کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول)
معرفی کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول)
کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول) نوشتهٔ رضا خردمند است و انتشارات شمشاد آن را منتشر کرده است. مجموعهٔ دیاکو، گذشته پنهان اسطورههای ایران و جهان را در کنار هم گرد آورده است. جلد نخست کتاب ۵درصد از کل داستان را شامل میشود و هر شخصیتی که در این کتاب حضور دارد اما از نظر شما، نقشی ندارد، در جلدهای بعدی به نقش و جایگاه آنها پی خواهید برد. برخی از این شخصیتها در راه دیاکو برای رسیدن به هدفش به او کمک میکنند. وسعت این داستان فراتر از یک دنیا و هزار سال است.
درباره کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول)
این رمان علمیتخیلی داستانی دربارهٔ دیاکو پسری۱۶ساله است که در دنیایی تخیلی و با شخصیتهایی که همراه او هستند، پا به دنیایی اساطیری میگذارند که در آن باید علیه شر مبارزه کنند.
نام برخی شخصیتهای کتاب و نقش آنها:
دیاکو - پسری ۱۶ ساله و شخصیت اصلی داستان
سدید - پدر دیاکو
رزین - مادر دیاکو
جسیم - برادر دیاکو ۱۸ ساله
حفی - الاغ مزرعه
هرمان - پسر کاتب روستا، دارای جادوی آنالیز، ۱۸ ساله
سیرا-پسر ارباب روستا، قدرت آتش و زمین، ۱۸ ساله
اونر- دختر اقای برتالین کافه دار روستا، قدرت آب آتش و درمان، ۱۸ ساله
کاهن روستا-جناب پولیس
سریک - محافظ شخصی پادشاه باندو
میلیا - شاهزاده کشور باندو
خواندن کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار داستانهای تخیلی و فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیاکو، گذشته پنهان (جلد اول)
«کشورباندو-شهر مونتن
نیم ساعت پیش از پادشاه خبر رسیده بود که شهرمونتن رو تخلیه کنند و مردم رو جای امنی ببرن.
آرتان فرمانده گارد شهر مشغول تخلیه بود.
آرتان: هر کی میتونه سریع به مخفیگاه منتقل بشه، هر کی نمیتونه پیش یکی از افراد گارد بره تا شما رو منتقل کنه.
صدای آرتان که با جادوی باد آمیخته بود در کل فضای شهر شنیده میشد.
معاون آرتان دختری زیبا و جوان به اسم هوزان بود.
هوزان نزدیک آرتان اومد و گفت:
- بعضی مردم شهر مقاومت میکنند و تخلیه نمیکنند.
آرتان: مشکلشون چیه؟
هوزان: مشکلمون پول پرستهای عوضی هست، تا پولهاشون رو خارج نکنند به مخفیگاه نمیان.
آرتان: الویت با اونهایی هست همکاری میکنند، بعد اگه زمان اضافه اوردیم میایم و اون طمعکارها رو به زور میبریم.
تخلیه شهر تو این زمان کم کار سختی بود ولی به هر حال شوالیه ها داشتن تلاششون رو میکردن.
یکدفعه یک سرباز کنار اونها ظاهر شد و سریع گفت:
- قربان از دروازه اصلی حمله کردن، لطفا دستور بدین چه کار کنیم.
آرتان با صدایی که تو کل شهر شنیده شد گفت:
- گارد ویژه به دروازه اصلی بیایید.
رو به هوزان کرد و ادامه داد
ما هم به دروازه اصلی میریم.
هر ۳ نفر ناپدید شدند ونزدیک دروازه اصلی ظاهر شدند، صحنه ای که میدیدن قابل باور نبود.
هیولاهایی که تا حالا ندیده بودن در حال مبارزه با سربازها بودن، بعضیها بزرگتر و بعضی کوچیکتر بودن.
گارد ویژه هم ظاهر شدند و بدون درنگ به هیولاها حمله کردند.»
حجم
۶۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۶۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
نظرات کاربران
فعلا تا صفحه 120خوندم ولی گفتم نظرم رو بنویسم میتونم بگم نویسنده خیلی جرات داره که تو این ژانر تصمیم گرفته داستان بنویسه. نویسنده مدام داره از اعداد برای جادو و روز استفاده میکنه و نویسنده های دیگه به ندرت این
امیدوارم این نویسنده همچنان پر قدرت ادامه بده این داستان زیبا رو به یک نقطه عالی برسونه. نمیشه گفت با یک نویسنده حرفه ای طرف هستیم ولی قطعا با خوندن کتاب با یک ایده پرداز درجه یک روبرو میشید. فقط بگم که
خیلی جالب بود پیشنهاد میکنم همه کتاب رو بخونید بعد نظر بدین. چون زمان میبره تا متوجه اهداف داستان بشید.
کلیت کتاب خوب هست فقط به نظرم نویسنده یکم بیشتر باید روی انشا جملات دقت کنه. شاید هم میخواسته متن رو به حالت گفتاری در بیاره و به نظر من جالب نشده. ولی داستان و شهصیتهاش به نظر من خوب هست