کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز
معرفی کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز
کتاب «زندگی خصوصی یک سرآشپز» نوشتۀ نورا افرون و ترجمۀ مهسا ملک مرزبان است که انتشارات کراسه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز
آیا امکان دارد خیانت و یا ازهمپاشیدن یک ازدواج موفق موضوع یک رمان خندهدار شود؟ باید گفت که اگر نویسنده نورا افرون باشد، بله! زندگی خصوصی یک سرآشپز اولین و تنها رمان نورا افرون است. داستانی که براساس زندگی واقعی او و جدایی از همسر دومش شکل گرفته است.
راشل نویسندۀ موفق کتابهای دستورپخت و آشپزی است که یک پسر ۲ساله دارد. او در دومین تجربۀ بارداری و در ماه هفتم متوجه میشود که همسرش مارک با زنی البته همسر یک سیاستمدار، در ارتباط است و عاشق اوست.
کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز از زبان راشل و به شیوۀ اول شخص روایت میشود. او راویِ ۶ هفته از زندگیاش میشود. دورانی که سختترین و تلخترین موقعیتها را تجربه میکند. این شیوۀ روایت بهترین و مناسبترین روش برای این اثر است چون خواننده از این طریق بهخوبی احساسات، گفتوگوهای درونی و افکار زن را درک میکند. خواننده رشد شخصیت اصلی در طول رمان را حس میکند؛ تبدیل او از زنی که برای خود دلسوزی میکند، خود را مسئول اتفاقات میداند به زنی قوی که به خودشناسی میرسد و دست از سرزنش خودش برمیدارد. او یاد میگیرد جای اینکه خود را قربانی بداند قهرمان زندگیاش بشود.
مهمترین ویژگی کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز، تبدیل یک موقعیت تراژیک به کمدی است و این یعنی انتقامی شیرین از زندگی. طنزی که در رمان وجود دارد برآمده از کنایههایی به موقعیتش است. طنز موقعیت از همان صفحات ابتدایی نمایان است یعنی زمانی که راوی فهمیده است به او خیانت شده اما فکر میکند که حتی نمیتواند قرار عاشقانه با کسی بگذارد چون ۷ماهه باردار است. وقتی که ما به موقعیتی تلخ بخندیم، احساس میکنیم که میتوانیم آن را در کنترل خود درآوریم و آن وقت است که با آن کنار میآییم و از آن عبور میکنیم و مهمتر از آن بهجای دریافت حس ترحم از دیگران آنها را به خنده میاندازیم. این کاری است که احتمالاً فقط از عهدۀ نورا افرون برمیآید. به همین دلیل است که ابتدا دستور پخت پای لیمو را به خواننده میدهد و بعد آن را به صورت شوهرش میزند.
خواندن کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان رمان و داستانهای کمدی و رمانتیک، زندگینامههای خودنوشت، کتابهای طنز و دوستداران آشپزی پیشنهاد میکنیم.
درباره نورا افرون
نورا افرون، خبرنگار، روزنامهنگار، مقالهنویس، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، کارگردان، تهیهکننده و داستاننویس آمریکایی بود. او فیلمهای بیخواب در سیاتل، مایکل، ایمیل داری، جولی و جولیا، افسونگر و اعداد شانس را کارگردانی کرده است. نورا افرون برای فیلمنامۀ فیلم «وقتی هری سالی را دید...» جایزهٔ بفتا را دریافت کرد.
بخشی از کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز
«روز اول بهنظرم هیچ خندهدار نبود. تا روز سوم هم همینطور، با اینحال سعی کردم از آن جوک بسازم. با خودم گفتم: «بیانصافانهترین وجه قضیه این است که حتی نمیتوانم با کسی قرار بگذارم.» به قول معروف باید بودید و میدیدید، چون روی کاغذ اصلا خندهدار نیست. اما چیزی که باعث خندهدار شدنش میشود (باور کنید) دقیقا خود کلمهٔ «قرار» است که وقتی آن را بلند میگویی احساسات نوجوانی به سراغت میآید و از آنجا که دیگر سنی از من گذشته (راستش من سیوهشت سالم است) اصولا در موقعیتی نیستم که بتوانم با کسی قرار بگذارم و تازه زمانی فهمیدم همسر دومم برای خودش معشوقه پیدا کرده که هفتماهه باردار بودم، اینجا بود که زدم زیر خنده و تنها دلیل خندهام این بود که دوستانم هم به این موضوع خندیدند تا حالم را عوض کنند. باید حالم خوب میشد. از وقتی به آپارتمان پدرم در نیویورک آمده بودم، کارم شده بود گریه، تا گریهام تمام میشد و چشمم میافتاد به آن مبلهای چوب گردوی کسلکننده و لامپهای خاکستری خانه، باز گریهام میگرفت.»
«چیزی که هیچوقت از آن سر درنیاوردم این است که چه کار باید بکنی که در دوران تأهل هم خوش بگذرانی. اتفاقها تا وقتی مجرد هستی میافتد. با آدمهای جدید آشنا میشوی، تنها سفر میکنی، حقههای جدید یاد میگیری، ترولوپ میخوانی، سوشی را امتحان میکنی، لباسخواب میخری، به خودت میرسی. بعد تا ازدواج میکنی حتی یک شانه به موهایت نمیزنی. من از روزمرگی ازدواج خوشم میآید، دوست دارم فکر کنم که برای شام چه بپزم و تابلوها را کجا آویزان کنم و از بانک وام بگیریم، اما زندگی متأهلی انگار تمایل به کُندی و خزیدن دارد. کل تابستان مارک یواشکی به دیدن تلما رایس میرفت و تظاهر میکرد پیش دندانپزشک میرود و من هم آشپزیام را میکردم. کاری که برای کسب درآمد انجام میدهم، من کتاب آشپزی مینویسم. در این مدت، شیوهٔ سادهای برای پخت تخممرغ در چهار دقیقه پیدا کردم، توانستم سس سرکهٔ بینظیری ابداع کنم، البته این دیگر ربطی به داستان ندارد. (حتی حالا هم باورم نمیشود که مارک بتواند از آن سس سرکه دل بکند. مطمئنم به عمرتان چنین سس سرکهای نخوردهاید.)»
حجم
۱۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه