دانلود و خرید کتاب داستان زندگی دختری به نام پری فاطمه آزادخانی
تصویر جلد کتاب داستان زندگی دختری به نام پری

کتاب داستان زندگی دختری به نام پری

ویراستار:مژگان حسن پور
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب داستان زندگی دختری به نام پری

کتاب داستان زندگی دختری به نام پری نوشتهٔ فاطمه آزادخانی است. انتشارات متخصصان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان کوتاه برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب داستان زندگی دختری به نام پری

کتاب داستان زندگی دختری به نام پری حاوی داستانی کوتاه برای کودکان و نوجوانان است. این داستان در حالی آغاز می‌شود که راوی برایتان می‌گوید در یک روستا، دختری به نام «پری» زندگی می‌کرد. او زندگی خود را با گوسفندانش سپری می‌کرد و آن‌ها را بسیار دوست داشت. روزی  پری گوسفندان خود را به چرا می‌برد. در آنجا با دختری به نام «حنا» آشنا می‌شود. از وقتی خانوادهٔ پری او را رها کردند، مجبور شد به روستا بیاید و این زندگی را به‌تنهایی سپری کند. او با حنا گفت‌وگو می‌کند. با پری و حنا بیشتر آشنا شوید.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب داستان زندگی دختری به نام پری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب داستان زندگی دختری به نام پری

«ساعت‌ها با هم بازی کردند و خیلی خوشحال بودند. شب بود و هوا تاریک شد. پدرش گفت: دخترم می‌خواهید امشب را در روستا بمانیم؟ خوشحال شدند و گفتند: بله پدر و مادر پروانه از آن‌ها خواستند تا در خانهٔ آن‌ها بمانند، اما آن‌ها قبول نکردند و گفتند: نیازی نیست به خانهٔ خود می‌رویم. فردا دوباره همدیگر را می‌بینیم. به راه افتادند. وقتی به خانهٔ خود رسیدند همه جا تاریک بود و صدای عجیبی می‌آمد تا که پدرش یک چراغ روشن کرد و دید چندتا سگ در نزدیکی خانۀآن‌ها هستند. آن‌ها را در آغوش گرفت و به جایی که برای گوسفندان ساخته بودند برد. فردای آن روز پیرمردی از نزدیکی خانهٔ آن‌ها می‌گذشت که با دیدن سگ‌ها تعجب کرد و با خود گفت: این سگ‌ها اینجا؟ من هم چند روز دنبال این سگ‌ها هستم. نزدیک آن‌ها شد و خواست آن‌ها را با خود ببرد که پدر حنا از خانه بیرون آمد و گفت: با سگ‌ها چکار داری؟ چرا می‌خواهی آن‌ها را ببری؟ جواب داد این‌ها سگ‌های من هستند، چند روز که دنبال آن‌ها هستم و اینجا که دیدم، تعجب کردم. جواب داد بعد از چند روز به روستا آمدیم و دیشب دیدیم در همین‌جا بودند، من هم خواستم از آن‌ها مواظبت کنم، به جایی که برای گوسفندانم ساخته بودم بردم. پیرمرد از آن‌ها تشکر کرد و آن‌ها را با خود برداشت و رفت. پروانه و خواهرش با گوسفندان به چرا می‌رفتند که پدر حنا را دیدند. از او پرسیدند حنا و پری کجا هستند؟ پدر جواب داد: هنوز خواب هستند. گفتند: پس ما این گوسفندان را به طبیعت ببریم، وقتی برگشتیم سری به آن‌ها می‌زنیم. ظهر بود. پروانه و خواهرش از چرا برمی‌گشتند. به خانهٔ حنا رسیدند. تا می‌خواستند صدایشان کنند، از خانه بیرون آمدند و دوباره از دیدن هم خوشحال شدند. آن‌ها را به خانه دعوت کردند، اما گفتند: همین‌جا کمی می‌نشینیم و به خانه برمی‌گردیم. حنا و پری هم با آن‌ها بیرون از خانه نشستند تا اینکه غروب شد و می‌خواستند به خانه برگردند. پدرش از آن‌ها خواست تا به شهر برگردند بند و بساط خود را جمع کردند و از آن‌ها خداحافظی کردند. آن‌ها به خانهٔ خود برگشتند و این‌ها هم به راه افتادند. در راه جاده ترافیک بود. از ترافیک کلافه شده بودند تااینکه خواستند کمی در جاده استراحت کنند تا جاده باز شود. پری که می‌خواست از ماشین پیاده شود، همان لحظه پایش سر خورد و به زمین افتاد که سرش بدجوری زمین خورد. حنا زود از ماشین پیاده شد تا کمکش کند. دید پری از حال رفت. کمکش کرد تا آن را در جایی بنشاند. پایش را که دیدند زخم عمیقی برداشته بود. چون جاده ترافیک بود؛ نمی‌توانستند به بیمارستان بروند. با چند تیکه لباسی که همراه خود داشتند زخمش را پوشاندند؛ اما آن‌قدر زخمش عمیق بود که فایده‌ای نداشت. ساعت‌ها منتظر شدند تا جاده آرام شود، اما خبری نبود تا اینکه شب بالاخره جاده آرام شد و به راه افتادند. زود او را به بیمارستان رساندند، اما او جان خود را از دست داده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۲۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان