کتاب خورشید خونین شده
معرفی کتاب خورشید خونین شده
کتاب خورشید خونین شده نوشتۀ محدثه کمالی در انتشارات آئی سا به چاپ رسیده است. این کتاب، داستانی ایرانی است که بهصورت اولشخص روایت میشود. سهیل شخصیت اصلی داستان است، ۵ سال میشود که نامزدش یسنا او را ترک کرده است. او به هر کاری دست میزند تا یسنا را فراموش کند؛ اما هر جا که میرود خاطرات همراه اوست.
درباره کتاب خورشید خونین شده
داستان ایرانی خورشید خونین شده، با روایتی اولشخص و از زبان شخصیت اصلی، داستانی دربارۀ عشق است. پسری به نام سهیل در پیچوتاب عشقی ناکام گرفتار است. ۵ سال پیش، نامزدش، یسنا بهدلیل اختلاف عقیدتی و مذهبی با او و همچنین مخالفت پدرش، نامزدیاش را به هم میزند و بهرغم عشق سهیل، او را ترک میکند و با مرد دیگری ازدواج میکند. در این چند سال، سهیل نتوانسته است یسنا را فراموش کند، گرچه تمام تلاشش را میکند تا با مشغول کردن خود به کارهایی، یاد او را از سر و دل ببرد. از زمان این جدایی، او نهتنها از جماعت مذهبی متنفر است، بلکه مدام با خاطرات یسنا زندگی میکند.
خواندن کتاب خورشید خونین شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خورشید خونین شده
«در را باز کردم و پرده را کنار زدم. نگاه از بخاری خاموش گرفتم و به سماور زغالی دوختم که کنج دیوار، کنار کرسی خودنمایی می کرد. فنجانی کمر باریک برداشتم و چهار زانو کنار سماور نشستم. آب جوشی ریختم و آن را رنگین کردم. وقتی پر رنگ شد، حبه قندی درونش انداختم و با قاشق هم زدم. – آخ خدا، خسته شدم. گوشه چشمانم را فشردم و دستم را دور کمر باریکش سفت کردم. گرمایش تا عمق جانم را لرزاند و من آن را محکم تر فشردم. کمی که گذشت آن را هورت کشیدم. ننه پرده را کنار زد و چادرش را از دور کمرش باز کرد. با دست چشمان سیاهش را ماساژ داد و گفت: – نری بخوابی سهیل. بیا بشین، سفره میندازم. لیوان چای را درون سینی گذاشتم و سفره را از زیر کرسی برداشتم. او به آشپز خانه رفت و من سفره را پهن کردم. -سفره رو انداختم ننه. سینی به دست از آشپزخانه بیرون آمد و در حالی که چشم غره میرفت، رو به رویم نشست. – این سفره همین جوری کافیه؟ ضرب نخوری پسر. سفره خالی رو میخوای بخوری؟ پاچه های شلوارم را تا زدم و او نان بربری های تازه را به همراه ماست درون سفره گذاشت. آنقدر گرسنه بودم که بی معطلی دست دراز کرده و ماست را برداشتم. نان را داخل پیاله ماست فرو کردم و با حالی خوش آن را قدرت دادم. ننه پارچ دوغ نعنا را به همراه دو لیوان درون سفره چید و لب زد: -صبر کن شام بیارم پسر، خودت رو با نون ماست سیر نکن. سری تکون دادم و باقی مانده نان را داخل ماست کرده و شروع به جویدن کردم.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۲ صفحه