کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید
معرفی کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید
کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید نوشتهٔ فرشید نادری نژاد است و انتشارات ایماد آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد دهم از مجموعهٔ مهارتهای ارتباطی به زبان ساده است.
درباره کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید
بسیاری از تکنیکهایی که در این کتاب با آنها آشنا خواهیم شد، تکنیکهایی به منظور افزایش اعتماد به نفس و پرستیژ شما هستند. شاید فکر کنید که موضوع این بحث با هدف کمک کردن به دیگران برای احساس خوب داشتن نسبت به خودشان، تناقض دارد. در واقع اینطور نیست. دلیلش این است که همانقدر که مردم دوست دارند همه به آنها احترام بزارند، به دنبال مقبولیت از طرف کسانی هستند که به آن ها نگاهی خاص دارند.
نیاز برای این نوع از مقبولیت بسیار زود آغاز میشود. بچههایی که هنوز به مدرسه نرفتند، نیازمند این موضوع از سمت والدینشان هستند، دانشآموزان نیازمند تحسین از سمت معلمانشان هستند و نوجوانان میخواهند یک جمع باحال آنها را مورد پذیرش قرار دهند. حتی بزرگسالان، به دنبال شناختهشدن و مورد احترام قرار گرفتن از طرف کسانی هستند که به آنها احترام میگذارند.
خواندن کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید رابطهای صمیمانه با اطرافیان خود داشته باشید این کتاب را حتما بخوانید.
بخشی از کتاب چگونه ارتباطی صمیمی و رابطه ای عمیق داشته باشید
«آیا شما هم زمانی که هر سال یک روز خاص تقویمی فرا میرسد، آن چهره مسخره که نشاندهنده به یاد آوردن یک اتفاق خارقالعاده در زندگیتان است را دارید؟
آیا روز فارغالتحصیلیتان است؟ روزی که اولین شغلتان را بدست آوردید؟ روزی که با همسرتان آشنا شدید؟ سیگار کشیدن را ترک کردید؟ حیوان خانگیتان را گرفتید؟ قهرمان پنجمین دوره مسابقات محلی شدید؟ برگشتن ذهنتان به گذشتهٔ خوشایند، بسیار زیباست.
روز خاصی که من آن را به یاد دارم، زمان انتشار اولین کتابم است. ناشر به من قول داده بود که برای من ۱۰ جلد از کتاب را بفرستد. آن روز، من با اضطراب کنار صندوق پستی ایستاده بودم تا پستچی برسد.
زمانی که پستچی آمد، جعبه را پاره کردم و با هیجان بسیار، فهرست کتاب را به او نشان دادم. من او را مجبور کردم که به زور در مورد هر کدام از بخشها صحبت کند. احتمالا نه برف، نه باران، نه گرما و نه مه میتوانستند باعث شوند که بگذارم آن فرد برود. زمانی که آن پستچی بالاخره توانست از دست ورّاجیهای من فرار کند، پیش خودم فکر میکردم که احتمالا او هم به فکر نوشتن یک کتاب افتاده است... آن هم در خصوص فرد خردمند و باهوشی که در مسیر زندگیاش قرار گرفته بود.
یک شب که با دوستانم بیرون رفته بودیم، من کلی در مورد لباس کار جدیدم، یعنی پیژامهام خندیدم. کلی هم در مورد مسیر رفت و آمدم از منزل تا محل کار، یعنی از تخت خواب به پشت میز کامپیوترم خندیدم.
اما چرا آنها نمیخندیدند؟
چند روز گذشت و من دوباره تبدیل به یک انسان معمولی شدم. زندگی دوباره معمولی شد. حتی متوجه شدم که آن پستچی هم از من دوری میکند و نمیخواهد من را ببیند.»
حجم
۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه
حجم
۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰ صفحه