کتاب بازی آرزوها
معرفی کتاب بازی آرزوها
کتاب بازی آرزوها نوشتۀ مگ شافر و ترجمۀ ندا شادنظر است. این رمان را انتشارات هوما منتشر کرده است.
درباره کتاب بازی آرزوها
در کتاب بازی آرزوها مکانها نمایانگر زمان است و زمانها نمایانگر مکان. «هوگو»، شخصیت اصلی این کتاب است. او ۳۴ سال دارد و تقریباً ۱۵ درصد از عمر خودش را در جزیرهای دورافتاده گذرانده است. هوگو آرزو دارد از این جزیره خارج شود و یک زندگی طبیعی داشته باشد. او هر شب پیاده به ساحلی میرود که نامش را «ساعت پنج» گذاشته است. یک شـب، برای اولینبار در پنج سال گذشته، هوگو با پایش پیـام اساس را روی شنها نوشت. او حروف را بهقدری بزرگ کشید که از بالای آسمان هم دیده شود؛ بههرحال جزرومد تا سپیدهدم حروف را میشست.
خواندن کتاب بازی آرزوها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران رمانهای خارجی کتابی جذاب و خواندنی است.
بخشی از کتاب بازی آرزوها
«هر شب هوگو پای پیاده به ساحل ساعت پنج میرفت، اما امشب، برای اولینبار در پنج سال گذشته، با پایش پیام اِساُاِس را روی شنها نوشت.
او حروف را بادقت نوشت و آنها را بهقدری بزرگ کشید که از بالای آسمان هم دیده شوند. نه اینکه مهم باشد، بههرحال جزرومد تا سپیدهدم حروف را میشست.
ازطرفی کمی عجیب بود که جک آنجا را ساحل ساعت پنج نامیده بود. جک بیست و چند سال پیش به کشف این بخش از جنگل اطلس اشاره کرده بود که درست در سواحل مِین جنوبی تقریباً دایرهای به مسافت نود هکتار را تشکیل میداد. جک مسترسون که جزیرهٔ ساعت را روی کاغذ و در تخیلاتش خلق کرده بود، اکنون میتوانست آن را در زندگی واقعیاش نیز بسازد. او در اتاق نشیمنش ساعتی داشت که در کنار اعداد تصاویری از مکانهای مختلف جزیره مشخص شده بودند؛ مثلاً عدد دوازده کنار فانوس دریایی، عدد پنج کنار ساحل، عدد هفت کنار مهمانخانه، عدد هشت کنار چاه آرزوها قرار داشت که منجر به چنین گفتگویی میشد:
کجا میری؟
ساعت پنج.
کی برمیگردی؟
تا فانوس دریایی.
مکانها نمایانگر زمان بودند؛ زمانها نمایانگر مکان. ابتدا گیجکننده به نظر میرسید، اما بعد جذاب میشد.
هرچند ازنظر هوگو دیگر نه گیجکننده بود و نه جذاب. زندگیکردن در چنین خانهای هر آدمی را میتوانست دیوانه کند. شاید این اتفاقی است که برای جک افتاده بود یا شاید اتفاقی است که برای هوگو نیز رخ داده بود.
کمک.
عقل ما را نجات دهید.
شن روی پاهای برهنهاش آنقدر سرد بود که احساس میکرد خیس شده است. چه روزی بود؟ چهارده می؟ یا پانزده می؟ نمیتوانست با اطمینان بگوید، اما میدانست بهزودی تابستان فرامیرسد؛ پنجمین تابستان او در جزیرهٔ ساعت. با خود فکر کرد: «شاید یه تابستون هم خیلی زیاد باشه یا پنج تابستون خیلی زیاده؟»
هوگو به خود یادآوری کرد فقط سی و چهار سال دارد، مفهومش این بود که اگر محاسبات ریاضیاش را درست انجام میداد (از نقاشها بعید است مهارت ریاضی داشته باشند)، تقریباً پانزده درصد از عمرش را در یک جزیره گذرانده بود تا برای مردی بالغ نقش پرستاری خونین را بازی کند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۷ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۷ صفحه