کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب شانزدهم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب شانزدهم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب شانزدهم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری و ویراستهٔ فرمهر منجزی است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش تاریخی؛ از داستان پیدایش شطرنج تا پایان پادشاهی هرمزد است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب شانزدهم)
«در هند مردی بسیار نامآور با گنجها و لشکری بسیار بود که قدرت فرمانروایی او همهجا را فراگرفته و نامش جمهور بود که در مردانگی از فور هندی نامآورتر بود. او بر هندوستان پادشاه و بسیار خردمند و نیکنفس و روشنروان بود. از کشمیر تا مرز چین تمام بزرگان او را به پادشاهی میستودند. با مردانگی دنیا را در دست گرفته بود و پایتختش سرزمین سندل بود. تاج و گنج و سپاهش در آنجا مستقر بود و جمهور سرافراز با نام و دانش در آنجا حکم میراند و تمام زیردستان چه اهل شهر و یا اهل درگاه از وجودش شاد بودند. جمهور زنی سزاوار و صاحب هوش و رای و دانش و بیآزار داشت که یک شب فرزندی برای شاه بهدنیا آورد که در زیبایی با ماه آسمان برابری میکرد. وقتی پدر چهرهٔ زیبای فرزند را دید نامش را گَوْ نهاد.
مدت زیادی از تولد فرزند او نگذشته بود که شاه هند بهطور ناگهانی بیمار شد و به بانویش پند داد و از دنیا رفت و دنیا را به فرزندش گَوْ سپرد؛ اما گَوْ چون هنوز نوزاد بود، نمیتوانستند تخت و تاج پادشاهی را به او بسپارند. بزرگان از غم مرگ جمهور اندوهگین بودند و از بسیاری بخشندگی و دادگستری جمهور جهانی در ماتم فرورفته بود.
سپاهیان و مردم شهر از زن و مرد و کودک و دانشمندان جمع شدند و گفتند این کودک راه و رسم پادشاهی و رتقوفتق امور سپاه را نمیداند و اگر بر تخت نشیند و نتواند کشور را اداره کند، بر پادشاهی خلل میآید.
جمهور برادری خردمند و سزاوار تاج و تخت داشت که نامش مای بود و در دَنبَر حکم میراند. تمام بزرگانی که در پی شاهی تازه بودند از سندل به دَنبَر روی آوردند و تمام بزرگان از کشمیر تا مرز چین او را به شاهی ستودند. مای از دَنبَر به سندل آمد و بر تخت پادشاهی تکیه زد و تاج جمهور را بر سر نهاد و راه بخشندگی و دادگستری را در پیش گرفت. وقتی بر تخت شاهی تکیه زد مادر گَوْ را به زنی گرفت و او را از جان عزیزتر میداشت. تا اینکه مادر گَوْ اینبار از مای آبستن شد و برای او پسری بهدنیا آورد. پادشاه نام او را طَلحَند گذاشت و روحش از مهر فرزند آکنده شد. وقتی طَلحَند دوساله شد، گَوْ به هفتسالگی رسیده بود. طَلحَند پهلوانی با یال و کوپال شد؛ اما در این هنگام مای نیز بیمار شد و پساز دوهفته مُرد و دنیا را به دیگری سپرد. سندلیان از مرگ او در ماتم فرورفتند و یکماه به سوگواری پرداختند. سر ماه سپاهیان و پهلوانان شهر و هرکسی که از خرد بهرهای داشت جمع شدند و دربارهٔ پادشاهی از هر دری سخن گفتند. عاقبت رایزن دانشمندی گفت: «این زن همسر جمهور بود و همیشه از کردار بد دوری میکرد و برای هردو شوهرش راستی و درستی میخواست و هیچگاه از راه عدل و داد دور نشد. گویی نژاد این زن بر داد و راستی و درستی نهاده شده، پس بهتر است این زن پادشاه ما باشد؛ زیرا از بزرگان به یادگار مانده است.»
همه با حرفهای مرد دانشمند موافق شدند و کسی را نزد آن زن فرستادند و پیغام دادند: «پادشاهی و دو فرزند خود را بپذیر که از این کار ناگزیری؛ وقتی فرزندت درخور تاج و تخت پادشاهی شد بزرگی و گنج و سپاهیان را به او بسپار و در آن وقت نیز وزیر و مشاورش باش.»
زن بیداربخت با حرف آنها تاج و تخت پادشاهی را آراست و بر خوبیها و خداشناسی خود افزود و تاج و تخت پادشاهی از وجودش شاد شدند. دو وزیر پاکاندیش که بسیار هنرمند و خداشناس بودند برگزید و دو فرزندش را به آنها سپرد و یک لحظه از آنها جدا نمیشد و به دیدار آنها شاد بود.»
حجم
۱۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خوب هست