کتاب هدیه قدر
معرفی کتاب هدیه قدر
کتاب هدیه قدر؛ دیوان سید عرشی سرودهٔ سیدجعفر مطلبی است و انتشارات خط آخر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب هدیه قدر؛ دیوان سید عرشی
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب هدیه قدر؛ دیوان سید عرشی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هدیه قدر؛ دیوان سید عرشی
«آن شب قدر مرا در حرمش ره دادند از سر لطف همان نور حیاتم دادند
من که شایسته و لایق به تماشا نَبُدم از همان لحظه دگر راه نجاتم دادند
با چنین قدر و مقامی که به هیچم دادند تاج نوری به بَرِ زاده زهرا دادند
بعد از آظن هر دم و هر لحظه فقط در حر یمش به حرم با صنمم جا دادند
ولی هر بار که در فکر به ضعفم بودم بهر آرامشم آنها به بغل جا دادند
بَه چه آرامش محضی به بر دوست شدم به بَرَش شیر مصفا پر نورم دادند
عرشیم بهر رجاء و ا مید قول عظمی به قضائم دادند
***
بهرعشقی آتشین اشکم چنین خونین شده از برای مه جبین دینم چنین آیین شده
دست و پایم را گرفته دست از پایم شده سینهام از داغ او ترکیده و جیحون شده
چشم من کور است ای یعقوب حالم این شده گر تو یوسف را گرفتاری، بَرَم سیمین شده
گوش دارم بر دهانت بهر دیگر کر شده لازمم آید بگویم خاک من بر سر شده
این چه رخ رویی چو من کافر شده از برایت جان و تن نرگس شده
لکنتم از گنگ بگذشته که پنهان سِر شده هر چه بهر خود ثوابی جمع شد باطل شده
جان این چاک جگر از بهر تو اخگر شده روی بنما عرشیم من، این کمر بین خم شده
***
ما در پی عشقیم نه راه دگری ما زاده عشقیم نه چیز دگری
ما رند نگشتیم که رند کرد عشق ما را ما زنده شدیم که عشق زندگی ما را
ما در ره عشقش ز خود نیز گذشتیم ما زخود گذشتگان دانه درشتیم
ما با نگهت عشق ادامه به حیاتیم ما برجهت نرگس و ول کرده جهاتیم
ما را نسزد که جز درش در بزنیم ما را نشود که جز به عشق روی زنیم
ما رضا یتش به جان و دل خریدیم ما در بر محبو ب شدیم دگر حبیبیم
ما در بر عرشیم و دائما به گوشیم ما در بر خدمت به صنم جامه بپوشیم
***
بَه بَه الله بَهبَه الله چه کَرَم خانهای داری ای شهنشه ای شهنشه چه صفا خانهای داری
در صفایت در صفایت چه برهنه شدهام به برم نیست دو گیتی من دیگر شدهام
در هوایت در هوایت سر و جانم دادم با همین عشق بود که اینقدر من شادم
چه زمینی چه سمائی سر کویت دارد چه جمالی چه کمالی بر و رویت دارد
دیده در گیر تو شد از دو جهان رست دگر دل برای تو شده مست و غزل خواند دگر
بوی عطر تو برد هوش و چنین روح افزاست خواب از سر پریده است چه عالم افزاست
با همه مسکنتم ای مه عالم افروز دست امید به لطف و کرمت ای شهروز
***
با هم قراری داشتیم ما زندگی بگذاشتیم
بهر قرار عاشقی خو ن از رگان برداشتیم
تو بهر من دادی صنم قولی که عظما بود او من دادم آن سرمایهای را که ز زهرا بود او
قول و قراری را خودم با تو به تنها داشتم اصلا برای تو شده که زندگی بگذاشتم
از هر چه غیرت جان من دیگر که دست برداشتم دل را فقط بهر خود ت پیشت گرو بگذاشتم
حالا منم با تو فقط راهی شویم ما تا ابد هر دو سوار مرکبی باشیم رویم اندر لحد
باز هم قرار عاشقی گر چه نباشم لایقی دادش همان صاحب کرم بر ما دو تا یک قا یقی
عرشی قرار عاشقیست این را برای تو نمود گر تو نباشی هستیم عرشی و فرشی را چه سود
بلند بالا و سروی تو قد رعنا پلنگی تو تو شاخ هر دو گیتی و کلاس عرش اعلی تو
چه محبوبی و مژگانی چه مهنازی و مهسا تو چقدر طاهر مطهر تو چه طیب هم طبیبی تو
سرور قلب و دل گشتی چه مهری بر دل من تو سر و هوشم همه گشته به آن چشمی که دادی تو
تمام عود و عنبر تو گلاب حوض کوثر تو کمال کامل گلها ظهور حور بطحا تو»
حجم
۵۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
حجم
۵۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
نظرات کاربران
بسیار اشعار زیبایی داشت لذت بردم
خیلی کتاب خوبیه ، توصیه میکنم به همه.