کتاب تاب مستوری
معرفی کتاب تاب مستوری
کتاب تاب مستوری چهار نمایشنامه نوشتهٔ حسین جهانگیری، عزیزالله محمدپور، حسام خدادادی و ویراستهٔ محبوبه قاسمی ایمچه است و نشر سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد ششم از مجموعهٔ بچههای مسجد است.
درباره کتاب تاب مستوری
نمایشنامه، بهعنوان یکی از ارکان اصلی شکلگیری هر اثر نمایشی، همواره دارای اهمیت و جایگاهی ویژه در دنیای نمایش بوده است؛ زیرا نمایشنامه در اصل نقشهٔ راه برای گروههای نمایشی محسوب میشود؛ مسیری که اگر بهدرستی نمایشنامهنویس آن را تدوین کرده باشد، میتواند انرژی و توان گروه را بهخوبی منسجم کند و آن را بهسوی هدف نهایی پیش ببرد.
دفتر تئاتر مردمی بچههای مسجد حوزه هنری، با توجه به این امر مهم و بهمنظور تولید محتوای نمایش برای گروههای اجرایی، به تهیه و انتشار مجموعه نمایشنامههای بچههای مسجد اقدام کرده است.
مهمترین ویژگی نمایشنامههای گردآوریشده در این مجموعه، علاوه بر دارا بودن محتوا و مضمون دینی و مذهبی، هماهنگی و تناسب این آثار با فضا، امکانات و شرایط مسجد و گروههای مسجدی به لحاظ اجرایی است.
کتاب تاب مستوری شامل چهار نمایشنامه از این قرار است:
حمام نیشابور
اعجاز اذان
تاب مستوری
می خواهم بنده بمانم
خواندن کتاب تاب مستوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این نمایشنامه را به گروههای تئاتری که در مسجد فعالیت میکنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تاب مستوری
«سرخپوش: نیشابور هیچگاه به یاد نداشته اینهمه نزدیکی و صمیمیت.
سیاهپوش: اینهمه پاکیزگی.
زردپوش: اینهمه جمعیت؛ اینهمه شور و شعف و هلهله.
سبزپوش: اینهمه یکرنگی و یکدلی.
سرخپوش: به خیالمان همه چیز تحت کنترل است.
سیاهپوش: مگر میشد در آن جمعیت برادر!
زردپوش: همه لباس نو پوشیده.
سبزپوش: به حالت باشکوهی در مسیر حرکت علی بن موسی الرضا ایستاده.
سرخپوش: گروهی غریو کردند.
سیاهپوش: و دستهای آرام در دلشان گریستند.
زردپوش: دختران جوان دست و ناخن حنابسته و چارقدشان زیر گلو سنجاق کرده.
سرخپوش: عدهای روی بر خاک مالیدند.
زردپوش: و گروهی نعل استرش را بوسیدند.
سبزپوش: دستهای اسپند بر آتش ریختند.
سیاهپوش: و گروهی با گلدانهای پُرگل مسیر را گلآرایی کردند.
سرخپوش: بعد از آن استقبال و آن هیاهو و ولوله، به دستور جنابتان سعی کردیم مردم را از گرداگرد اباالحسن پراکنده کنیم.
سیاهپوش: اما مگر میشد! از زمین و زمان آدم میبارید.
والی نیشابور: جناب مأمون چقدر تأکید داشت در مسیر حرکت اباالحسن به مرو مواظب باشید او با شیعیان حتی روبهرو نشود.
زردپوش: بنگرید در آخرین منزل اقامتِ او چه روی داده است؟
سیاهپوش: جناب والی، ماجرا از آنجا آغاز شد که جوانکیـ دور از چشمان ما و مأمورانـ از میان جمعیت به داخل خزید و گفت:
زردپوش: در محلهٔ ما چشمهای است که آب آن روز به روز کم میشود و مردم دلواپس خشک شدن چشمهاند.»
حجم
۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه