با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سمساری
۴٫۴
(۷)
خواندن نظراتمعرفی کتاب سمساری
«سمساری» رمان طنز نوشته رضا ساکی ( _۱۳۵۹)نویسنده معاصر است. راوی داستان پیرمرد هشتاد و چند سالهای در خیابان منوچهری است که در هر فصل کتاب روایتهای طنزی از زندگی در تهران دهه ۸۰ و خاطرات راوی از تهران دهه ۲۰ است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«سرش را از لای در آورد تو و گفت: ساز هم میخرید؟ آهسته پرسید. خیره نگاهش کردم و گفتم: بیا تو. مردی بود پا به سن گذاشته، بلندقد و کمی بور. تعارف کردم، نشست. چای ریختم. داغ داغ سر کشید. دوباره گفت: ساز هم میخرید؟ گفتم: خودم که نه، ولی همسایهام میخرد. همین صحافی بغل. گفت: شما سمساری داری، چرا حوالهام میدهی به صحافی؟ گفتم: ساز را فقط سید باید بخرد. تخصص خاصی در خریدن ساز دارد. اگر بخواهی سفارشتان را میکنم. حالا چه سازی هست؟ از زیر بارانیاش یک نی بیرون آورد. نی را ورنداز کردم. سالم بود و معلوم بود کنار هم نیفتاده. پرسیدم میزنید؟ گفت: قدیمی ست، از پدرم به من رسیده. نی را به خودش برگرداندم و راهیاش کردم برود صحافی سید.
ده دقیقهی بعد باز سرش را از لای در تو آورد و آهسته گفت: مزاحم نیستم؟ تعارف کردم. چشمهایش خیس بود و بفهمی نفهمی فینفین میکرد. نشست و چند لحظهای ساکت ماند. بعد گفت: آقا سید گفت حتماً برگردم این جا تا روبهراه شوم. میدانستم توی صحافی چه اتفاقی افتاده. چای لیوانی پر و پیمانی گذاشتم جلویش و از توی قفسه یک نوار کسایی بیرون آوردم و گذاشتم توی ضبط بخواند. سرش را چند بار آرام تکان داد و گفت: دستبوسش رسیدهام. شنیدهام خیلی بیمار است. خدا حفظش کند. کسایی میزد و ما در سکوت چای مینوشیدیم. مرد سرش پایین بود و آرام اشک میریخت. یک روی کامل نوار را گوش کردیم. با صدای تقهی ضبط سرش را بالا آورد. اشکهایش را پاک کرد و بلند شد و حلالیت خواست. هنگام رفتن،دم در مکثی کرد و برگشت و همان طور که به زمین نگاه میکرد آرام گفت: از این مردِ خدا شرمندهام. بگو سید حلالم کند اگر نتوانستم برگردم. »
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۳۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۳۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۴,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
ساده و زیبا انگار واقعا پای صحبت یه پدربزرگ دوست داشتنی نشستی
برای شروع یه روز خوبو شاد،بشدت پیشنهاد میشه."شاید خود هیتلر دوست داشت نقاش بشود،ولی دیکتاتور شد.چه گوارا هم که دکتر بود چریک شد.من هم که البته قرار نبود هیچ پخی بشوم،به همین راحتی سمسار شدم... سه ستاره برای نمونه.می خرمش.
خوب بود امیدوارم کتابهای بهتری از این نویسنده منتشر شود
چیزی که خیلی دوست داشتم حضور عشق و موسیقی در کتاب بود، بیآلایش.
عآآآآآلی بود