دانلود و خرید کتاب لاک لامورا (جلد سوم؛ جمهوری دزدان) اسکات لینچ ترجمه سعید سیمرغ
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب لاک لامورا (جلد سوم؛ جمهوری دزدان)

کتاب لاک لامورا (جلد سوم؛ جمهوری دزدان)

معرفی کتاب لاک لامورا (جلد سوم؛ جمهوری دزدان)

کتاب جمهوری دزدان (جلد سوم) از مجموعهٔ «ماجراهای لاک لامورا» نوشتهٔ اسکات لینچ و ترجمهٔ سعید سیمرغ است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزیِ آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب جمهوری دزدان

در کتاب جمهوری دزدان که جلد سوم از مجموعهٔ «ماجراهای لاک لامورا» نوشتهٔ اسکات لینچ است، وقتی چیزی که قرار است بزرگ‌ترین سرقت تمام دوران کاری شخصیت‌ها باشد در نهایت به شکست مفتضحانه می‌انجامد، «لاک» و دوست باوفایش «ژان» به‌سختی جانشان را برمی‌دارند و می‌گریزند. لاک به‌خاطر زهر مرگباری که هیچ پزشک و کیمیاگری توان درمانش را ندارد، کم‌کم تحلیل می‌رود. درست هنگامی که پایان کارش نزدیک است، جادوگری اسرار‌آمیز به لاک پیشنهاد فرصتی می‌دهد که می‌تواند یا جانش را نجات دهد یا کارش را به یک‌باره و برای همیشه تمام کند. انتخابات سیاسی جادوگران در پیش است و اقلیت‌ها نیاز به یک مهره دارند. اگر لاک بپذیرد که نقشش را در بازی ایفا کند، از جادو برای بیرون‌کشیدن زهر از بدنش استفاده خواهد شد؛ هر چند این فرایند چنان طاقت‌فرسا است که شاید او آرزوی مرگ کند. لاک مخالف است، ولی دو عامل اراده‌اش را خرد می‌کند؛ ژان و اشارهٔ جادوگر به زنی از گذشتهٔ لاک به نام «سابیتا».

خواندن کتاب جمهوری دزدان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره  اسکات لینچ

اسکات لینچ در ۲ آوریل ۱۹۷۸ به دنیا آمد. او یک نویسندهٔ فانتزی‌نویس آمریکایی است که مجموعه رمان‌های «جنتلمن باستر» را نوشته است. اولین رمان او با عنوان «Lies of Locke Lamora» در اوت ۲۰۰۴ میلادی توسط Orion Books خریداری و در ژوئن سال ۲۰۰۶ تحت‌عنوان «Gollancz» در انگلستان و تحت‌عنوان «Bantam» در ایالات متحده منتشر شد. دو رمان بعدی این مجموعه، «Seas Red Under Skies» و «جمهوری دزدان» به‌ترتیب در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۱۳ میلادی منتشر شدند.

بخشی از کتاب جمهوری دزدان

«وارد تراکم جمعیت و سردرگمی معمول بازرسان عادی، نگهبان‌ها، درشکه‌چی‌ها، مسافران و جمع کنندگان کود اسبی شدند. میدان غبار را، برخلاف پاکیزگی عمومی کارتین می‌شد از زیر سنگفرش‌هایش از جا کند و در نقطهٔ همتایش در تقریباً هر شهری از قلمرو ترین قرار داد بدون این‌که توجه کسی را برانگیزد.

وقتی مأموران بی‌حوصله به سر و روی لاک و ژان دست می‌کوبیدند و سیخونک می‌زدند، لاک دور و برش را با دقت نگاه می‌کرد. بپّاهای سابیتا به احتمال زیاد گروهی کار می‌کردند. یک نفر مراقبت می‌کرد و بقیه‌شان به شکلی باورپذیر خود را مجذوب کار بی‌اهمیتی نشان می‌دادند. لاک پس از شمردن پنج جفت مراقب احتمالی سری از افسوس تکان داد. اصلاً فایده‌اش چه بود؟

بااین‌حال احساس می‌کرد چیز نامعمولی در حال رخ دادن است. وزوزی از جنب‌وجوش دور میدان و فراسوی این کارهای معمولی. بیش از آن در چنین جمعیت‌هایی وقت صرف جیب بریدن کرده بود که حس نکند اتفاق بدی در حال افتادن است.

ژان هم گوش به‌زنگ شده بود. از مأموری که از آنجا می‌گذشت پرسید: «این همهمه واسهٔ چیه؟»

«به خاطر ماروهاست. مگه نشنیدین؟» زن نگهبان به‌سوی جمعیتی که دور تندیسی از یک زن نجیب‌زادهٔ پادشاهی ترین گرد آمده بودند اشاره کرد و گفت: «جارچی‌ها می‌خوان دوباره شروع کنن.»

لاک دید زن جوانی که یک بندانگشت بلندتر از شش وجب قد داشت از پایهٔ تندیس بالا رفته است. یک کت آبی کارتینی به تن داشت و زیر پایش هم مردی با لباسی شاهانه، از همان‌ها که جارچی ویدالوس پوشیده بود ایستاده و از همان عصاهای سر فلزی و بقیهٔ چیزهایش داشت.

زن فریاد زد: «توجه کنید، شهروندان و دوستان کارتینی.» لاک تحت‌تأثیر قرار گرفته بود. ریه‌های زن حتماً با چرم بیشتری از آن‌که در زین لاک وجود داشت تقویت شده بود. «به این گزارشِ حقایق که توسط انجمن تهیه و تأیید شده گوش فرا دهید! دروغگویی قابل‌تحمل نخواهد بود! شایعه‌پراکن‌ها محکوم به حبس در کشتی‌های ریاضت خواهند شد!

ونچِزلا والگاشا، پادشاه هفت مارو مرده است! معلوم شده که او شش روز پیش در شهر وینیلا درگذشته است. او بدون فرزند و بدون وارث قانونی مرده است! جنگ تجزیه‌طلبی همین حالا در شرف وقوع است!

ایالت امبرلین، شرقی‌ترین بخش هفت مارو، گراف حاکمش را تبعید و خود را قلمرو جمهوری اعلام نموده! انجمن کارتین هم‌اکنون امبرلین را به رسمیت نمی‌شناسد و قویاً به شهروندان کارتین توصیه می‌کند از سفر به شمال تا زمانی که وضعیت ثبات پیدا کند، خودداری کنند!»

لاک گفت: «جهنمو شکر. سابیتا راست می‌گفت. پادشاهی ماروها بالاخره از هم پاشید. یا خدایان، عجب بلبشویی بشه.»

ژان گفت: «دیگه نمی‌تونیم نقشهٔ برندی آسترشالینو اجرا کنیم. حداقل تا یه مدت طولانی نمی‌شه.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۱۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۲۴ صفحه

حجم

۹۱۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۲۴ صفحه

قیمت:
۱۶۴,۰۰۰
تومان