کتاب شکست عادت های کهنه

کتاب شکست عادت های کهنه نوشتهٔ جو دیسپنزا و ترجمهٔ هیمن برین و روزبه ملک زاده است و انتشارات پردیس آباریس آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب یاد می‌گیریم چگونه خود جدیدی را خلق کنیم.

درباره کتاب شکست عادت های کهنه

مغز شما در تمام کارهایتان دخالت دارد، از جمله در طرز فکر، احساس، نحوهٔ عمل و تعامل شما با سایر مردم. مغز مرکز شخصیت، هوش و تمام تصمیماتی است که شما می‌گیرید. اگر مغز درست کار کند، شما درست کار می‌کنید و اگر دچار مشکل شود، شما هم به احتمال زیاد در زندگی‌تان دچار مشکل خواهید شد.

اگر مغزتان سالم‌تر باشد، شما خوشحال‌تر، سالم‌تر، ثروتمندتر و داناتر خواهید بود و تصمیمات صحیح‌تری خواهید گرفت و در نتیجه به شما کمک می‌کند که انسان موفق‌تری بوده و عمر طولانی‌تری داشته باشید. اگر به هر دلیلی مغزتان سالم نباشد، مثلاً دچار آسیب ناحیهٔ سر یا ضربهٔ عاطفی شده باشید، غمگین‌تر، بیمارتر، فقیرتر، کم‌سوادتر و ناموفق‌تر خواهید بود.

به آسانی می‌توان درک کرد که ضربه می‌تواند به مغز آسیب برساند، اما محققین نشان داده‌اند که تفکر منفی و برنامه‌ریزی نامناسبی که در گذشته گرفته‌اید نیز می‌تواند بر مغز اثر منفی داشته باشد. 

دکتر جو دیسپنزا در کتاب شکست عادت‌های کهنه شما را راهنمایی خواهد کرد که سخت‌افزار و نرم‌افزار مغزتان را بهینه کنید و بتوانید به حالت ذهنی جدیدی دست پیدا کنید. این کتاب بر شواهد علمی استوار است و حکمت و مهربانی در خط به خط این کتاب موج می‌زند.

مراقبه‌های دکتر جو دیسپنزا، می‌تواند جریان خون را در قشر پیش پیشانی افزایش دهد. بیشترین میزان تفکر انسان در همین بخش رخ می‌دهد. بعد از هشت هفته مراقبهٔ روزانه، قشر پیش پیشانی تقویت شده و حافظهٔ افراد تحت آزمایش هم بهتر شده بود. راه‌های زیادی برای ترمیم و بهبود مغز وجود دارد.

خواندن کتاب شکست عادت های کهنه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر می‌خواهید با دانستن جدیدترین تحقیقات علمی، زندگی خود را بهبود بخشید، این کتاب برای شما نوشته شده است.

بخشی از کتاب شکست عادت های کهنه

«اگر رانندگی بلد باشید، به احتمال زیاد ابتدایی‌ترین مثال فکر، عمل و بودن را تجربه کرده‌اید. در ابتدا باید به تمام کارهایی که انجام می‌دهید و تمام قوانین جاده فکر کنید. سپس رانندگی‌تان خوب می‌شود، اما باید به صورت آگاهانه به کارهایی که انجام می‌دهید فکر کنید. در نهایت، شما راننده بودن را تجربه می‌کنید. ذهن آگاه شما کنار می‌رود و مانند مسافری در ماشین می‌نشیند و از آن به بعد، ذهن ناخودآگاه در صندلی راننده می‌نشیند، رانندگی به صورت خودکار در می‌آید و به طبیعت دوم شما تبدیل می‌شود. بیشتر یادگیری شما از طریق حرکت از فکر به عمل به بودن صورت می‌پذیرد و سه بخش مغز این حالت یادگیری را تسهیل می‌کنند.

اما آیا می‌دانستید که می‌توانید مستقیماً از فکر به بودن برسید و حتی شاید قبلاً این موضوع را تجربه کرده باشید؟ از طریق مراقبهٔ این کتاب که در این فصل با مقدمات آن آشنا می‌شوید، می‌توانید از فکر کردن راجع به خود آرمانی‌تان، مستقیماً به مرحلهٔ بودن برسید و به آن خود جدید تبدیل شوید. این کلید آفرینش کوانتومی است.

تمام تغییر از فکر شروع می‌شود: ما می‌توانیم فوراً پیوندهای عصبی جدیدی ایجاد کنیم و مدارهایی بسازیم تا این افکار جدید را بازتاب دهند. هیچ چیز برای مغز، هیجان‌انگیزتر از یادگیری، یعنی جذب شناخت و تجربیات جدید نیست. مغز به این موضوعات علاقمند است. مغز تمام سیگنال‌هایی را که از حواس پنجگانه دریافت می‌کند، پردازش می‌کند. در هر ثانیه، مغز میلیاردها بیت اطلاعات را پردازش، تحلیل، بررسی، شناسایی، برون‌یابی و دسته‌بندی می‌کند و آنها را طوری طبقه‌بندی می‌کند که بتواند در زمان نیاز به آن دستیابی پیدا کند. در حقیقت، مغز انسان بزرگ‌ترین ابر رایانهٔ کرهٔ زمین است.

همان‌طور که می‌دانید برای درک شیوهٔ واقعی تغییر ذهن، باید با مفهوم پیکربندی آشنا شویم، یعنی اینکه نورون‌ها چگونه وارد رابطهٔ بلندمدت و عادت‌محوری می‌شوند. در مورد مفهوم یادگیری هِبی سخن گفتم. مدل هِب می‌گوید: «سلول‌های عصبی که با هم کار و شلیک می‌کنند، با هم سیم‌کشی می‌شوند». عصب‌شناسان تصور می‌کردند که پس از کودکی، ساختار مغز به نسبت غیرقابل تغییر است. اما یافته‌های جدید نشان می‌دهند که بسیاری از وجوه مغز و سیستم عصبی می‌توانند از نظر ساختاری و عملکردی در بزرگسالی هم تغییر کنند، از جمله یادگیری، حافظه و بهبود آسیب مغزی.

اما عکس این قضیه نیز درست است: «سلول‌های عصبی که دیگر با هم کار و شلیک نمی‌کنند، با هم سیم‌کشی نمی‌شوند.» اگر از آن استفاده نکنید، از دست می‌روند. حتی می‌توانید تفکر آگاهانهٔ خود را متمرکز کرده و پیوندهای ناخواسته را قطع کنید و از بین ببرید. بنابراین می‌توانید برخی از «مطالبی» را که به آن معتقد بوده‌اید و به تفکر، عمل و احساس‌تان رنگ و لعاب بخشیده‌اند، فراموش کنید. مغزی که از نو سیم‌کشی شده است، دیگر مدارهای قدیمی را روشن نمی‌کند.

موهبت انعطاف عصبی، یعنی توانایی مغز در سیم‌کشی مجدد و ایجاد مدارهای جدید در هر سنی در نتیجهٔ ورودی دریافت شده از محیط و مقاصد آگاهانهٔ ما این است که می‌توانیم مرتبهٔ ذهنی جدیدی را ایجاد کنیم. نوعی فرآیند عصبی «بیرون ریختن موضوعات کهنه و وارد کردن موضوعات تازه» وجود دارد که عصب‌شناسان آن را هَرَس و جوانه‌زنی می‌نامند. من این فرآیندها را فراموشی و یادگیری می‌نامم و همین فرآیندها هستند که به ما فرصت می‌دهند از محدودیت‌های کنونی‌مان فراتر رفته و بزرگ‌تر از شرایط‌مان باشیم.

به جای آنکه ذهن به سمت هدفی برود (من عصبانی نخواهم شد) و بدن به سمت هدف دیگری گام بردارد (بگذارید عصبانی باشیم و از این مواد شیمیایی لذت ببریم)، ما می‌خواهیم نیت ذهن و واکنش بدن را یکی کنیم. برای این منظور باید طرز فکر، عمل و هستی جدیدی را ایجاد کنیم.

نظر به اینکه برای تغییر زندگی ابتدا باید افکار و احساسات خود را تغییر دهیم، سپس کاری بکنیم (اعمال و رفتارهای خود را تغییر دهیم) تا تجربهٔ جدیدی داشته باشیم (که به نوبهٔ خود احساس جدیدی می‌آفریند) و سپس این احساس را حفظ کنیم تا اینکه وارد حالت وجودی مربوطه شویم (یعنی ذهن و بدن‌مان یکی شود)، پس مسیر طولانی در پیش داریم.»