کتاب درآمدن از فصل خشک
معرفی کتاب درآمدن از فصل خشک
کتاب درآمدن از فصل خشک نوشتهٔ چارلز مونگوشی و ترجمهٔ مهدی غبرایی است. نشر خزه این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و زیمبابوهای را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب درآمدن از فصل خشک
کتاب درآمدن از فصل خشک حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و زیمبابوهای است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «سایههای دیوار»، «چه کسی جلو تاریکی را میگیرد؟»، «خورشید شامگاهی و دنیای چرخان»، «روزی که وَن نان نیامد» و «امداد از گذشته».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب درآمدن از فصل خشک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر زیمبابوه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره چارلز مونگوشی
چارلز مونگوشی (Charles Mungoshi) با نام کامل «چارلز لاومور مونگوشی» در ۲ دسامبر ۱۹۴۷ به دنیا آمد و در ۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۹ درگذشت. او نویسندهای زیمبابوهای بود که در سنت آگوستین در پنهالونگا تحصیل کرد. پس از ترک مدرسه، پیش از پیوستن به کتابفروش کتاب در هراره، با کمیسیون جنگلبانی کار کرد؛ مدتی هم در دفتر ادبیات بهعنوان ویراستار کار کرد و سپس به انتشارات زیمبابوه رفت. مجموعه داستان «درآمدن از فصل خشک» یکی از آثار او است.
بخشی از کتاب درآمدن از فصل خشک
«پسربچه یواشیواش حرفهایی را که بچههای دیگر دربارهٔ مادرش میزدند باور میکرد. یواشکی بنا کرد به پاییدن حالات صورتش و گفتار و کردارش. همچنین پشت خمیدهٔ پدرش را درنظر گرفت که روزهای پیدرپی سبد میبافت. مادرش هر جا که دلش میخواست میرفت. پدرش اما نمیتوانست. هر روز صبح پاهای افلیجش را با خود از کلبه بیرون میکشید و زیر درخت انجیر مینشست. تا غروب از آنجا جنب نمیخورد، آنوقت باز کشانکشان برمیگشت به کلبه که شام بخورد و بخوابد و پسربچه که به شلوار پدرش نگاه میکرد و لکهٔ خشکیدهٔ ادرار را میدید، نیش دردی در قلبش میخلید.
پسرک میدانست که مادرش باید کاری با این وضع پدرش بکند. خطهای فشردهٔ دور دهان مادر و سکوتهای طولانی که گاهی با فوران ناگهانی خشم همراه میشد، همین را میرساند. ماجرا از این قرار بود که پدرش موقع کاهگل کردن بام خانه از بالا افتاده و کمرش شکسته بود. اما پسربچه باور نمیکرد. همین نگرانش میکرد. قادر به تصورش نبود. یک روز مثل همهٔ پدرهای دِه بود و روز دیگر نبود. همین او را به فکر مادرش میانداخت. احساس میکرد خانهشان امن نیست. پس رفتهرفته بیشتر وقتش را با پدربزرگش میگذراند.
مادرش که به حرف میآمد، میگفت: «تو خانه به وجودت احتیاج دارم.» اما پسربچه میدانست همیشه همانطور این حرف را میزند که لبهایش چفت است و سرش پایین و نگاهش را از مردم میدزدد. پسرک یادش میآمد که پدربزرگش مدت زیادی با آنها زیر یک سقف بهسر میبرد. بهخاطر نداشت که چطور شد او آمد به کلبهٔ خودش در پانصدمتری آنها زندگی کند.»
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه