کتاب مهمانی خاله
معرفی کتاب مهمانی خاله
کتاب مهمانی خاله نوشتهٔ ونوس محمدی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب مهمانی خاله
داستان مامان بزی حتما یادتان هست. این داستان از قصههای قدیمی است که تمامی آدمها آن را در کودکیشان شنیدهاند. بعضی بچهها از خوردهشدن بچهبزها توسط گرگ بسیار وحشت میکنند. کتاب مهمانی خاله همان داستانی است که اگر برای بچهها بخوانید دیگر نمیترسند. این داستان التیام بخش ذهن بچههاست.
در انتهای این قصه انسان و حیوانها در کنار هم دور یک میز مینشینند و سعی دارند تا از احساسها و افکار گروه دیگر مطلع شوند.
شنیدن و درککردن گروههای مختلف از اساسیترین آموزشهایی است که الزامی است به کودکان آموزش دهیم. بیایید با هم و در کنار یکدیگر این قصه را بخوانیم و از احساسها و برداشت کلی خودمان در زندگی صحبت کنیم.
این داستان سعی دارد تا همزیستی انسان با حیوانها را نشان دهد. البته باید به کودکان آموزش دهیم که حیوانهای وحشی ممکن است به انسانها آسیب برسانند. اما این ویژگی حیوانی آنها این اجازه را به ما نمیدهد تا صفتهای زشت و ترسناک به آنها بدهیم. پایداری کرهٔ زمین بسته به هر دو از گونهها است پس انسان و حیوان باید در کنار یکدیگر زندگی کنند. آموزش دوستی با حیوانها و شناخت رفتارهایشان برای کودکان ضروری است.
خواندن کتاب مهمانی خاله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مهمانی خاله
«یک قصه ی قشنگ و رنگارنگ،
برای بچه های زیرک و زرنگ.
زیر آسمون نیلی رنگ
یک جنگلی بود خیلی بزرگ
با درختان تنومند و قشنگ
حیوان های زبل و زرنگ
در این جنگل سرسبز
یک پیرزن مهربونی بود که
اهالی جنگل صداش میزدند:
«خاله جون ونوس».
خاله یک کلبه دایرهای داشت
که
هفت تا در رنگارنگ داشت،
اما، چرا هفت تا؟
آخه، خاله مهربون و مهمون نواز بود.
صدای پای هر مهمونی از یک در
به گوشش میرسید.
خرگوش خانم از در سفیدرنگ،
آقا گرگه از در طوسی رنگ،
کلاغ ها و طوطی ها از در قرمزرنگ پر میزدند
خانواده خرس ها پشت در آبی رنگ بودند.
در نارنجی رنگ، زنگ خطر بود!
یک مشکلی پیش اومده.
یعنی چی شده؟
خاله باید به کی کمک کنه؟
سلطان جنگل، ببر و پلنگ و آهو
از در سبزرنگ میپریدند توی.
و اما ...
در زردرنگ، آراسته به گل های قشنگ ...
این در همیشه بسته بود
خاله پشتش، چشم انتظار نشسته بود
تا که در زردرنگ باز بشه ...
جان دلش پیدا بشه ...
ویانا خواهر زاده خاله
سالی یکبار از در زرد رنگ میاومد تو.
ویانا که میرسید،
خاله براش یک غذای پر از مزه درست میکرد...»
حجم
۱۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه
حجم
۱۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸ صفحه