کتاب مسیر مشایه
معرفی کتاب مسیر مشایه
کتاب مسیر مشایه نوشتهٔ فاطمه پهلوان سفرنامهٔ او به عراق در ایام اربعین حسینی سال ۱۴۴۴ است و انتشارات نیستان هنر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب مسیر مشایه
مسیر مشایه نام سفرنامه فاطمه پهلوان به عراق در ایام اربعین حسینی سال ۱۴۴۴ هجری قمری است. پهلوان این سفرنامه را در حالی تالیف کرده است که در سطر به سطر آن اشتیاق، ذوق و سرمستی مولف از این سفر به چشم میخورد تا جایی که این حس گاهی راه به سوی اضطراب کج میکند.
پهلوان سفرنامهاش را از پیشتدارکش برای حضور در عتبات آغاز میکند. گاهی از وسواس و شوقش برای بستن جهاز سفر روایت کرده و گاه از دلهرهای که برای ناکامماندن در سفر دارد؛ اما در نهایت ماجرا و گزارش او از این سفر از زمان حضورش در مرز ایران و عراق شروع میشود.
روایت فاطمه پهلوان از سفر اربعین یک گزارش سریع از آن چیزی است که یک زائر زن در سفر زیارتی اربعین شاهد بوده است، روایتی که سعی کرده در کنار بازخوانی شیفتگی راوی از آنچه به دیدارش شتافته؛ یک تصویرسازی پرجزئیات از مشقات و زیباییهای سفر اربعین داشته باشد.
این کتاب از چند منظر برای بازخوانی اجتماعی سفر زیارتی اربعین کتابی در خور اعتنا به شمار میرود، نخست انتخاب یک راوی زن برای بازخوانی سفر که سعی کرده نگاهی زنانه به این سفر داشته باشد خاصه اینکه راوی به اذعان خود فردی درونگرا و مشتاق تنهایی در سفری است که ویژگی اصلی آن حضور اجتماعی است.
از سوی دیگر کتاب از نظر جزئینگری و خلق نگاه و روایت زنانه از سفری که حضور در آن برای زنان با دشواریهای مضاعفی همراه است، اثری بسیار قابل توجه به شمار میرود. پهلوان سعی کرده در روایت خود به اختصار و گاه به کنایه تلخی و شیرینی و دشواری و لذتهای حضور زنانه در مسیر راهپیمایی اربعین را بازنمایی کند.
«مسیر مشایه» در عین حال اثری است مختصر و از حواشی به دور مانده. اثری که در آن همه اجزای متن در خدمت خط اصلی روایت در آمده است و نویسنده سعی کرده تمامی حواشی، اتفاقات و آنچه برای او رقم میخورد از گرسنگی تا تهیه خوراک، از مشکلاتش برای اقامه نماز و گرفتن وضو تا شوقش از دیدار و حضور در عتبات را در خدمت شیفتگیاش برای حضور در سفر و روایت توام با آن از این سفر درآورد.
کتاب «مسیر مشایه» اثری است به دور از حواشی متنی. سرراست و شیرین و حتی پرتعلیق که با زیبایی روایتی جذاب از سفری را بازگو میکند که حضور در آن برای بسیاری از ایرانیان در سالهای اخیر یکی از جذابترین خاطراتشان بوده است.
خواندن کتاب مسیر مشایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مسیر مشایه
«نفهمیدم چطور گذشت که ۳ ساعت بعد با اذان صبحی که در محوطه پخش میشد از خواب پریدم. باید وضو میگرفتم و به سرعت نماز میخواندم و بعد از خداحافظی با امام، به محل قرارِ کاروان میرفتم.
به سرویسِ کنار صحن رفتم؛ که متوجه شدم آب قطع است. بدتر از این نمیشد! سراسیمه به صحن دیگری رفتم که در میان راه چشمم به شیر آب گوشهٔ صحن افتاد. پیرزنی به وسواس وضو میگرفت. به سرعت بعد از وضویش مشغول وضو شدم. و چون عدهای دیگر هم با دیدن ما امیدوارانه تلاشِ وضو داشتند؛ چند قدم آن طرفتر رفتم تا ساعت مچی و دکمههایم را ببندم. در تلاش و عجلهای که داشتم ساعت مچیام از دستم افتاد و صاف وارد پنجرههای مشبکِ فاضلابِ زیر پایم شد! متحیر مانده بودم که چه شد و دقیقاً چه اتفاقی افتاد! چه سرعتی! چه عبورِ بی مانعی! اصلاً چطور شد؟! چطور به قرارم برسم؟ پنجرهٔ مشبک که باز نمیشود! قید ساعتم را بزنم؟! ساعت هوشمندی که به تازگی خریده بودم! همین اول سفر و این بدشانسی بزرگ؟! اذان را چه کنم؟ نماز است! کجا بروم؟!
زنانی که اطرافم بودند با تعجب میپرسیدند موبایلت افتاد؟ گفتم: «نه ساعتم! کمکم کنید کسی را پیدا کنم برایم درش بیاورد!» اما چون هیچ کدام چارهای به نظرشان نمیرسید؛ بیشتر به هاج و واج نگاه کردنِ من بسنده کردند.
مردی که از خادمان آنجا به نظر میرسید؛ در حال عبور بود که فی الفور صدایش کردم: «آقا!» بعد از چند لحظه که گویا صدا با تأخیر به او رسیده بود؛ از آن فاصلهٔ دور به سمت من برگشت. آنقدر هول بودم که هیچ واژهٔ عربیای در ذهنم پیدا نمیکردم تا ماوقع را شرح دهم. به پانتومیم روی آوردم و با اشاراتی که داشتم نشان دادم ساعتم افتاده. در جواب گفت باید سیم بیاورم. گفتم عمراً با سیم در نمیآید اما ببینیم چه میشود. دو یا سه لحظهٔ بعد در آن ازدحام و گیر و دار با تکه سیم بلندی بازگشت و در حالی که سرِ سیم را خم میکرد؛ آن را در پنجرهٔ مشبک فرو برد. با همان اولین تلاش، ساعتم در آمد. از خوشحالی نمیدانستم چطور تشکر کنم! میخندیم و میگفتم «شکراً شکراً!» در حالی که ذرهای متوجه نبودم تمام مکالمهای که پیش از این با او داشتم فارسی بود یا عراقی! او ایرانی بود یا عرب! همه چیز در دالانِ اضطرابِ من مشوش و مبهم شده بود و چون زمان تنگ بود؛ مجبور بودم زودتر خودم را جمع و جور کنم و به نماز بپردازم.
بعد از شستنِ ساعتم، چون اینجا مثل حرم امام رضا، نظمِ چندانی برای اقامهٔ نماز جماعت نداشتند؛ باید نمازم را فرادی میخواندم. پس با قربان صدقهٔ دو ایرانی جایی برای خودم باز کردم و نمازم را خواندم و با امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) خداحافظی کردم و به سرعت خود را به محل قرار رساندم.»
حجم
۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۷ صفحه
حجم
۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۷ صفحه
نظرات کاربران
خواندن این کتاب توی روزای اربعین حس خوبی بهم داد و واقعا من رو همراه خودش برد ولی راستش دوست داشتم کتاب غنی تری از لحاظ محتوا رو تجربه کنم ولی در کل خوب بود
بهترین سفرنامهای که از اربعین خوندم و تو سطرسطر کتاب باهاش همراه بودم (: