دانلود و خرید کتاب خرابات نشین ها ایمان مسگرزاده
تصویر جلد کتاب خرابات نشین ها

کتاب خرابات نشین ها

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خرابات نشین ها

کتاب خرابات نشین‌ ها نوشتۀ ایمان مسگرزاده است. انتشارات سیب سرخ این رمان معاصر ایرانی را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب خرابات نشین‌ ها

کتاب خرابات نشین‌ ها حاوی رمانی عاشقانه و پردرد است. این رمان از جایی آغاز می‌شود که راوی اول‌شخص آن از بیدارشدن خود از خواب در غروبی سرد و گیج و منگ می‌گوید؛ او سپس از قرص‌ها و موسیقی و کتاب‌ها و احساس خود می‌گوید. این راوی نمی‌داند که شاد است و یا ناراحت. او می‌گوید که به میان زنده‌ها بازگشته است. او کیست؟ داستان چیست؟ با این رمان به قلم ایمان مسگرزاده همراه شوید تا بدانید.

خواندن کتاب خرابات نشین‌ ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خرابات نشین‌ ها

«دم غروبی سرد و گیج و منگ با صدای گرم و پرطنین قدم‌های زنی با چادر آبی کبود، از خوابی مرگ‌آور جست می‌زنم و به درون اتاق نیمه‌تاریکم سقوط می‌کنم از اعماق تاریکی از تنگنای تهوع و سرگیجه و نفس نفس‌های واپسین، به آغوش لیز و لغزان زندگی پرتاب می‌شوم و باز هم فراری نافرجام از زیستن. این بار چندم است؟ یادم نمی‌آید. به یاد نمی‌آورم آخرین لحظه چند تا از قرص‌ها را کاستم و به قوطی شیشه‌ای بازگرداندم تا شاید به شیشۀ عمرم چنگ بزنم و به زیستنی چنین تلخ، موهوم و حقیرانه بازگردم. مصیبت این است که هر بار نمی‌توانم درست و قاطع تصمیم بگیرم و این تردید شاید به‌خاطر او باشد و موسیقی گرم و دلنشین گام‌هایش. مصیبت دیگر این است که برای خرید آن قرص‌ها کلی پول داده‌ام. کلی کتاب رد کرده‌ام با شک و تردید. کتاب‌هایی که دیگر باز نخواهند گشت. اما این افسوس بی‌معناست آخر بعید می‌دانم روزی برسد که دوباره به آن کتاب‌ها نیازی احساس کنم به‌هرحال در این مورد هم نظر قاطعی ندارم تردید مثل هر بار و همیشه امواج تردید و بلاتکلیفی مرا میان این ساحل تشویش و آن اعماق نیستی، بازی می‌دهند. نمی‌دانم خوشحالم یا ناراحت؟! گم و گیجم. مانده‌ام میان جان‌پناه تاریکی و امید لرزان، روشنایی که کدام یک به خیر و صلاح من هستند؟ نه خیر و صلاح واژه‌های به‌دردبخوری برایم نیستند. خیر و صلاح به درد کسی می‌خورد که می‌داند آینده‌ای در انتظارش است و من... دارد از آن بالا صدا می‌آید دارد قدم می‌زند به‌هرحال باز برگشته‌ام به میان زندگان به جهانی خالی از دلگرمی‌های مدام پر از وحشت‌های مداوم. من به جمع آدم‌ها برگشته‌ام، جمعی از من تفریق شده آمده‌ام برای ادامه‌دادن بیچارگی، وحشت و فرار. فرار از گذشته به حال از حال به آینده، آینده‌ای، اگر باشد. باز هم‌چشم به دنیای نورها و صداها باز کرده‌ام؛ اما هنوز دل به سنگر تاریکی بسته‌ام کاش این تاریکی مرا از آغوش خودش نمی‌رهاند! گویا من از تاریکی مطلق سهمی ندارم گمانم مدام از یک گنج امن، آرام و فرورفته در ظلمات محض بی‌نصیبم؛ جایی فارغ از چشم‌های غریب و آشنا همیشه حتی اگر شده یک نقطۀ آزاردهنده و ترسناک نور باید باشد. توی این گوشه‌های مثلاً تاریک توی پستوها توی بیداری با چشمان بسته توی خواب با چشمان باز نورها هستند و مرا می‌ترسانند همه‌جا هستند، همه‌جا نفوذ می‌کنند. رسوایت می‌کنند فاشت می‌سازند نورها از همه‌جا سرازیر می‌شوند روی من. خراب می‌شوند روی اندام نحیفم روی روح هزار بند خورده‌ام. رسواکننده و سمج‌اند این نورها آرامشم را می‌خراشند کمرم را می‌شکنند. نورها گذشته را نشانم می‌دهند و حالم را آشفته می‌سازند پس چرا نباید شیفتۀ ظلمات باشم؟ دلبستۀ تنهایی‌ام در عمق تاریکی از لای ستون حوادث روزنامۀ چسبیده به پنجره نوری رد شده و با سماجت پلک‌هایم را تحریک می‌کند. اسیر نور نمی‌شوم سرم را زیر پتو می‌برم و با خودم هم‌نفس می‌شوم، با بوی ماندگی بوی نا بوی دیازپام، است از و لام... کتاب‌هایم به چه چیزهایی تبدیل شده‌اند! یکهو عوعوی رعب‌آور آن وحشی‌های درنده همان آدم‌خوارهای همیشه گرسنه هجوم می‌آورد تو سروصدای دهشتناکشان تن ناتوانم را می‌لرزاند. روی من خراب می‌شوند با پیکر سیاه و غول‌پیکرشان صدایشان خیلی نزدیک است. بغل گوشم. فریاد می‌زنم فریادم توی عوعوی دیوانه‌وارشان گم می‌شود. باز نزدیک‌تر می‌شوند. زیر پتو جیغ و ضجه کشان خودم را گرد کرده و کله‌ام را دودستی گرفته‌ام. با آرواره‌های خون‌چکانشان کله‌ام را گاز می‌گیرند. درد تمام روحم را می‌فشارد و له می‌کند تسلیمشان می‌شوم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۸۰
تومان