کتاب شنتیا
معرفی کتاب شنتیا
کتاب شنتیا نوشتهٔ فریده زندی است. انتشارات متخصصان این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب شنتیا
کتاب شنتیا رمانی ایرانی است که در ۱۱ فصل نوشته شده است. در ابتدای این رمان، با محیطی که در آن برف میبارید، روبهرو میشویم. راوی میگوید که هر ۲ دستش را به چهارچوب پنجرهٔ اتاقش تکیهگاه کرده و به آسمان چشم دوخته که چه سخاوتمندانه میبارید. دانههای ریز و تندتند و سکوت محض! بهبیانِ این راوی، انگار آرامش خدا با هر دانه برف به زمین سقوط میکرد. آنقدر آن صبح آرام و دلنشین بود که مثل تصویری رؤیایی و قشنگ بر پرده ذهن راوی مینشست و جا خوش میکرد. چشمهایش را بست و همانطور که ذهنش به ۱۲ سال پیش پر میکشید، صدای بومبوم منظم قلبش هم تندتر میشد. این راوی کیست و قصه چیست؟
خواندن کتاب شنتیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شنتیا
«از آخرین دیدارم با شنتیا سیزده ماه گذشت و البته تصمیمم برای پایان دادن به رابطهای که عشق و رنج را توأمان برایم به ارمغان آورده بود، هرگز رنگ سستی و پشیمانی به خود ندید. یک هفته بعد از آن روز تلخ جدایی، شنتیا برخلاف ادعایش شش ماه تمام شب و روز برای برگرداندن من هر چه که از دستش برمیآمد انجام داد. هر روز از ساعات اولیه صبح زنگ در خانهٔ ما به صدا درمیآمد و طبق روال همیشه من حاضر به دیدار او نمیشدم و پدر گاهی با ملایمت و گاهی بهناچار با تندی سعی میکرد او را نسبت به تصمیمی که گرفته شده متقاعد کند. همهٔ شش ماهی که روز و شب او به تلخی و انتظار گذشت، ثانیه ثانیهٔ زندگی من هم از جان کندن سختتر سپری شد. اینکه او را آنقدر نزدیک حس میکردم اما نمیشد که برای من باشد، اینکه فریادش را، صدای التماسش را میشنیدم و من محکوم به این بودم که ضجههایم را در درونم خفه کنم و بیتفاوت باشم. محکوم بودم که در خلأ بی جاذبهٔ دنیایی که نداشتنش آن را رقم زده بود تا آخرین نفس زندگی کنم. هنوز عاشق بودم اما دیگر اجازهٔ عاشقی کردن نداشتم. شاید باورش غیرممکن باشد اما آنقدر بر تصمیمم قاطعانه ایستاده بودم که در طول شش ماه بهجز چند بار خیلی محدود و آنهم بهصورت مخفی برای مراجعه به پزشک از خانه بیرون نیامدم. نه خودم دلیلی برای گشتوگذار بیرون از خانه داشتم و نه صلاح بود که حتی برای ثانیهای هم با شنتیا روبهرو شوم. شش ماه در سکوت، فکر و غمی که قابل توصیف نبود، اما در آرامش و امنیت چهاردیواری اتاقم زندگی کردم. افسرده بودم، عاشق بودم اما بازهم میجنگیدم. بعد از آن روز تلخ موبایلم را هم برای همیشه خاموش کردم و هیچ راه ارتباطی باقی نگذاشتم. میدانستم که به وقت دلتنگیهایم نباید راهی پیش رویم بازمانده باشد که سست شوم و نگویم که چه بر جان پریشان من گذشت. نگویم از شبهایی که صبح نمیشد و من هم تصور نمیکردم از طغیان غمی که بر جانم افتاده بود، به سپیدهٔ صبح برسم. آن حس، آن حال زار و پریشان دستمایهٔ رؤیا و خیالی بود که ریشهاش را از جسمم جدا کرده بودم. شش ماه در برابر التماسها، فریادها و تهدیدهایش دوام آوردم و در این بین شاید مظلومترین فرد من بودم که هیچکس حتی مادر خودم هم نفهمید که چه بر دلم گذشت و همه فقط بهدنبال راهی برای آرام و متقاعد کردن شنتیا بودند. درست بعد از شش ماه صبح اولین روزی که دیگر خبری از او نشد، دلشوره و بیقراریهای من هم هزار برابر شد. یک روز گذشت، یک هفته و سپس یک ماه در بیخبری مطلق از او سپری شد. بالاخره طاقتم تمام شد. دلشورهٔ بیسابقهای به جانم افتاده بود. حصر خانگی را شکستم و برای باخبر شدن از حالش از خانه بیرون زدم. نمیدانستم چه باید بکنم.»
حجم
۲۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
حجم
۲۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
نظرات کاربران
سلام .خب راستش داستانش عاشقانه است در مورد شکست عشقی و ایناست و اینکه به ما یاد میده که تو زندگیمون حتا با اینکه یه چیزی رو خیلی دوست داشته باشیم ولی بازم در موردش فکر کنیم بعد تصمیم بگیریم
خیلیییییییییی قشنگ بود براووو. ولی یه پیشنهاد دارم ، خانم فریده زندی روال داستان پردازیت طوری بود که میشه داستانو ادامه بدی و جلد دوم رو ازش در بیاری و یه پایان دیگه هم براش بسازی
سلام، کتاب بسیار دلنشینی بود و من باهاش همراه شدم، لحظه به لحظه قابل تصور بود و قلم نویسنده خیلی خوب بود و تمام ماجرا را دقیق گفته بود... و داستانش زیاد ساده و از اوناییکه اولش از آخرش معلومه
بدون شک پیشنهاد خوندن این کتاب را دارم. داستان پردازی جذاب و قلم شیوا و پربار...
به شدت عالی و زیبا بود. از این بهتر نمیشه احساسات راوی داستان را بیان کرد. کاملا حسش را لمس می کنی.
به عنوان یک نویسنده از داستان پردازی، نگارش ادبی و نحوه همراه کردن خواننده با کتاب بسیار لذت بردم. عالی بود
عالی بود و تا آخر نخونی کنار نمیره
خوب بود لطفا از این نویسنده بزارید و خانم فریده زندی رمان شما به شدت عالی و زیبا بود اما شما ( اسم زن شاهین و شنتیا رو یادم نی) فک کنم نگین بود اونو همیشه بچه نشون دادی ما
از قشنگ ترین رمان هایی بود که تا الان خوندم.
یکی از آرایه های ادبی در ادبیات فارسی آرایه تکرار است که اتفاقا نویسنده خیلی هوشمندانه استفاده کرده . این رمان بار ادبی قوی داره