دانلود و خرید کتاب اتاق نونا کریستینا فرناندز کوباس ترجمه رضا عابدین‌زاده
تصویر جلد کتاب اتاق نونا

کتاب اتاق نونا

انتشارات:نشر قطره
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب اتاق نونا

کتاب اتاق نونا نوشتهٔ کریستینا فرناندز کوباس و ترجمهٔ رضا عابدین زاده است. نشر قطره این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و اسپانیایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب اتاق نونا

کتاب اتاق نونا حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و اسپانیایی است. عنوان این داستان‌ها عبارت است از «گفت‌وگو با پیرزن‌ها»، «داخلی با پیکرهٔ زن»، «پایانِ باربِرو»، «شروعی تازه»، «چند روز با وایِس - وانو» و «اتاق نونا». این کتاب در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و جوایز متعددی از جمله جایزهٔ منتقدان برای بهترین کتاب داستان به اسپانیایی (۲۰۱۵)، جایزهٔ ملی ادبیات روایی (۲۰۱۶) و جایزهٔ «دُولثِ چکون» برای ادبیات داستانی (۲۰۱۶) را از آن نویسنده کرد. این داستان‌های کوتاه را کریستینا فرناندز کوباس نوشته است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب اتاق نونا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر اسپانیا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اتاق نونا

«دایی و زن‌دایی‌ام بچه نداشتند، چون نخواسته بودند که داشته باشند. اعضای فامیل دربارهٔ این موضوع زیاد حرف می‌زدند. برخی می‌گفتند آن‌ها خودخواه‌اند. به نظر بقیه ازجمله مادرم، این‌طوری بهتر بود، چون بچه‌های کوچک و بی‌دفاع با سبک زندگی آن‌ها جور نمی‌شدند. من هیچگاه نتوانستم اطلاعات واضح و روشنی دربارهٔ سبک زندگی آن‌ها به دست بیاورم. خیلی سفر می‌کردند. همیشه مطالعه می‌کردند، کتاب می‌خواندند، می‌نوشتند، نقاشی می‌کردند. اما مگر این چیز بدی بود؟ هیچ‌کس به‌طور قاطع و مشخص چنین چیزی به من نگفت، هرچند از هرکس می‌پرسیدم، اغلب شانه‌ای بالا می‌انداخت، با لبخند سری تکان می‌داد و مهم‌تر از همه با حس خودبرتربینی برای آن‌ها از واژه‌هایی مثل «هنرمندا»، «نامتعارف‌ها»، «تنبل‌ها»، بی‌عارها و البته «سرخوش‌ها»، استفاده می‌کرد. عمه برتا، بیشتر از همه دوست داشت آن‌ها را به باد انتقاد بگیرد؛ چون فکر می‌کرد خودش خیلی کامل و بی‌عیب است. او دخالت در کار دیگران را دوست داشت، جز سبک زندگی خودش هیچ راه و روشی را قبول نداشت و با هرکس که جرئت می‌کرد با او مخالفت کند، از در خصومت وارد می‌شد. از او متنفر بودم، خودش هم می‌دانست. برای تنفر از او دلایل خوبی داشتم، چون آلبوم عکسم از نژادهای بشر، همهٔ نقاشی‌ها و یادداشت‌هایم را نابود کرد. من کاملاً بهت‌زده بودم و او گفت: «این دیوونگیه، تو باید بری دکتر.» عمه برتا این‌طوری بود. اگر به او بود، همهٔ ما را به کوچک‌ترین بهانه‌ای می‌فرستاد پیش روانپزشک، اما همهٔ این‌ها دست‌کم سه سال پیش اتفاق افتاده بود، زمانی که در خانهٔ ساحلی او اقامتی اسف‌بار داشتیم. آن موقع من ده سال داشتم، یعنی تقریباً یازده. درست مثل حالا تابستان بود. اما امروز، در اتوبوس خوشحال بودیم، از حس عجیب تغییر فشار موقع بالا رفتن در جاده که گوش‌هایمان را کیپ می‌کرد، صورتمان را چسبانده بودیم به شیشه‌ها و رودخانه‌ها با آن آب‌های زلال آبی‌شان، جنگل‌های کاج و خانه‌های سنگی با سقف‌های تخته‌سنگی‌شان را تماشا می‌کردیم. تمام این‌ها را پیش از این فقط در کارت‌پستال‌ها یا مجله‌ها دیده بودیم. وقتی به آخرین روستای مسیر رسیدیم، دایی و زن‌دایی‌مان را دیدیم که بیرونِ بار دور میدان نشسته بودند. به سمتمان دویدند و کمک کردند پیاده شویم و چمدان‌هایمان را برداشتند. گمان کنم حتی همان‌وقت هم هنگام احوالپرسی گفتند: «وایس، وایس»، اما من و برادرم آن‌قدر خوشحال بودیم که هیچ‌کدام متوجه نشدیم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
۱۱,۱۰۰
۷۰%
تومان