کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست
معرفی کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست
کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست؛ زندگی به سبک علی حسنی نوشتهٔ علی حسنی است که در نشر متخصصان منتشر شده است.
درباره کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست
کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست زندگی خودنوشت علی حسنی است که رویدادهای جالب زندگی او را بیان میکند.
رمان و خاطرهنویسی و زندگینامهنویسی یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای خودزندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همه چیز مطلق است و هیچ چیز مطلق نیست
«وزش نسیم خنک صبحگاهی روی پوستم از خواب بیدارم کرد. نگاهی به ساعت انداختم و فهمیدم بازم مثل همیشه زودتر از اینکه ساعتم زنگ بزنه از خواب بیدار شدم. شب قبل فراموش کرده بودم که پنجره رو ببندم و حال آفتاب بیرمق صبحگاهی داشت منو مهمون خودش میکرد.
بلند شدم و قبل از بستن پنجره اتاقم نگاهی به منظره بیرون انداختم.
شهر هنوز شلوغ نشده بود. ماشینهای کمی رفتوآمد میکردن. خدا رو مثل همیشه بابت نعمتهایش شکر کردم و رفتم تا برای شروع یک روز جدید آماده بشم.
همیشه صبح همین ساعت بلند میشدم و بهسمت شرکت راه میافتادم. برام مهم بود که من هم بهاندازه کارکنان شرکتم بهموقع حاضر بشم.
دوست نداشتم اونا فکر کنن من چون رئیس هستم پس حقدارم از قوانین تخطی کنم یا اینکه با اونا فرق داشته باشم. هرچی باشه منم از بین اونا به این موفقیت رسیده بودم و هیچوقت فراموش نمیکنم که از کجا به این موقعیت رسیدم.
پشت چراغقرمز که بودم، چشمم افتاد به چندتا پسر جوون که توی دستشون تراکتهای تبلیغاتی بود و درحالی که داشتن میگفتن و میخندیند بهسمت جلو حرکت میکردند.
این پسرا منو یاد سالهای گذشته خودم انداختن. اون سالهایی که هیچوقت فراموش نمیکنم. اون فرازونشیبهایی که طی کردم تا امروز پشت این ماشین مدلبالای خودم بشینم و به بقیه نگاه کنم و آرزوم این باشه که یهروزی به همه اونایی که میتونم کمک کنم تا همه یک زندگی ایدهآل داشته باشن و کسی حسرت داشتن یک زندگی خوب و یا یک ماشین خوب و نداشته باشه.
***
از وقتی یادم میاد از درسومدرسه فراری بودم. نه اینکه درسم خوب نباشه نه! با درسومدرسه و سیستمآموزشی ارتباط برقرار نمیکردم.
یعنی هیچوقت نمیتونستم درک کنم که برای چی ما اینهمه فرمول و اسم حفظ میکنیم. این اعداد و ارقام کجای زندگی ما به کار میاد؟ پس کی قرار بود یاد بگیریم چجوری چرخ زندگی و بچرخونیم؟ چجوری موفق بشیم یا حتی استعداد خودمون رو کشف کنیم؟ راستش هیچوقت توی دورترین رویاهام هم خودم رو آدمی نمیدیدم که بخواد با رفتن به دانشگاه و کار اداری و این قبیل چیزها تبدیل به یک چهره موفق بشوم.
انگار دنبال چیزی بودم که روح سرکش من رو آروم کنه و البته که هنوز پیداش نکرده بودم.
پدرم مرد زحمتکشی بود که یهمغازه کوچیک خیاطی داشت. با اینکه توی کارش ماهر بود اما هرگز نتونسته بود بهاندازه تلاش و کوششی که داره موفق بشه البته از نگاه خودش همینکه همیشه مشتریانش ازش راضی بودن یعنی موفق بوده ولی از نظر من چون به تمام آرزوهایی که داشته نرسیده، یعنی خیلی موفق نبوده، هرچند خیلی فرق هست بین طرز فکر من و بابام و واسه همین تعریفمون از موفقیت متفاوته.
خانواده ما هرگز اونقدر مرفع نبود که هرچیزی که میخوایم داشته باشیم و دلمون پر بود از حسرتهای کوچیک و بزرگی که سعی میکردیم توی دلمون دفنشون کنیم تا مبادا پدر زحمتکشمون غرورش آسیب ببینه.
با اینکه من و خواهرم و داداش کوچولوم همیشه سعی میکردیم شرافت و انسانیتی که پدر یادمون داده بود رو دنبال کنیم اما ته دلم میدونستم که نمیخوام جا پای پدر بزارم و به کمترینها راضی باشم، همیشه به خودم میگفتم تو باید بهترین بشی و تو میتونی.»
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
بهترین کتابی بود که خوندم
هیچ چیز مطلق نیست و همه چیز مطلق است ...
عالی بود علی حسنی داداش و الگوی منه و یکی از موفق ترین ها توی دنیا هست