کتاب ماجراهای من و اردکم
معرفی کتاب ماجراهای من و اردکم
کتاب ماجراهای من و اردکم نوشتهٔ امیرمهدی عرشی و ویرایش محدثه طهماسبی فر است. این کتاب را انتشارات هورین منتشر کرده است.
درباره کتاب ماجراهای من و اردکم
کتاب ماجراهای من و اردکم دربارهٔ پسری است که با اردک سخنگویش زندگی میکند و تقریباً همهٔ کارها را با هم انجام میدهند. آنها بهتازگی به استخدام کارخانهٔ کفش درآمدهاند و از وضعی که دارند بسیار راضی هستند؛ زیرا مشکلات مالیشان را با حقوق کار جدید حل کردند. اما حالا صاحب کارخانهٔ کفش میخواهد بازنشسته شود و به دنبال جانشینی برای خودش است. جانشینی صادق و قابلاعتماد.
خواندن کتاب ماجراهای من و اردکم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است.
بخشی از کتاب ماجراهای من و اردکم
«من و اردکم در کارخانه کفش
صبح بود من و اردکم تازه از خواب بیدار شده بودیم. اردکم درحالیکه فیلم میدید پاپ کرن هم میخورد من هم داشتم لیست خرید مینوشتم.
لیست خرید:
گوجه
خیار
کاهو
چیپس
سس
کچاپ
به اردکم گفتم کارتبانکی من گمشده تو ندیدی؟ اردکم: گفت اون کارته که آبی بود؟
گفتم: آره.
اردکم: گفت اونیکه پولش از کار کردن در پیتزافروشی بهدستآمده بود؟ گفتم: آره دقیقاً.
اردکم گفت: با پولش یه بسته ۵تایی ماشین کنترلی خریدم.
گفتم: کار بدی کردی.
اردکم گفت: ببخشید.
گفتم: باشه ولی دیگه تکرار نشه.
اردکم گفت: وای پسر به جز این پاپکرنها که الآن خوردم هیچی دیگه نداریم.
من گفتم پولمان هم کم است با این پولی که ما داریم فقط میتوانیم قبضهای گاز و برق را بدیم. اردکم گفت: پس تا این پول را هم خرج نکردم برو و قبضها را بده من همان لحظه رفتم تا قبضها را پرداخت کنم. وقتی قبضها را دادم به خانه برگشتم. اردکم گفت: قبض آب را یادت رفته. من گفتم: دیگه پولی ندارم که قبض آب را بدم.
اردکم گفت: من در این فاصلهای که رفتی قبض برق و گاز را بدی دوتا از ماشین کنترلیهایم را فروختم، برو قبض آب را بده.
با باقیمانده پول هم کمی خوراکی بخر. من رفتم و قبض آب را دادم و با باقیمانده پول دو عدد ساندویچ خریدم اردکم گفت: باید به فکر کار کردن باشیم من در اینترنت کار پیدا کردم گفتم کار چه کاری؟ اردکم گفت: کار در کارخانه کفش. گفتم حقوقش چقدره؟ اردکم گفت: عالیه هر ماه یک میلیون تومان، البته برای ما که نظافتچی هستیم.
گفتم عالیه ولی کاش نظافتچی نمیشدیم.
اردکم: گفت فردا ساعت ۸ صبح باید بریم.
فردا صبح برای صبحانه کمی کیک که اردکم با فروش یکی از ماشین کنترلیهایش بهدستآمده بود را خوردیم. وقتی به کارخانه رفتیم جدول کارگرها را خواندیم ما باید دستشوییها و کف کارخانه را تمیز میکردیم حال به هم زن بود مگه نه؟ اردکم گفت: بیا کارمان را شروع کنیم. در همان لحظه صاحب کارخانه گفت نظرتون چیه که در قسمت بستهبندی کار کنید، چون ما نظافتچی داریم؛ ولی در قسمت بستهبندی فقط پنج نفر داریم. من آهسته
در گوش اردکم گفتم حقوق بستهبندی سه میلیون است. یک ماه بعد اولین حقوقمان را گرفتیم؛ ولی ناراحتیم چون امروز صاحبخانه سکته کرده بود و به بیمارستان رفته بود.
بعد از اینکه ما به دیدنش رفتیم، آمدیم خانه اردکم گفت: رئیس پیام داده گفتم چی نوشته؟
اردکم گفت: نوشته ازآنجاییکه من حال خوبی ندارم و فرد قابلاعتمادی به جز شما دوتا ندارم از امروز به بعد شما را نماینده خودم میکنم با ده برابر بیشتر از حقوق بستهبندی. گفتم: چقدر خوشحالم کن اصلاً ببینم چرا باید رئیس ما را نماینده خود کند؟ اردکم گفت: پیام ادامه دارد نوشته است شاید برایتان سؤال شده که چرا شما را انتخاب کردم. اما باید بگویم که همه کارگرها به جز شما در امتحان اخلاقی رد شدهاند، یادتونه اون انگشتر طلایی که پیدا کردید و بعد به دنبال صاحبش میگشتید که البته من بودم و بعد دادینش به من، بقیه کارگرها اون رو پس ندادند و دنبال صاحبش نگشتند، من حتی برگهای با مشخصات انگشتر روی در زدم؛ اما کسی توجه نکرد. سالها بود که من دنبال جانشینی خوب برای خودم بودم؛ چون فرزندی ندارم. تمام شد گفتم: بهتره استراحت کنیم؛ چون فردا کلی کار داریم فردای آن روز... صاحب کارخانه را درب کارخانه دیدیم او گفت: دکترم گفته است که به تعطیلات بروم برای همین دارم به ایتالیا سفر میکنم و شما را با کارخانه تنها میگذارم موفق باشید.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۷ صفحه
نظرات کاربران
با سلام کتابی سرگرم کننده همراه با پند و اندرز که نویسنده در هر بخش از داستان نتیجه گیری آن را با بیان شیرین و کودکانه بیان کرده توصیه میکنم کل ماجرا ها رابخوانید
سلام داستان کتاب بسیار شیرین و جذاب هست ونتیجه اخلاقی دارد ک برای نوجوانان و کودکان مفید وموثر است همراه با طنز و تخیل خواننده دوست دارد تا پایان کتاب خواندن را ادامه دهد... موفق باشید 🙂