کتاب از داروین تا هیتلر
معرفی کتاب از داروین تا هیتلر
کتاب از داروین تا هیتلر؛ اخلاق تکاملی، داروینیسم اجتماعی و اصلاح نژادی در آلمان نوشتهٔ ریچارد ویکارت و ترجمهٔ ماندانا افتخار است و نشر سایلاو آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب از داروین تا هیتلر
ریچارد ویکارت در کتاب از داروین تا هیتلر به بررسی و تشریح تاثیر تحول آور و انقلابی داروینیسم بر علم اخلاق و اخلاقیات میپردازد. ویکارت در این مطالعه تاریخی نشان میدهد که اغلب زیست شناسان داروینی و متفکران اجتماعی و تقریبا تمام داروینیستهای طبیعت انگار، تا پیش از جنگ جهانی اول تلاش کردند تکامل زیست شناختی را در علم اخلاق به کار گیرند و داروینیسم را به جای اخلاق سنتی یهودی-مسیحی و روشنگری بنشانند. بسیاری از این متفکران با دفاع از نسبی گرایی اخلاقی، ارزش و قداست زندگی انسانها را انکار کردند و با تکیه بر مفهوم «سازگاری» تکاملی، هوش و سلامت را در زمره اصول اولیه اخلاقی قرار دادند.
ریچارد ویکارت به عنوان تاریخ دانی برجسته در کتاب از داروین تا هیتلر، نمایی روشن و مایوسکننده از طبیعت گرایی داروینی به تصویر میکشد که در آن متفکران آلمانی با زندگی انسان به مثابه مواد خامی رفتار میکردند که میباید در مسیر پیشبرد تکامل آن را قربانی کرد. این نگرش اخلاقگریز برخاسته از داروینیسم اجتماعی، باعث تدوین سیاستهایی مانند ممنوعیت ازدواج، کودککشی و مرگ آسان در خصوص کسانی میشد که از دید دانشمندان دارویینیستی فرومایه تر از سایرین تلقی میشدند. بدین ترتیب، با فراگیری داروینیسم اجتماعی و جایگزینی اخلاق داروینیستی به جای اخلاق خداباورانه، داروینیسم نقشی کلیدی و اصلی نه فقط در اصلاح نژادی بلکه در مرگ آسان، کودککشی و نابودی نژادی ایفا کرد.
ریچارد ویکارت در این اثر مستدل و در عین حال مناقشهبرانگیز، موضوعات گستردهای از ارزش زندگی انسان گرفته تا اخلاق جنسی و نابودی نژادی را به بحث میگذارد. کتاب از داروین تا هیتلر، همچنین منبع ارزشمندی است برای کسانی که میخواهند بدانند داروینیسم اجتماعی و نازیسم تا چه اندازه به هم مرتبطاند چراکه ویکارت شواهدی ارائه میکند که بر پایه آن هیتلر، دیدگاه خود از اخلاق را نه بر پایه نیهیلیسم که بر پایه اصول داروینی بنا کرده بود. به باور ویکارت، ارتباط تاریخی منطقی بین داروینیسم و نازیسم وجود دارد و داروینیسم دلیلی ضروری اما ناکافی برای ایدئولوژی نازی بوده است.
ارتباط بین نظریه تکامل داروین و اخلاق
ریچارد ویکارت فصل اول کتاب از داروین تا هیتلر را با نقل قولی از زبان خود داروین در خودزیست نامه اش آغاز میکند. همین خودزیستنامه نشان میدهد که داروین از تبعات نظریه خود برای علم اخلاق آگاه بوده است. اما این که این ارتباط چگونه بوده و مسیری که از نظریه تکامل داروین تا داروینیسم اجتماعی، آسان مرگی، کودک کشی، حذف افراد فرومایه و نهایتا هولوکاست طی شده است چگونه مسیری بوده موضوع این کتاب است.
داروین چکیدهای از نظریهٔ خود راجع به اخلاقیات و علم اخلاق را در خودزیستنامهاش به رشته تحریر درآورد و با بیان این مفهوم شروع کرد که فردی که به خدا یا جهان باقی اعتقاد ندارد (که البته خودش هم نداشت)، «میتواند قاعدهٔ زندگی خویش را تنها بر پایه پیروی از انگیزهها و غرایزی قرار دهد که قویترین و یا به زعم او بهترین هستند.» چنین باوری نوعی انحراف افراطی از بنیان سنتی اخلاقیات محسوب میشد، چراکه مسیحیت به مکاشفهٔ الهی متکی بود. دیوید هول، فیلسوف آمریکایی در متافیزیک تکامل، بر ماهیت ساختارشکنانهٔ نظریهٔ داروین در رابطه با علم اخلاق تأکید کرده و میگوید: «ازآنجاکه بسیاری از نظریههای اخلاقی، سیاسی، و وابسته به علم اخلاق وابسته به نوع ادراک فرد از ماهیت انسان است، نظریهٔ داروین تمامی این نظریهها را زیر سؤال برد.»
داروینیسم چگونه بر اندیشه علم اخلاق اثر گذاشت؟
نویسنده در این کتاب از زوایای مختلف به پاسخ به این پرسش میپردازد. او نشان میدهد که داروینیسم در وهله اول با توضیحی غیرخداباورانه از حیات به مقبولیت ماده باوری کمک کرد. داروینیسم هم چنین منش اخلاقی لایتناهی را به طور کامل انکار کرد و اخلاق را تا حد غریزههای زیست شناختی کاهش داد. به این ترتیب اخلاق که تا پیش از آن موهبتی خداباورانه در نظر گرفته میشد صرفا به یک مکانیسم زیستشناختی تقلیل پیدا کرد. ریچارد ویکارت در پاسخ به این پرسش که چه چیزی در نظریه داروینی باعث تغییر در تفکر درباب ارزش انسانی شد پاسخ میدهد:
نخست آنکه، داروینیسم بر این موضوع دلالت داشت که انسان برخاسته از حیوان است و بسیاری، این موضوع را به این معنا تلقی کردند که انسانها از موقعیت ویژهای که در اندیشه یهودی-مسیحی به آنها اعطا شده بود، برخوردار نیستند. انسانها به جای آنکه در سیمای خداوند خلق شده باشند و از حالت کمال ناب هبوط کرده باشند، از نوعی نخستی عالی تکامل پیدا کرده اند. در تشریح تکامل ویژگیهای ذهنی و اخلاقی انسان از حیوانات، داروین و اکثر داروینیستها منکر وجود روحی غیرمادی و جاودانه شدند، این موضوع اصل اساسی جهان بینی یهودی-مسیحی بود که قداست زندگی انسان را تقویت میکرد. دوم آنکه، داروینیسم بر تنوع درون گونهها تأکید میکرد که بر نابرابری زیست شناختی دلالت داشت. بسیاری از زیستشناسان، انسانشناسان و متفکران اجتماعی با بهکارگیری این موضوع برای انسانها، از داروینیسم برای توجیه نابرابری نژادی اجتماعی بهره بردند.
از داروین تا هیتلر: داستان تحریف مرگبار علم
پذیرش جهان بینی طبیعت انگارانه داروینی از سوی بسیاری از دانشمندان، اندیشمندان و حتی پزشکان در قرن بیستم آغازی بر تاریخ بشریت بود. البته که عدهای با پیش کشیدن مغالطه طبیعت انگارانه در برابر به کاربستن تکامل زیست شناختی در علم اخلاق مقاومت کردند با این حال جریان اصلی خط فکری آن زمان، داروینیسم اجتماعی را وارد حوزههای علوم اجتماعی کردند و حتی دربرابر خداشناسی به عنوان آلترناتیو اصلی علم کردند. در این میان نقش هکل بسیار برجسته بود. او که مهم ترین بعد داروینیسم را نیای حیوانی انسانها میدانست و فراگیری داروینیسم را معادل پایان قداست زندگی انسانها ارزیابی میکرد تاثیرات بزرگی بر اندیشمندان پس از خود برجای گذاشت. یکی از متخصصان ژنتیک قرن بیستم تجربه خود از مطالعه کتاب هکل را این گونه بیان میکند:
داروینیسم اجتماعی و نادیده گرفتن حقوق انسانها
با فراگیری داروینیسم اجتماعی، اخلاقیات نسبی هم رواج یافت. دیگر خوب و بد به معنای مطلق آن وجود نداشت. بسیاری از اندیشمندان داروینیست، خوب و بد را تابع روند قانون تکامل میدیدند که در زمانها و مکانهای مختلف تغییر میکند. به این ترتیب رذیلتهای سابق، امروز میتوانستند فضیلت باشند و برعکس. ریچارد ویکارت در از داروین تا هیتلر نظرات تکان دهنده و حیرت آور بسیاری از اندیشمندان را آورده است. اندیشمندانی که آشکارا از مرگ ضعیفترها به بهای زنده ماندن قوی تر دفاع میکردند. نکته مهم اینجاست که در نگرش برخاسته از داروینیسم حق همیشه با قوی تر است. ویکارت در اینجا به گفتههای هلوالد از زبان خودش اشاره میکند:
در طبیعت تنها یک حق حکمرانی میکند، که ناحقی، حق قوی تر یا حق خشونت است، اما خشونت هم درواقع، متعالی ترین منبع حق است، زیرا بدون آن هیچ قانونی قابل تصور نیست. در بیان روایت خود (از این موضوع)، به راحتی اثبات میشود که حتی در تاریخ بشریت هم حق قوی تر اعتبار خود را از اساس حفظ کرده است.
نظرات هلوالد واقعاً ناخوشایند به نظر میرسند، اما او تنها متفکر اجتماعی داروینی نبود که حقوق بشر را با تحقیر و خوشنودی بابت حق افراد قوی تر نادیده گرفت.
هربرت اسپنسر
زمانی که مبحث داروینیسم اجتماعی مطرح میشود نام متفکرانی چون هربرت اسپنسر پیش از داروین مطرح میشود. با این همه باید توجه کرد که علی رغم آن که هربرت اسپنسر حتی پیش از طرح نظریه تکامل تلاش کرده بود اخلاقیانی علمی ایجاد کند اما در نبود شواهد کافی، همچنان خدا را به عنوان منبع احساس اخلاقی حفظ کرده بود. پس از آن که داروین نظریه خود را منتشر کرد، اسپنسر هم از ایده خدا دست کشید و روایتی کاملا طبیعت انگارانه از اخلاق ارائه داد. با این حال به نظر میرسد مطرح شدن نام هربرت اسپنسر پیش از همه به کمبود منابع مطالعاتی در زمینه داروینیسم اجتماعی بازمیگردد چرا که بسیاری از اندیشمندان و متفکران داروینیست نقش بسزایی در شکل گیری اصلاح نژادی داشته اند.
نیچه و به نژادی (اصلاح نژادی)
نیچه و هکل را میتوان دو نام بسیار مهم در ترویج و پیاده سازی اصول اصلاح نژادی دانست، تا جایی که علم اخلاق تکاملی متفکری مانند تایل ترکیبی از داروینیسم و نیچهیسم بود. نیچه صراحتا مخالف علم اخلاق خداباورانه بود و از علم تکامل داروینی پیروی میکرد. اگرچه فلاسفهای هستند که نیچه را به عنوان یک ضدداروینیست مطرح میکنند اما اغلب مورخینی که بر روی اصلاح نژادی مطالعه کرده اند تاثیر نیچه بر جنبش اصلاح نژادی را غیر قابل انکار دانسته اند. نیچه بسیاری از ایدههای اصلاح نژادی از جمله گواهی سلامت پیش از ازدواج را ترویج داد. ریچارد ویکارت در کتاب از داروین تا هیتلر به دقت ارتباط بین نیچهایسم و داروینیسم را بررسی میکند و در این باره مینویسد:
نیچه در بسیاری از بخشهای اراده قدرت ایدههای اصلاح نژادی خود را نشان داد. وی در بخش مربوط به معرفی آن کتاب این طور اظهار میکند: مواردی وجود دارد که در آنها کودک، جرم محسوب میشود: معلولین مزمن یا دارای ضعف اعصاب درجه سه…. جامعه، به عنوان متولی بزرگ زندگی، مسئول (خودِ) زندگی برای هرحیاتِ سقط شدهای است؛ همچنین جامعه باید تاوان چنین زندگیهایی را بپردازد: درنتیجه، باید از آنها جلوگیری کند. در موارد متعدد، جامعه باید از تولیدمثل جلوگیری کند: به این منظور، بدون توجه به تبار، درجه، یا روحیه، جامعه ممکن است سخت گیرانه ترین ابزار محدودیت، سلب آزادی و در موارد خاص اخته گری را آماده داشته باشد.
داروینیسم اجتماعی، کودککشی، آسانمرگی و حذف افراد فرومایه
ریچارد ویکارت بخشهای زیادی از کتاب از داروین تا هیتلر را به این مقولات اختصاص داده است. مطالعه آرای اندیشمندان و متفکران داروینیست در باب ترویج کودک کشی و حذف افرادی که از دید داروینیستهای اجتماعی فرومایه تصور میشدند در یک کلام تکان دهنده است. به خصوص که تعالیم خداباورانه در نقطه مقابل این تفکرات قرار دارد. تاسف بارتر آن که که ترویج این آدمکشیها با دلایل علمی پشتیبانی میشدند:
داروینیسم اجتماعی، کودک کشی، آسان مرگی و حذف افراد فرومایه
ریچارد ویکارت بخشهای زیادی از کتاب از داروین تا هیتلر را به این مقولات اختصاص داده است. مطالعه آرای اندیشمندان و متفکران داروینیست در باب ترویج کودک کشی و حذف افرادی که از دید داروینیستهای اجتماعی فرومایه تصور میشدند در یک کلام تکان دهنده است. به خصوص که تعالیم خداباورانه در نقطه مقابل این تفکرات قرار دارد. تاسف بارتر آن که که ترویج این آدمکشیها با دلایل علمی پشتیبانی میشدند:
روییر در مقدمه ترجمه فرانسوی کتاب خاستگاه گونهها داروین در سال ۱۸۶۲، این طور نوشت: «نتیجه این حمایت منحصربه فرد و غیرهوشمندانهای که به افراد ضعیف، ناتوان، صع بالعلاج، شریر و به تمام کسانی که جذابیتی برای طبیعت ندارند، اعطاء شده چیست؟ این است که بیماریهایی که آنها را مبتلا کرده تا ابد تداوم مییابند و تکثیر میشوند؛ شر به جای آنکه کم شود، زیادتر میشود و به بهای (نابودی) خیر ریشه میدواند.
از میان حامیان کودک کشی نام فوریل به چشم میخورد. او کودکان عقب مانده را میمونهای کوچک مینامید و وجود آنها و عقب ماندگان ذهنی را آفتی برای جامعه میدانست. او میپرسید: «آیا این واقعاً وظیفه وجدان است که به تولد و حتی لقاح فرد معلولی که از تبار والدینی کاملا تباه میآید، کمک کنیم؟ آیا این واقعاً وظیفه ماست که هر انسان خرفت (ولو نابینای خرفت)، هر معلول بدبخت و مفلوکی که سه چهارم مغزش آسیب دیده است را زنده نگه داریم؟» او در پاسخ نه! جانانهای میگفت.
از داروین تا هیتلر: ارتباط بین نازیسم و داروینیسم
گفتیم که اثر پیش رو اثری مناقشه برانگیز و در عین حال مستدل است. بخش زیادی از مناقشات مرتبط با این کتاب به برقراری ارتباط بین هیتلر و داروین برمیگردد. بسیاری از منتقدان به این نکته اشاره میکنند که در کتابخانه شخصی هیتلر هیچ اثری از داروین یافت نشده است. با این حال ویکارت در فصل پایانی کتاب به طور کامل به این مسئله میپردازد و شواهد خود را ارائه میکند. تصمیمگیری در خصوص کافی بودن این شواهد را به خوانندگان گرامی سایلاو واگذار میکنیم اما ذکر نکته مهمی را ضروری میدانیم و آن این که تقریبا همه تاریخدانان متفق القول بر این باورند که هیتلر یک داروینیست اجتماعی بوده است و شاید بتوان کیفیت ارتباط بین نازیسم و داروینیسم را به پرسش کشید اما وجود این ارتباط را هرگز نمیتوان انکار کرد.
این مسئله در فصل ۱۱ که درخصوص هیتلر نوشته شده است، توضیح داده میشود، اما هیتلر معتقد بود این انسانهای نابرابر ازنظر زیست شناختی، دقیقاً مانند دیگر موجودات، در یک تنازع بقای داروینی گریزناپذیر و ابدی گرفتار شده اند. افراد قوی پیروز و افراد ضعیف نابود میشوند.
اصطلاحات و لفاظیهای داروینی بر تمامی نوشتهها و سخنرانیهای هیتلر سایه افکنده و هیچ کس تا به امروز این مسئله که هیتلر یک داروینیست اجتماعی بوده را زیر سؤال نبرده است. این مسئله به قدری واضح است که نمیتوان منکر آن شد.
از طرفی دیدگاه دانشمندان، پزشکان و اساتید داروینیست در خصوص اصلاح نژادی کاملا مشابه و هم سو با دیدگاه هیتلر بوده است که نشان میدهد هیتلر داروینیسم را به خدمت فلسفه خویش درآورده است و داروینیسم و نازیسم را می توان دو ضلع مهم هولوکاست دانست:
بسیاری از ایدههای هیتلر درنهایت از دانشمندان و پژوهشگران نامی نشأت گرفته است که با پیامدهای داروینیسم برای علم اخلاق و جامعه دست به گریبان بودند (اگرچه احتمال آن وجود دارد که هیتلر بیشتر اطلاعات خود را از منابع دست دوم یا دست سوم گرفته باشد). این افراد نه تنها دانشمندان و پزشکان برجسته که اساتید فلسفه، اقتصاد و جغرافیا نیز بودند.
نکته مهم پایانی در رابطه با انتشار این نوع آثار به ضرورت توجه به ماهیت مطالعات میان رشتهای باز میگردد. پیشتر متذکر شدیم که ماهیت این نوع مطالعات با توجه به تلفیق رشتههای و حتی حوزههای مختلفی چون علم، فلسفه و تاریخ مناقشه برانگیز خواهد بود. با این همه بدون تکیه بر این نوع مطالعات امکان پاسخ به هیچ پرسش هستی شناسی و یا چندوجهی وجود نخواهد داشت. از این نقطه نظر، خواننده گرامی تایید خواهد کرد که ارزش این نوع مطالعات به مراتب نسبت به درسنامههای عمومی که تحت عنوان کتابهای علمی برای عموم منتشر میشوند، بیشتر است. چرا که در این نوع درسنامهها هیچ اطلاعات جدیدی داده نمیشوند و نویسنده از کشف جدیدی رونمایی نمیکند. دست آخر، این مطالعه را همان طور که ویکارت در کتاب مینویسد به عنوان یک مطالعه تاریخی با ماهیت میان رشتهای در نظر بگیرید و انتشار آن را به عنوان نخستین اثر در زمینه نقد داروینیسم اجتماعی از سوی نشر سایلاو در راستای انتشار رویکردهای مختلف در نظر بگیرید.
این اثر، مطالعهای تاریخی است. بنابراین، زمانی که ارتباط بین داروین، داروینیستهای ژرمن، متخصصان اصلاح نژادی، نظریه پردازان نژادی یا نظامیگراها را به تصویر میکشم، منطق آنها را تحسین نمیکنم؛ در واقع این مسئله را به خواننده واگذار میکنم. همچنین ادعا نمیشود که داروینیسم ضرورتاً و منطقاً (به طور مستقیم یا غیر مستقیم) به نازیسم منجر میشود. در اصطلاح فلسفی، داروینیسم دلیلی ضروری اما ناکافی برای ایدئولوژی نازی بوده است. اما خواه ارتباط بین داروینیسم و نازیسم منطقی باشد یا نباشد، این ارتباط از نظر تاریخی وجود دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
خواندن کتاب از داروین تا هیتلر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران جامعهشناسی، فلسفه، روانشناسی و تاریخ علم پیشنهاد میکنیم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
قبل از خواندن کتاب مستند اخراج شده را ببینید و سپس کتاب را مطالعه کنید