در آن بسیار محدود بود. فردی که در رأس دستهٔ سازمان قرار داشت، تمام اطلاعات مربوط به دسته را در اختیار داشت و دربارهٔ چگونگی انتقال اطلاعات به بالاتر از خود و دیگر تیمهای دسته تصمیم میگرفت. او خانههای تیمی و افراد و هویت آنها را میشناخت، از بالا اطلاعات دریافت میکرد و دربارهٔ چگونگی توزیع اطلاعات در داخل دسته آزادی عمل داشت. او حتی دربارهٔ اینکه کدامکتابها در دستهٔ او خوانده یا نگهداری شود یا نشود تصمیم میگرفت؛ ازاینرو با ضربهخوردن او اطلاعات بسیار مهمی از بین میرفت. بهمن تقی زاده در این کتاب به ریشههای انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران میپردازد و چگونگی شکلگیری گروه منشعب را شرح میدهد؛ او همچنین به ایدئولوژی و خطمشی سیاسی گروه منشعب میپردازد و تفاوتهای آن را با ایدئولوژی و خطمشی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران تبیین میکند، به فعالیتهای عملی گروه منشعب از جمله عملیات مسلحانه، اعتراضات خیابانی و فعالیتهای تبلیغاتی میپردازد و چالشهای آنها را بهروشنی بیان میکند. در پایان نیز سرنوشت گروه منشعب پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
خواندن کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به تاریخچهٔ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و دانشجویان علوم سیاسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران
«سال ۴۹ در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم. در آن موقع دانشگاههای دولتی برای دختران خوابگاه نداشتند. پانسیون نسبتاً گران دخترانهای در یکی از کوچههای ۱۶ (آنموقع ۲۱) آذر به نام «بدخش»، درست در کنار سالن ورزش دانشگاه تهران، وجود داشت که پدرم مرا در آن نامنویسی کرد و مخارج آن را نیز به عهده گرفت. کسانی که به آنجا میآمدند امکانات مالی خوبی داشتند. در آنجا با دختری مشهدی آشنا شدم که از دوستان صمیمی خانوادهٔ احمدزاده و مدیرشانهچی بود. یکسال از من جلوتر بود. بعداً متوجه شدم که یک سال قبل از این تاریخ، مسعود و مجید احمدزاده در اتاقی زندگی میکردهاند که بعداً در اجارهٔ برادران او قرار گرفته بود. من در پانسیون با مستوره احمدزاده و مشهدیهای دیگری آشنا شدم که برای دیدن دوستم میآمدند. به سرعت پایم به آن اتاق باز شد و با بچههای زیادی آشنا شدم که افکار سیاسی داشتند. از سوی دیگر، یکی ـ دو دوست پیدا کردم که برادرهایشان در اعتصاب سال ۴۸ شرکت واحد به زندان افتاده بودند و حالا به عنوان سرباز صفر خدمت میکردند. حس میکردم اتفاقاتی دارد میافتد و بچهها دارند کارهایی میکنند. البته موضوع برای من خیلی گنگ بود، اما وجود بیعدالتی و اینکه شاه عامل آن است، برای من مطرح شده بود. گردانندگان پانسیون کسانی بودند که به فرح نزدیک بودند. خانم بهاءالدین مسئول ما بود و رئیس دفتر آن خانم منصور بود. جزو هزار فامیل بودند. خانم جهانبانی، وزیر و فعال حزب ایران نوین، به این پانسیون رفت وآمد داشت و برای حزبش عضوگیری میکرد و لباس ندیمههای فرح را به پانسیون میآورد تا میان بچههایی که میخواستند تقسیم کند.
اولین جزوهٔ سیاسی که خواندم، «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» اثر سعید سلطانپور بود. آنموقع هنوز دیوارهای اتاق من پر از عکس فوتبالیستها بود. با وجود اینکه سیاسی نبودم، به مقررات حاکم بر پانسیون سرکشی میکردم و با آدمهای زحمکتش آنجا رابطهٔ نزدیک داشتم. مثلاً دردانهٔ آشپز و مستخدم و خانوادهاش بودم و با خانم بهاءالدین و خانم منصور درگیری داشتم وتن به مقررات آنجا نمیدادم.
جریان سیاهکل که اتفاق افتاد، و دوست من عکس بچهها را که دیگر حالا از دور خوب می شناختمشان و به آنها سمپاتی داشتم در روزنامه به من نشان داد، متوجه شدم که خیلی از آنها مشهدی هستند. من با خواهر سوالونی والیبال بازی میکردم. خواهر پویان دوست ما بود. مستوره نیز در همان روزها پیش ما میآمد و از ملاقاتهایی که با آقا احمدزاده در زندان داشت خبر میداد. مثلاً میگفت اینبار که رفتم ملاقات، آقا (طاهر احمدزاده، پدر مسعود و مجید) نگران بچهها بود. به خودش هم بار آخری که رفته بود، با مسعود و مجید ملاقات نداده بودند و فقط یک نوشته از مجید داده بودند که در آن نوشته شده بود حالشان خوب است! دیگر میدانستم که زندان وجود دارد و جوانهایی به خاطر مخالفت با شاه در زندان به سر میبرند و شکنجه میشوند.»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۹۱ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۹۱ صفحه