کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی
معرفی کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی
کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی نوشتهٔ لوییس سپولودا و ترجمهٔ محیا کربلایی است. انتشارات دنیای اقتصاد تابان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان فانتزی برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی
کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی (Historia de mix, de max y de mex) که ده فصل دارد و برای نوجوانان نوشته شده، جزو مجموعه کتابهای کودکان و نوجوانان «دارکوب» است. این رمان شما را با شخصیتی به نام «میکس» آشنا و همراه میکند. او یک گربه است. نویسنده توضیح داده است که میکس سرنوشت عجیبی داشت که میتوانست هر حیوان دیگری را بسیار زجر دهد؛بااینحال اخلاق خوب میکس هیچوقت تغییر نکرد. او همیشه خُرخُرکنان خوشحالیاش را نشان میداد و مثل همهٔ گربهها که به نظر میرسد پیدایشان نیست اما همیشه حواسشان جمع است، کنار دیگران حضور داشت. میکس با رفتارش تمام صفاتی را که ویژهٔ گربهها است به نمایش میگذاشت و از چهرهاش میشد شادی بزرگی را خواند. او را بیشتر بشناسید با مطالعهٔ رمان «قصهٔ رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی» به قلم لوییس سپولودا.
خواندن کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این رمان فانتزی را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی
«ماکس هیچوقت متوجه نشد که آن گربه پیر و نابینا با کمک موش فسقلی قهوهای با یک نوار سفید روی پشتش، چطور توانستند خانه را از دست دزد نجات دهند. میکس و مِکس هر از گاهی با سرخوشی و کمی هم ترس به یاد ماجراجویی آن روز میافتادند و طبق معمول مِکس سعی میکرد بخشی را که خودش در آن مشارکت داشت با آب و تاب بیشتری توصیف کند و بزرگتر جلوه دهد.
«دوست من حقیقتش را بخواهی، خیلی ترسیده بودم. مثل بید میلرزیدم. فکر میکنم قبلا هم برایت گفته بودم که من موش خیلی ترسویی هستم، اما در عین حال خیلی هم حقهبازم. یک حقهباز میگویم، یک حقهباز میشنوی. واقعا هم اینطور است، من حقهبازترین موش روی زمین هستم. حتی تصور اینکه دزد ممکن بود سر وقت قفسه خوراکیها برود... وای خدا آن روز را نیاورد! حتی تصورش هم وحشتناک است، از وحشتناک هم وحشتناکتر...» میکس که دیگر به چربزبانیها و گزافهگوییهای دوست کوچکش عادت کرده بود، اجازه میداد یک قصه را صد جور مختلف تعریف کند.
یک روز آفتابی، مِکس تصمیم گرفت بداند نردبانی که در حمام قرار دارد به چه دردی میخورد و برای چه آنجاست.
میکس در نهایت صبوری برایش توضیح داد که مدتهاست که آن نردبان را از یاد برده است. دیگر نه به نردبان و نه به پنجرهای که در سقف حمام است، فکر نمیکند. پنجرهای که ماکس آنقدر خوب درست کرده بود که با کوچکترین فشاری میتوانست بازش کند. همینطور که برای دوست کوچکش صحبت میکرد، حس کرد که نابیناییاش باعث شده آزادی گربهای خود را از دست بدهد.
میکس در نهایت صبوری برایش توضیح داد که مدتهاست که آن نردبان را از یاد برده است. دیگر نه به نردبان و نه به پنجرهای که در سقف حمام است، فکر نمیکند. پنجرهای که ماکس آنقدر خوب درست کرده بود که با کوچکترین فشاری میتوانست بازش کند. همینطور که برای دوست کوچکش صحبت میکرد، حس کرد که نابیناییاش باعث شده آزادی گربهای خود را از دست بدهد. موش در ادامه حرفهای دوستش گفت: «حقیقتش را بخواهی، بدون اینکه بخواهم اسباب ناراحتیات شوم، از خودم میپرسیدم اگر میل داشته باشی یک قدمی با هم بزنیم. یک گردش خیلی کوتاه، اصلا از کوتاه هم کوتاهتر. همینجا روی پشتبام خانه. برای باز شدن اشتها، هیچ چیز بهتر از قدم زدن نیست.»»
حجم
۹۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۹۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی