دانلود رایگان کتاب رادیکال‌های آزاد آلیس مونرو

معرفی کتاب رادیکال‌های آزاد

«رادیکال‌های آزاد» داستان کوتاهی از آلیس مونرو(-۱۹۳۱)، نویسنده کانادایی برنده جایزه نوبل ادبیات است. زمان تقریبی مطالعه: ۳۵ دقیقه
معرفی نویسنده
عکس آلیس  مونرو
آلیس مونرو

آلیس مونرو با نام اصلی آلیس آن لایدلاو (متولد ۱۰ ژوئیه ۱۹۳۱، وینگهام، انتاریو، کانادا)، داستان‌نویس کانادایی است که با روایت‌های بسیار زیبای خود شهرت بین‌المللی پیدا کرده. آکادمی سوئد وقتی جایزه‌ی نوبل ادبیات را در سال ۲۰۱۳ به او اعطا کرد، او را «استاد داستان کوتاه معاصر» لقب داد. آثار مونرو به دلیل تصویرسازی دقیق و سبک روایی‌اش که در عین حال غنایی است مورد توجه قرار گرفت. آثار او عمق و پیچیدگی‌های زندگی عاطفی افراد را آشکار می‌کند.

Razor
۱۳۹۹/۱۰/۱۳

۱)اولا متن روانی نداره و دارای غلط های نوشتاری هست که نشان از ترجمه ضعیف و ویراستاری ضعیف تر از اون داره ۲)ولی از نظر داستان پردازی ابتدای اون اصلا جذابیت و کششی نداره تا اواسط و تقریبا قابل حدس بود

- بیشتر
AmirHossein[AHS]
۱۳۹۹/۰۴/۰۵

غلط املایی زیادی داشت. ولی با اینکه کسل کننده بود داستان پردازی خوبی داشت و پایانش هم خوب بود.

fa
۱۳۹۶/۰۱/۱۸

به نظرم از لحاظ نوشتار دیالوگها نیاز به ویرایش داره.

شبنم
۱۳۹۶/۰۴/۱۲

خوب بود ولی یکم بد ترجمه شده بود .نمیدونم به نظر من اینطور اومد. درکل خوب بود

amb amir
۱۳۹۷/۰۹/۱۰

داستان زیبا و جالبی داشت ، البته توی بازگردانی میتونست بهتر تصویر سازی کنه ولی خوب بود ، اگه یه فیلم ازش میساختن واقعا زیبا میشد ، هرچند انقدر تصویر سازی قوی بود که گمونم کسایی که خوندن حس میکنن

- بیشتر
سعید جان
۱۳۹۶/۰۶/۱۳

خوب بود جالب بود...ث یه ذره تکراری و قابل حدس بود البته

P.H
۱۳۹۶/۰۱/۲۱

جالب بود

marigold
۱۳۹۶/۰۱/۱۸

من ی ماه دیگه میفهمم این داستان یعنی چی😄

Rezi#
۱۳۹۶/۰۵/۱۷

این داستان منو یاد فیلمی میندازه ک چن سال پیش دیدم برام خیلی جذاب بود لذت بردم اینجور داستانارو خیلی دوست دارمツ♥

cima
۱۳۹۵/۱۱/۲۹

نسبت به سایر داستانای مونرو ضعیف تر بود

نمی‌خواهد تشکر کنی. من حافظه خوبی دارم.
💕Adrien💕
. و آدم هیچ وقت نمی‌داند. هیچ وقت نمی‌داند. پایان
ᶜʳᶻ
آدم هیچ وقت نمی‌داند. هیچ وقت نمی‌داند. پایان
💕Adrien💕
آدم هیچ وقت نمی‌داند. هیچ وقت نمی‌داند.
💜
بعدها وقتی که زندگیش با ریچ سروسامان گرفته بود از این که نقش زن جوان‌تر دو به هم زن را داشت خجالت می‌کشید
سیّد جواد
یک دقیقه طول کشید تا اهمیت حرفش را بفهمد. وفتی که فهمید تمام اتاق لرزید. می‌خواست بگوید خیلی ممنون اما دهانش خشک بود و مطمئن نبود که صدایی از دهانش بیرون می‌آید.
💕Adrien💕
به نظرم بهتر است آدم اصلاً دکتر نرود.
Anita Moghaddam💙💙
زمانی فکر می‌کرد که بدون قهوه نمی‌تواند زندگی کند. اما حالا می‌فهمید که در واقع فقط دوست داشته لیوان بزرگ داغ را در دست‌هایش بگیرد تا آماده برای کارهای هر روزش شود.
فاطمه
نخستین باری که عشق‌بازی کردند میان خاک اره و تکه چوب‌های اتاقی بود که قرار بود اتاق خواب اصلی خانه شود و سقف بلندی داشت.
💕Adrien💕
مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارتر کردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
💜
بعضی‌ها می‌گویند که داستان فرار از زندگی واقعیست
H A N I
اوایل، افراد مرتب با نیتا تماس می‌گرفتند تا مطمئن شوند که زیاد افسرده نیست و خیلی احساس تنهایی نمی‌کند، کم غذا نمی‌خورد یا زیاد مشروب نمی‌نوشد. (او آنقدر مشروب می‌خورد که بسیاری فراموش کرده بودند که مصرف الکل برایش ممنوع شده) نیتا همه را آسوده می‌کرد، چندان افسرده به نظرنمی‌رسید، حواسش سر جایش بود و حتی به طور غیرعادی خوشحال هم به نظر می‌رسید.
🍷bad girl
- نمی‌دانستید که آن را دزدیده‌اند؟ آخرین بار کی دیدید آن جاست؟ - فکر می‌کنم دیشب. - سوییچ رویش بود؟ - فکر می‌کنم بله. - متاسفانه خبر بدی دارم. ماشین شما این طرف والیستاین تصادف کرده است. راننده چپ کرده و افتاده در نهر آب. اصل ماجرا اینست که به جرم سه تا قتل تحت تعقیب بوده. به هر حال این آخرین چیزی که از او می‌دانیم. قتل در میتچلستون. خیلی شانس آوردید که سرراهش سبز نشدید. - برایش چه اتفاقی افتاده؟ - کشته شده. درجا. سپس با مهربانی جریان را به طور مفصل برای نیتا تعریف کرد. گفت که نباید سوییچ را روی ماشین بگذارد آن هم زنی که تنها زندگی می‌کند. و آدم هیچ وقت نمی‌داند. هیچ وقت نمی‌داند. پایان
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
رادیکال‌های آزاد آلیس مونرو ترجمه: زهرا تدین کانون فرهنگی چوک (از مجموعه مطالعه در وقت اضافه)
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
رادیکال‌های آزاد اوایل، افراد مرتب با نیتا تماس می‌گرفتند تا مطمئن شوند که زیاد افسرده نیست و خیلی احساس تنهایی نمی‌کند، کم غذا نمی‌خورد یا زیاد مشروب نمی‌نوشد. (او آنقدر مشروب می‌خورد که بسیاری فراموش کرده بودند که مصرف الکل برایش ممنوع شده) نیتا همه را آسوده می‌کرد، چندان افسرده به نظرنمی‌رسید، حواسش سر جایش بود و حتی به طور غیرعادی خوشحال هم به نظر می‌رسید. می‌گفت با همان آذوقه‌ای که دارد فعلاً سر می‌کند، دارویش هم کافیست و برای نامه‌های تشکری که می‌خواهد بنویسد تمبر در خانه دارد. البته آن‌ها که کمی با او صمیمی‌تر بودند احتمالاً متوجه شده بودند که این طور نیست و او نه زیاد غذا می‌خورد و نه جواب نامه‌های تسلیت را می‌دهد. او حتی به خودش زحمت نداده بود به کسانی که دورتر زندگی می‌کردند خبر دهد تا تعداد نامه‌های تسلیت کم‌تر شود. او حتی به زن سابق ریچ که در آریزونا زندگی می‌کرد و برادر ریچ که تقریباً با هم قطع رابطه
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
اطرافش پر از کتاب و مجله‌هایی است که هنوز آن‌ها را نخوانده. به جای قهوه آهسته از لیوان بزرگش جرعه‌های کوچک چایی کم‌رنگ گیاهی می‌نوشد. زمانی فکر می‌کرد که بدون قهوه نمی‌تواند زندگی کند. اما حالا می‌فهمید که در واقع فقط دوست داشته لیوان بزرگ داغ را در دست‌هایش بگیرد تا آماده برای کارهای هر روزش شود.
helya.B
ریچ ماه ژُون مرد.
💕Adrien💕
زمانی فکر می‌کرد که بدون قهوه نمی‌تواند زندگی کند. اما حالا می‌فهمید که در واقع فقط دوست داشته لیوان بزرگ داغ را در دست‌هایش بگیرد تا آماده برای کارهای هر روزش شود.
Kamran
اما حالا ناگهان به طرز عجیبی همه حس خواندنش را از دست داده بود. شاید فقط به خاطر مرگ ریچ نبود و به مریضی خفته خودش هم ربط داشت. فکر می‌کرد که این تغییر موقتی است و به زودی جادوی خواندن دوباره سراغش می‌آید؛ وقتی که اثر داروها کاملاً از بین برود و درمان طولانیش سرانجام تمام شود. اما انگار این چنین نمی‌شد.
الهام حمیدی
به ندرت می‌توانست یک تکه کاغذ یا عکس آهن‌ربایی روی یخچال را که رنگ و رویش رفته بود دور بیاندازد؛ چه برسد به قوطی پر از سکه‌های ایرلندی که او و ریچ از پانزده سال پیش از سفر ایرلند آورده بودند. به نظرش تمام اشیاء خانه جزئی از خانه شده بودند و اهمیت مرموزی داشتند.
مری‌آنژ

حجم

۳۰٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۵ صفحه

حجم

۳۰٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۵ صفحه

قیمت:
رایگان