کتاب کجای این بندم...
معرفی کتاب کجای این بندم...
کتاب کجای این بندم... نوشتهٔ علی اسفندیار است. انتشارات عهد مانا این مجموعه یادداشت یا دلنوشته را منتشر کرده است.
درباره کتاب کجای این بندم...
کتاب کجای این بندم... حاوی یک مجموعه یادداشت کوتاه است که درمورد موضوعات گوناگون و به قلم علی اسفندیار نوشته شده است. عنوان برخی از این یادداشتها عبارت است از «آدمها، تصمیمها»، «صدایت را بنویس»، «همدست طوفان»، «بهانهای برای گرمشدن»، «برای دوستان بارانی» و «ژستهای مردانه». ۱۰۰ قطعه یادداشت یا دلنوشته را در این اثر میخوانید. گفته شده است که دلنوشتهٔ ادبی حاصل تکگوییهای ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی میکند. این گونهٔ ادبی اگر موزون باشد، حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دلنوشته اصول و مبانی از پیش تعیینشدهای ندارد و تقریباً میتوان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سروکار دارد. از این جهت، کلمات از دل بر میآیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشهٔ معمولی نویسنده هستند.
خواندن کتاب کجای این بندم... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب یادداشت یا دلنوشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کجای این بندم...
«"۱۰۰: امان از تکرار"
چقدر بد مینویسم! بدنوشتن را شاید اهالی قلم رعایت نکردن آداب نوشتار بدانند یا آشفتهنگاری جملات.
اما تکراری نوشتن هم گونهای از بدنوشتن است و نشانهای از فکر تکراری.
برخی محصول زیاد خود را نشانه «خیر کثیر» به جامعه میدانند؛ اما بیخبرند از این که تکرار میشوند، نه تکثیر!
آدمهای تکراری، فکرهای تکراری و راههای تکراری خستهکنندهاند هیچ، ملالآور و کشنده هم هستند. میشود گفت: «بر دیوار افراد و اندیشههای تکراری تکیهکردن ناروا است.»
و تکرار دیگران شدن عقیم میکند جوششمان را.
خدا! حفظم کن
به نام تو
میدانی چقدر دوستت دارم.
الان که دارم برایت مینویسم، چشمداشتی ندارم؛ البته میدانم که تو همیشه به من چشم داری!
باورم نمیشود در دهه سوم زندگی به یادت افتادهام و چقدر دیر؛ اما خودت گفتی هر زمان میتوانی برایم بنویسی!
نمیخواهم لابه کنم و بنالم از این سالهایی که بر من گذشت؛ اما خط امید تو بود که امروز را نشانم میداد!
ای کاش قلم شکستهام برای تو نمیشکست؛ برایت خوب مینوشت، تحسینت میکرد، به عشق تو تجلی مییافت، برای تو میایستاد و میخندید و بر مرکّب وجودم مینشست و داغ میچشید!
آن گونه مقدر کردهای که همیشه در من، در انسان و در هر فرصت خلقت جلوهگری میکنی؛ همیشه هستی، همیشه دوستت دارم.
دلم نمیآید «خداحافظی» کنم؛ خدا! حفظم کن.»
*
«"۸۶: پلههای سرازیر"
شاعران چرا یاد نمیشوند
شاعران پاک و زلالند
امتداد دل دریاییشان بیمثل است
ای کاش شعر بود زندگیکردنمان
موزون...
شاعران بیتها را پله پله میآیند پایین
و اوج میگیرند در همین پلههای سرازیر
واژهها، زمزمه میشوند در مصرعهای روزگار
و دیوان دریا مشتاق پاروهای آنان
دلم میگیرد
نفس هم
«گرفتهبازار» است اینجا، لب ساحل
غزلهایی که میبرد به خلسه
و فرش میاندازد زیر پای مروت اطلس بشر
قایقی میسازم
تا در بستر تو ساخته شوم
برای انتهای دریا
برای چشمهای غروب یک شاعر»
حجم
۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۷۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه