دانلود و خرید کتاب دنیای زیتون سعید بهمن (سعید اسماعیل بیگی)
تصویر جلد کتاب دنیای زیتون

کتاب دنیای زیتون

معرفی کتاب دنیای زیتون

کتاب «دنیای زیتون» نوشتۀ سعید بهمن (سعید اسماعیل بیگی) و ویراستۀ مونا محمدنژاد است و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است. دنیای زیتون داستان زندگی آرام  دختری به نام زیتون است که با گم‌شدن دوستش پیچیده و پر از معما می‌شود.

درباره کتاب دنیای زیتون

دنیای زیتون با بیدارشدن زیتون از خواب با صدای گنجشک‌ها آغاز می‌شود. او دانشجوی رشتۀ معماری و تنها فرزند خانواده است که در شهر هوداد زندگی می‌کنند. مادرش، کمند در دبستان غیرانتفاعی کار می‌کند و پدرش، ‌فوکا در خانه. سنت خانوادگی فوکا گذاشتن اسامی عجیب‌وغریب برای فرزندشان است. زیتون هم دیگر به تعجب‌کردن آدم‌ها از نامش عادت کرده بود. او همچنین عادت داشتن والدینش را به اسم کوچک صدا کند، این هم پیشنهاد فوکا پدر زیتون بود. آن‌ها خانواده‌ای با عادت‌های عجیب‌وغریب هستند. زیتون به دانشگاه می‌رود اما ارغوان، صمیمی‌ترین دوستش را در دانشگاه نمی‌بیند. او از روز گذشته تلفنش را خاموش کرده و زیتون را بی‌خبر گذاشته بود. چندهفته‌ای هم می‌شد که دوستش ارغوان به طرز عجیبی وزن کم می‌کرد، یادآوری این موضوع زیتون را نگران‌تر از قبل می‌کند. بعد از پرس‌و‌جو‌های زیاد، زیتون دیگر مطمئن می‌شود که بهترین دوستش به طرز بسیار عجیبی گم ‌شده است.

داستان دنیای زیتون در یک شهر خیالی اتفاق می‌افتد،‌این شهر خیالی هوداد نام دارد و می‌تواند شبیه هر شهری از ایران باشد. زندگی زیتون با خانواده‌اش آرام و بی حاشیه است اما سعید بهمن، نویسندۀ داستان از طریق روایت گم‌شدن دوستش نشان می‌دهد که زندگی قرار نیست همیشه آرام پیش برود. سعید بهمن با نوشتن دنیای زیتون برای نوجوانان و جوانان تلاش کرده است آن‌ها را با مفاهیمی مثل خودشناسی آشنا کند و به آن‌ها کمک کند تا بتوانند خودشان و دنیای اطرافشان را بهتر بشناسند. دنیای زیتون اولین اثر سعید بهمن است و در نوشتن آن از کتاب‌ «زنان توی دیوار» نوشته ایمی لوکاویکس و مجموعه فیلم‌های آپارتمانی رومن پولانسکی الهام گرفته است. 

خواندن کتاب دنیای زیتون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و دوستداران رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دنیای زیتون

«صدای غمناک گنجشکی بیرون از پنجره،‌زیتون را کم‌کم از خواب کوتاهش بیدار کرد. ساعت چهار صبح، تصمیم گرفته بود کمی به چشمانش استراحت بدهد و تنها چند ساعتی خوابیده بود. با پشت‌دست، اندکی چشمانش را مالید و چند لحظه‌ای به سقف سفیدرنگ اتاقش خیره ماند. گچ‌کاری طلایی‌رنگ و مربع‌شکلی، کنار سیم‌کشی لامپ دیده می‌شد که چهارگوشۀ آن همانند طرح‌های روی پوست پلنگ بودند. صدای گنجشک بار دیگر زیتون را به خود آورد. با چشمان نسبتاً درشت قهوه‌ای‌رنگش از پنجرۀ کنار تخت به بیرون نگاهی انداخت. ماشین‌های اندکی در خیابان هفتم در حال رفت‌و‌آمد بودند و هنوز آواز گوش‌خراش بوق‌هایشان آرامش آنجا را به هم نزده بود.»

Setayesh
۱۴۰۳/۰۳/۲۹

عالی بود

هانیه
۱۴۰۲/۱۱/۲۶

به نظرم داستان جذابی داشت و کاراکتر زیتون منو درگیر خودش کرد. در کل دوست داشتم

Mohammad Bagheri
۱۴۰۲/۱۰/۰۶

با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز. موضوع داستان بد نبود ولی انقدر تکرار کردن یک موضوع حاشیه ای و ساده مثل رنگ شال و مانتو و ... یا آهنگی که شخصیت داستان تو اون لحظه گوش می کنه به نظرم چیز

- بیشتر

حجم

۵۲۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۵۲۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

قیمت:
۲۶,۱۶۰
تومان