دانلود و خرید کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول غوغا بیات
تصویر جلد کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول

کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول

نویسنده:غوغا بیات
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول

کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول نوشتهٔ غوغا بیات است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول

این قصه بُرشی معمولی از زندگی معمولی یک آدم معمولی ست. قصه‌ای خسته‌کننده، تکراری و کسالت‌بار با جملاتی کشدار و طولانی که هم حوصله سر می‌برد و هم صفحه‌هایش به سختی ورق می‌خورند.

روایتی ساده از زندگی یک آدمِ معمولـی ساکن در ایـن جهان‌شهر یا شاید، کَسی در همسایگی کَسی در دور و بر.

خواندن کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان مدرن ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره غوغا بیات

غوغا بیات دانش‌آموختهٔ مدرسه عالی تلویزیون و سینما در رشته عکاسی و گرافیک است. بیات فعالیت‌های هنری خود را با عکاسی پرتره آغاز کرده و بعد‌ها به عکاسی فیلم پرداخته است. او که عکاسی بیش از بیست فیلم سینمایی را بر عهده داشته است، در بالغ بر بیست و شش نمایشگاه گروهی در ایران و کانادا حضور یافته و چهار نمایشگاه عکاسی انفرادی‌اش نشان از ذهن جست‌وجوگر او در دیدن نادیده‌ها دارد. غوغا در طی چند سال گذشته علاوه بر عکاسی به نوشتن نیز روی آورده است. او علاوه بر این‌ها بازیگری را نیز دنبال می‌کند.

بخشی از کتاب موقعیت بیگانه - یگانه زن اول

«عریان در هوای داغ و آفتابی به راه افتاد، با حسّ پرواز در فاصلهٔ چندپایی از زمین. آبی آسمان را همچون ملافه‌ای تمیز و خنک به دور خود پیچاند تا بدنش را پنهان کند. دستش را دراز کرد تا خود را به تُشکِ پنبه‌ای ابرها برساند. همچنان که اوج می‌گرفت به یکباره توفان شد و شن‌ها از زمین به پا خاستند و از بالای سر، کرکس‌ها با بال‌های گسترده به سویش حمله‌ور شدند. آسمان سیاه شد. تاریکی هر بودی را به نابودی بدل کرد.

کرکس‌ها نشستند.

از خواب پرید. چشمش به درخششِ نوری که از پنجرهٔ کنار تختش به درون اتاق خزیده بود افتاد.

یک روز گرم و آفتابی، ساعت ده صبح.

***

زنِ اوّل گوشی تلفن را از کنارِ تخت برداشت و شماره‌ای گرفت.

صبح زن، شب مردِ اوّل بود.

صدای پیغام‌گیر و سوت ممتد...

ــ تصمیمو گرفتم... وقتی اومدی این‌جا، بعدش با هم برمی‌گردیم.

زن اوّل این را گفت و ملافه را از دور خودش باز کرد.

ارتباط قطع شد.

***

گرمای تابستان شکسته شد.

چند ماهی بود که کار تابعیتشان به سرانجام رسیده بود و او دیگر دلیلی برای ماندن نداشت.

زن اوّل گفت:

قبل از اومدنت هم بهت گفته بودم که می‌خوام با تو برگردم که بمونم، یادته؟

مرد اوّل پریشان پرسید:

ــ برای چند وقت؟

ــ فعلاً چند ماه. شاید هم برای همیشه.

مرد اوّل گفت:

ــ پس تکلیفِ زندگی اینجا چی می‌شه؟ زحمت همهٔ این سال‌ها... ولی به‌سرعت خودش را جمع کرد.

ادامه داد:

ــ بسیار خوب، پس من یک هفته زودتر می‌رم که خونه را برای اومدنت آماده کنم. فقط از الان بگم همه چی فرق کرده، دیگه مثل اون زمانی نیست که تو رفتی. خودتو آماده کن و تصمیم عجولانه نگیر...

مرد صندلی‌اش را چرخاند و لپ‌تاپش را باز کرد.

زن اوّل، در فکر چرایی با هم برنگشتنشان، گفت:

ــ باشه.

پاییز پیش رو بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان