دانلود و خرید کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟ کورین روندو ترجمه مریم چهرگان
تصویر جلد کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟

کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟

نویسنده:کورین روندو
انتشارات:چاپ و نشر نظر
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟

کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟ نوشتهٔ کورین روندو و ترجمهٔ مریم چهرگان است و چاپ و نشر نظر آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟

آیا به راستی ما چیزی از سانتاگ به جز آنچه نوشته است، می‌دانیم؟

آخرین سکونت‌گاه او پنت‌هاوسی در منطقهٔ منهتن با تراسی باشکوه بود. مجموعه‌ای از گراوورهای پیرانزی، کتابخانهٔ شخصی با بیست و پنج هزار جلد کتاب، چهره‌ای باابهت با گیسوان پرپشت به رنگ مشکیِ پرکلاغی که گذر زمان طرهٔ سفید بلندی در میان آن افزوده بود: بازی رنگی که در نگاتیوهای عکاسی ثبت شده است. اینها چیزهایی است که خاطرهٔ ماندگار زنی در بلوغ کامل را شکل می‌دهند. او را در حال آمد و شد به آپارتمان برای گوش‌دادن به کنسرت، اپرا، حتی نمایش رقص، تئاتر یا فیلم می‌توان به یاد آورد، در حالی که پشت میز کارش نشسته تا یکی از آن تحلیل‌های دقیق خود یا نقدی را بنویسد، چند ایده برای رسالهٔ بعدی یادداشت کند، تند و تند لحظه‌هایی از زندگی شخصی یا اجتماعی‌اش را در دفتر خاطرات ثبت کند، داستانی را پر و بال دهد، غرق در خواندن یک کتاب شود، روزنامه‌ای را باز کند، متن یک سخنرانی یا کنفرانس را آماده کند، با شیوهٔ خاص خود در برابر ساده‌انگاری‌های سیاسی موضع‌گیری کند، به دوستان، هنرمندان و مجادله‌هایی از این دست بپیوندد یا برای رفتن به اروپا از پاریس تا سارایوو، آتلانتیک را طی کند.

سوزان سانتاگ، با نام اصلی سوزان رزنبلت، در ۱۶ ژانویه ۱۹۳۳ در نیویورک به دنیا آمد. وی نویسنده، نظریه‌پرداز ادبی و فعال سیاسی آمریکایی بود. از مشهورترین نوشته‌های او جستاری است به نام «علیه تفسیر». مجلۀ نقد کتاب نیویورک او را «یکی از با نفوذترین منقدان نسل خود» نامید.

سانتاگ سفر می‌کرد؛ او در طول جنگ ویتنام و محاصرۀ سارایوو فعال بود. او در مورد عکاسی، فرهنگ و رسانه، ایدز و بیماری، حقوق بشر، کمونیسم و ایدئولوژی چپ مقالات متعددی نوشت. مقالات و سخنرانی‌های او نیز گاه مورد انتقاد واقع می‌شدند.

سانتاگ اندیشه‌ها و باورهای خود را در مورد هنر نیز در نوشته‌هایش آورده است.

کتاب «علیه تفسیر» از مشهورترین آثار سوزان سانتاگ است. این اثر در سال ۱۹۶۶ منتشر شد و شامل برخی از شناخته‌شده‌ترین آثار او، از جمله «دربارهٔ سبک» و «علیه تفسیر» است. سانتاگ در این کتاب، به رویکرد جدید نقد و زیبایی‌شناسی می‌پردازد؛ به اینکه این رویکرد جدید از تأثیر پراحساس هنر غافل مانده و تفسیرهای یک‌جانبه و تأکید بر «محتوا»، بدون توجه به سبک، جایگزین آن شده است. او در این کتاب به بحث ادراک، سبک و هنر می‌پردازد.

ارتباط سانتاگ با ادبیات عمیق است؛ ادبیات برای سانتاگ به چشمهٔ جوشان الهام‌بخش می‌ماند.

سوزان سانتاگ در ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴ درگذشت.

کورین اوندو در کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟ به‌وضوح زوایای آثار سانتاگ را بدون درنظرگرفتن هیچ پیش‌زمینه‌ای در نظر گرفته است و مضامین تکرارشونده‎ را در نوشته‌‎های او آشکار کرده است که به شخصیت او معنا بخشیده‌‎اند‎. 

خواندن کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران آثار و آرای سانتاگ پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چه کسی از سوزان سانتاگ می ترسد؟

«چرا یک زن که گفتاری رمزگشا دربارهٔ جنگ داشت، در بطن جنگ، نمایش در انتظار گودو را به روی صحنه برد؟ چرا این زن که واقعی‌ترین جای دنیا را یافت، و با اراده‌ای آهنین علیه ویرانی مبارزه کرد، آنجا «هیچ کاری نکردن» را مطرح کرد؟ زیرا ارادهٔ او در آن مکان می‌توانست به واقعیت بدل شود، و ارادهٔ گفتاری را کنار بگذارد که رمزگشایی می‌کند و مدام در نوشتار وی جریان دارد. برای کارگردان، نگاه به بازیگران تأثیر صحنه را تشدید می‌کند: «بازی کردن، نوعی جعل کردن (و، همزمان، دیده شدن) است. بنابراین آنچه بازی شده است، زیر سنگینی بار یک سرنوشت است» (TF). این سرنوشتی که کارگردان شاهد آن است با توصیه‌هایی که به مخاطب ارزانی می‌دارد، تنها مسألهٔ نگرش یا فاصله را مطرح می‌کند. سرنوشتی که روی صحنه و خارج از صحنه، نمایش خیمه‌شب بازی و عروسک‌گردان را به هم پیوند می‌دهد، توصیه می‌کند که خود را به دست بازیگران بسپرید و مانند قرار گرفتن در خطر گلولهٔ یک تک تیرانداز تحت نیروهای بی‌ارادهٔ نمایشنامه قرار بگیرید. شیوه‌ای دوگانه برای بازشناخت این مطلب که زندگی پوچ است و در یک معنا زندگی، جنگ است. رفتن و به روی صحنه بردن گودو در سارایوو رفتن از سمت رنج به بی‌معنایی است. و فراتر از آنچه نمی‌آید، دیالوگ‌های استراگون و ولادیمیر تمام مشکل این جامعه را بیان می‌کند: ما تنها هستیم، حتی وقتی دو نفر باشیم. موضوع شرارت جنگ نیست بلکه دشواریِ زندگیِ بی‌معنا است. این بیماری زمان است که مانند سرطان نام دیگری دارد: اراده‌ای که بر پایهٔ آن تمام اندیشهٔ انسان رمزگشا درهم شکسته می‌شود.

پس «هیچ کاری نکردن» بر خلاف تصور، دربردارندهٔ شفقت است: به دیگری قدرت گفتار صامت می‌دهد. اینجا است که تمام تراژدی شکل می‌گیرد و احساس ترحم از دور نسبت به تصاویر برانگیخته می‌شود، سانتاگ در یک سالن نمایش که تنها چند شمع آن را روشن کرده است، مانند شخصیتی که شفقت خود را همانند سرنوشت خود پذیرفته است، حضور می‌یابد. زیرا اگر جنگ به زندگی معنا می‌دهد، و اینکه اراده باید به کل تسلیم آن شود، مسألهٔ جنگ دیگر جنگ نیست، بلکه مسألهٔ صلح است. «هیچ کاری نکردن» شیوه‌ای برای گفتن این نکته است که بدون گفتار گنگ اهالی سارایوو که با گنگی خویش قدرت سازمان ملل متحد را به چالش کشیدند، صلح وجود نخواهد داشت. این صلح درون خود محصور است، واژه-سنگی است که باید دوباره تثبیت شود. بدین‌گونه، سانتاگ در صحنهٔ تراژیک در لفافه می‌گوید: ما وقف مرگ شده‌ایم از آنجا که زندگی جنگ است.

جنگ هم مانند زندگی بخت خود را دارد، زیرا آن چیزی است که زمانی را به مبارزه می‌کشاند که پایان خواهد یافت و جاودانگی‌ای را به چالش می‌کشد که زندگی فراتر و پس از آن نیست، نه بهشتی نه جهنمی. این پیروزی بر زمانِ جنگ و فرم منفی مستقل آن است. تصور جاودانگی وقتی که زمان و تسلسل پایان یافته، اندیشیدن به این مسأله است که تنها هنگام وجود یک محدودیت، منطق و خرد به‌کار می‌آید. اینجاست که دغدغهٔ مرز دیدگاه ادبی و خرد حقیقی نزد سانتاگ تصویر می‌شود، خردی که او را به سمت همدلی به مثابهٔ عینیت یک اتوپیا در زمان حاضر رهنمون می‌سازد. درست مانند بازگشت به روزهای ساعتِ بزرگ و بی‌حرکت زمان که در نامه‌ای به تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۹۹۶ برای بورخس نگاشت و او هرگز آن را ندید، زیرا ده سال پیشتر از دنیا رفته بود. این نامه دربارهٔ پیر منار، نویسندهٔ دون کیشوت بود. سانتاگ ترس خود را از ناپدید شدن کتاب‌ها با مدیحه‌ای در پایان خطاب به او مطرح می‌کند: «اما، می‌توانید مطمئن باشید، برخی از میان ما «کتابخانهٔ بزرگ» دنیا را رها نخواهند کرد. شما همچنان پدر مقدس ما و قهرمان ما باقی خواهید ماند»(TF). بورخس در اثر تاریخ جاودانگی، ارجاعی مدام به اندیشهٔ مارک اوُرِل دارد: «زمان حال برای همه است؛ مردن، از دست دادن حال است، که یک گسست زمانی بی‌نهایت کوتاه است. هیچکس گذشته و آینده را از دست نمی‌دهد، زیرا نمی‌توان از هیچکس آنچه را ندارد ربود. به یاد بیاور که همه چیز خستگی‌ناپذیر بر همان مدار می‌گردد و برای تماشاگر، تکرار می‌شود با اینکه او آن‌ها را در یک سده، یا دو یا در جاودانگی ممتد می‌بیند» (بورخس، HE).

موضوع اصلی، فانتاسم نویسنده نیست، آنچه نویسنده از خود می‌گوید متضمن هیچ حقیقتی نیست. کار مهم سانتاگ به انجام رسانیدن یک سرنوشت علیه سرنوشت خودش است. به همین دلیل هم، او در سارایوو در یک اثر ادبی پایان نیافت. قهرمان‌گرایی سانتاگ بیان یک اسطورهٔ ادبی شکست‌خورده است. آگاهی از شکستی است که تقویت می‌شود و قومی را رادیکالیزه می‌کند، زیرا همواره در آستانهٔ آن چیزی نگه داشته شده‌اند که به سبب مرز، می‌تواند به حذف بیانجامد، به این دلیل واقعی که می‌تواند تا آنجا پیش برود که از خودآگاهی نسبت به شکست، گونه‌ای پیکرهٔ فرماندهی بسازد. این حکایتی است که شوالیه خواند، حکایت «تندیس زنی زیبا» در باغی که در آن رها شده بود. یک دیان شکارچی با «گوش‌های جالبی به شکل حلزون» به آرامی از زیر سنگ بالا می‌آید تا بتواند از این پس احساس کند. این قالبی است که سانتاگ با آن رویای یک زندگی را اندازه می‌زند. زیرا میل به اسطوره بهتر از فانتاسمِ زندگی پس از مرگ است. مرگی که در اروپای «شوالیه»، درست پیش از انقلاب، پیش از قدرت‌گیری هیتلر، دو هفته پیش از تولد او سرآغاز همه چیز است. این رویا پیش از این رویای شخصیت نویسنده در نخستین رمان وی به نام مرد نیکوکار بود.

سانتاگ در این اثر، شخصیت مرکزی را نه با رویکردی روان‌شناختی بلکه با استفاده از تأملاتی بر رویاهایش تصویر می‌کند که قلب دیالکتیک آن است: «با هدف فهم بهتر از خود، و پیگیری افکار خودم نیست که به رویاهایم دلبسته‌ام. به بیان دیگر، دورنمای آزمون روان‌شناختی رویاها نیست که من را به آن‌ها علاقمند می‌سازند، بلکه من در آن‌ها اعمالم را می‌بینم» (LB).

رویاها اعمال هستند زیرا از واژگانی ساخته شده‌اند که واقعیت وجود را شکل می‌دهند. این رمان که با «رویای دو نمایشنامه» آغاز می‌شود، و ورودی آن بدون در و پنجره است، با «رویای عروسک خیمه‌شب‌بازی» پایان می‌یابد. اثر به پیوندهایی که رویاها را زنجیروار به هم متصل می‌کنند و در عین حال، شخصیت را به سبب «پیوند حفظ شده میان رویاها [یش] و زندگی [اش] هنگام بیداری» به‌لحاظ فرمی و روایی دوپاره می‌کند، توجه دارد. وضعیت او شبیه برده‌ای در مرزبندی‌های تنگ، همزمان مجذوب و آزاردیده است. تمام رمان پیشگویانه و رشته‌ای از رویاهاست همانند نمایش حضور نویسنده در صفحهٔ آخرِ نخستین قصه که تنها و بی‌حرکت پشت میز کار خود نشسته و این اوج اجرای اوست.

برای نویسندهٔ نشسته پشت میز کار، برای رویا، پایانی نیست، زیرا پشت این میز هیچ چیز ناممکن نیست هنگامی که زندگی را رها کرده است تا بر تصویر خود متمرکز شود. سانتاگ سرنوشت قهرمانانهٔ خود را به‌عنوان کسی که بیدار است در سارایوو می‌یابد. او نویسندهٔ بزرگی نیست، اما برای همیشه خود را وقف ادبیات می‌کند و در نقش یک میانجی باقی خواهد ماند. ادبیات باید «پیشگویانه» باشد (GSAF).»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۵۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان