کتاب چین
معرفی کتاب چین
کتاب چین؛ ابر قدرت آینده (هلموت اشمیت در گفتگو با فرانک سیرن) نوشتهٔ هلموت اشمیت و ترجمهٔ هادی بلوری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب چین
در کتاب چین خواننده با قضاوتی واقعبینانه از پیامد عملکرد دنیای غرب بر سرنوشت اقتصادی و سیاسی کشورهای در حال رشد روبهرو میشود. ارائۀ این قضاوت از جانب شخصیت برجسته و توانای اقتصادی و سیاسی آلمان بعد از جنگ دوم جهانی است که بیش از نیمقرن به صورتهای مختلف از مقام رئیس فراکسیون حزب سوسیال دموکرات آلمان در مجلس ملی گرفته تا مسئولیتهای مختلف وزارتی و در نهایت در مقام صدراعظم، به آلمان و جهان خدمت کرده است.
آقای هلموت اشمیت که در این گفتوشنود به سؤالات آقای فرانک سیرن در رابطه با تاریخچۀ گذشته و وضع کنونی و رشد آتی یکی از کهنسالترین سرزمینهای جهان، یعنی چین، پاسخ میدهد، انسانی آزاداندیش، آگاه و منصف است که با سایر سیاستمداران فرهیخته و واقعبین آلمان غربی، همچون کنراد آدنائر، ویلی برانت، تئودور هیوس، هربرت ونر، ریچارد فون وایسیگر و دیگران، بعد از خاتمۀ جنگ با تلاش پیگیر انسانی خود، گرد و غبار هولناک باقیمانده از ارثیۀ فاشیسم را از چهرۀ این سرزمین زدودند و آن را دوباره در جرگۀ کشورهای دموکرات جهان جای دادند.
آقای اشمیت در ارزیابی خود از موقعیت نابسامان، خونبار و پر از نفرتِ امروزِ جهان دچار احساس عاطفی نمیشود، بلکه نشانی تاریخی علل همۀ این دلهره و آشوب را به روشنی برمیشمارد، و ریشۀ گرسنگی و درماندگی قارۀ آفریقا را از منظر همان عامل تاریخی به درستی میشناساند و سایۀ زیانآور تکبر و نخوت دنیای مالی را بر آسیا، خاورمیانه و آمریکای جنوبی که عموماً به صورت مداخلۀ مستقیم در امور داخلی کشورهای این مناطق بروز کرده و میکند، به خوبی نشان میدهد و از آن فاصله میگیرد. و مضاف بر این دنبالهروهای بیتأمل این نوع از سیاست را به باد استهزاء میگیرد و به سنگینی عملکرد ویران و فلجکنندۀ نیروهای استعمار کهن و نو انگشت میگذارد.
برای او هر حرکت اجتماعی قابل تأیید نیست. او در این زمینه قضایا را بر پایۀ علت و معلول بررسی میکند و با همین نظرگاه سودبخشی سرنوشت نهایی هر حرکتی را بعد از پیروزی مرحلۀ نخست، تابعی از حد فهم و آگاهی رهبری حرکت به نیاز تاریخی روز میداند. در این راستا، او انقلاب چین را حلاجی میکند. با وجود ارزیابی عادلانهای که از دوران مائو تسهتونگ به عمل میآورد، اما به علت سرشت تک فرمانی رهبری نظام شانس رشدی در این دوران برای چین نمیبیند. به عقیدۀ او تحولات بعد از سالهای هشتاد در سطح رهبری چین امکان پیشرفت را فراهم میکند.
در این تجزیه و تحلیل به طرز قانعکنندهای استدلال میشود که سرنوشت آتی جهان را دو کشور بزرگ آسیا، یعنی چین و هندوستان رقم خواهند زد. آقای اشمیت از همین امروز با آگاهی به منافع ملی کشورش دورنمای مناسبات اقتصادی و سیاسی آیندۀ آلمان و اروپا را با این دو کشور، به ویژه با چین ترسیم میکند. اگر چه او امکان رویآوری به سلطهجویی ابرقدرت چینی را در آینده صددرصد نفی نمیکند، ولی اعتقاد به سنتِ هنوز جاری علم اخلاق کنفوسیوسی را در ذهن انسان چینی عامل جلوگیرندۀ مهمی در ارتکاب به این کردار ناهنجار میداند.
این را آینده نشان خواهد داد که تا چه اندازه قدرتِ احساسِ مسئولیتِ اخلاقی بتواند سرشت سلطهگری سرمایه را در جهت میل دائمی به گسترش آن مهار کند. بههرحال ما که در تاریخ معاصر ایران بارها و بارها سنگینی ضرر و زیان دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم بیگانگان را از شمال و جنوب در امور داخلی ایران بر مبنای همان حرص و آز سنتی نیروهای غرب در جهت سودجویی بیشتر به دوش کشیدهایم، این پیشبینی آقای اشمیت را به فال نیک میگیریم و اظهار امیدواری میکنیم که همانطور پیش بیاید که پیشبینی شده است.
خواندن کتاب چین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید بدانید در گذشته از نظر متتفکران غربی چرا چین ابر قدرت آینده محسوب میشد این کتاب را حتما بخوانید.
بخشی از کتاب چین
«ـ آقای اشمیت، شما در سال ۱۹۷۵ با مائو دیداری داشتید و احتمالاً آخرین آلمانی هستید که او را شخصاً از نزدیک شناختهاید. مائو تسهتونگ چگونه انسانی بود؟
او کسی بود که آدم فراموشش نمیکند. فوقالعاده تحریک پذیر، دارای جذبه و بسیار با استعداد. ولی بیملاحظه و خودرأی، نیمهفرهیخته، با قدرت درک بالا. او مرا با بحثی در رابطه با «کلوسه ویتس» و مارکس درگیر کرد که در هر دو مورد میدانست از چه سخن میگوید. البته بحث پر دامنهای که او پیش کشید، نشان از فهم روشنی نداشت. صلابت و بیملاحظگی مائو به تیتو شبیه بود. البته این خصوصیت در تیتو با درایت توأم بود. مائو باهوش بود، ولی خردمندی نقطۀ قوت او را تشکیل نمیداد.
ـ آیا او شما را به درون نیروی جادویی خود کشاند، یا بیشتر از خود دور کرد؟
تأثیرگذار که بود. او با این کلمات به من خوشآمد گفت: «شما طرفدار کانت هستید»، چیزی که صدق نمیکرد، و بعد گفت: «من یک نفر مارکسیست هستم.» به این شکل صحبت ما شروع شد. البته او یک چیزهایی دربارهٔ من خوانده بود. این صحبتها بین دو نفر، یکی پیر و آن دیگری ۲۵ سال جوانتر از او رد و بدل میشد. مائو این دیدار را با ذهنی کاملاً هشیار، راحت، با بذلهگویی و شوخطبعی به پایان برد. عارضۀ سکته باعث شده بود که نتواند شمرده حرف بزند. او این مسئله را خیلی ساده بر زبان میآورد که حرف زدن برای او آسان نیست و پاها هم مشکل آفرین شدهاند. او در ایستادن و نشستن مشکل نداشت، ولی از تنها بلند شدن و جا عوض کردن عاجز بود. بارها پیش آمد که سه خانم جوانی که کار ترجمه را به عهده داشتند، گاهی از فهم مطلبی وامیماندند، در این حالت یا از طریق صحبت با هم قضیه را روشن میکردند یا مطلب را یادداشت میکردند، به او نشان میدادند، تا ببینند که منظورش را درست فهمیدهاند. در این موارد او کوشش میکرد، کلمات را تکرار کند، یا موضوعی را که میخواست بگوید، سریع و خوانا روی کاغذ بیاورد. همۀ این جریانات بدون قید و بند و خیلی راحت، به دور از هرگونه مجیزگویی پیش میرفت که اغلب با خنده همراه بود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه