بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شنتیا | طاقچه
تصویر جلد کتاب شنتیا

بریده‌هایی از کتاب شنتیا

نویسنده:فریده زندی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۲۸۷ رأی
۳٫۳
(۲۸۷)
هرلحظه را باید در زمان خودش زندگی کرد
toranjkhanoom
گاهی آن‌قدر بدبختی‌های جدیدت غیرقابل‌باور است که تنها آرزویت این می‌شود که برگردی حتی به یک ساعت قبل با داشتن همان بدبختی‌های قدیم، با همان رنج‌هایی که به آن‌ها عادت کرده بودی
luna
نگاهمان به هم دوخته شد عمیق و کش‌دار. پر از عشق، پر از نیاز، پر از حس ناب و خالصانهٔ دوست داشتن، پر از آرزوهایی که برای برآورده شدن بال‌بال می‌زدند. هر بار که بیشتر می‌دیدمش، بی‌پرواتر می‌خواستمش...
toranjkhanoom
دریای عسلی چشم‌هایی که صاحب حقیقی تمام آرزوهایم بود... هنوز هم بود... اقرار می‌کنم که هنوز هم بود... اقرار می‌کنم که او هرگز تمام نشده بود... عشقش برای من گناهکار تمام نشده بود...
Dina.m
وای بر عشقی که بعد از سال‌ها هنوز زیرپوستی جانی داشته باشد و به‌یک‌باره مجال پیدا کند تا سر باز کند.
taranom:)
گاهی آن‌قدر بدبختی‌های جدیدت غیرقابل‌باور است که تنها آرزویت این می‌شود که برگردی حتی به یک ساعت قبل با داشتن همان بدبختی‌های قدیم، با همان رنج‌هایی که به آن‌ها عادت کرده بودی و من که چقدر دلم می‌خواست برمی‌گشتم به صبح همان روز با پنجرهٔ باز اتاق تنهایی‌هایم و تماشای بارش بی‌امان و سخاوتمندانهٔ برف... کاش همان لحظه تلفن را برمی‌داشتم و دوباره گرهٔ به‌هم‌پیچیدهٔ تقدیر سه نفرمان را می‌چیدم...
mahsa
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن در راه عشق وسوسه اهرمن بسی‌ست پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
rima
شاید از خیلی‌ها شنیده بودم و یا بارها در کتاب‌ها خوانده بودم که کسی می‌گفت تمام تنم از شوق می‌سوزد؛ اما درکش برای من فقط در حد همان شنیدن و خواندن لحظه‌ای بود. ولی آن لحظه تمام تنم می‌سوخت و من خودم تجربه‌اش کردم که این حرارت عجیب، این گرمای وحشتناک، زیباترین و فریبنده‌ترین آتشی است که به جان آدم می‌افتد و به‌جای نابود کردن تو، خاکستر کردن تو، به شکلی دلبرانه تو را می‌سوزاند که جانت هزاران برابر شادتر و پر امیدتر از قبل از ریشه سر باز می‌زند و شکوفا می‌شود.
mahsa
امان از آن دریای عسلی چشم‌هایش که به ساحل آرامش زندگیم زد، طوفان به پا کرد و تا مرز جنون در من پیش رفت و حالا دیگر نبود...
mahsa
یعنی می‌شود خاطره‌ها از مغز آدم بپرد؟ وقتی که حساب روز و ساعت و حتی دقیقه و ثانیه‌هایش هم برایت زنده است. بیچاره من که هرچه تقلا می‌کنم باز همه‌جا بن‌بست است. همان جا که من خسته و از نفس افتاده بازهم به هوای سرابی که همان زلالی نگاه‌های عسلی‌ات است، سینه‌خیز می‌آیم که... دنیایی است چشم‌هایت...
mahsa
-تو دلیل من برای نفس کشیدنی. می‌خوام همهٔ بهترین‌های دنیا برای تو باشه.
golsa
روزی تجربه‌های گذشته‌ات برایت آن‌قدر درس بزرگی می‌شوند که از اینکه زمانی آن‌طور خودت را به خاطرشان آزار داده‌ای پشیمان و متعجب می‌شوی و حتی از خدا بابت تمام آن اتفاقات به‌ظاهر ناگوار هم تشکر می‌کنی؛
golsa
هر چیزی در زندگی که از تعادل بگذرد در نهایت به جایی می‌رسد که با دل‌زدگی و مشکلات فراوان همراه می‌شود.
کاربر imdreeam
گاهی می‌گویم ای کاش کمی کمتر دوستم داشت و ای کاش عشق او هم کمی مثل دیگران بود آرام‌تر، سطحی‌تر، عادی‌تر؛ اما حداقل جریان زندگی‌مان مثل بقیه می‌توانست دریک مسیر آرام و معمولی به پیش برود.
faezehakand
هر چیزی در زندگی که از تعادل بگذرد در نهایت به جایی می‌رسد که با دل‌زدگی و مشکلات فراوان همراه می‌شود.
faezehakand
-بابا نمی‌دونم باید چطور ازت معذرت‌خواهی کنم؛ اما از زندگی خود شما و مامان یاد گرفتم که بنیان یه خانواده، آرامش یه زندگی همراهیه. یاد گرفتم که تو هر شرایطی باید هم‌نفس همسرم باشم. اگه دختر شما نبودم شاید انتخابم الآن این نبود. بابا گریه‌ام می‌گیره بیشتر این توضیح بدم فقط بدون خیلی عاشقتم
امین انصاری
برای ساختن یه زندگی ایده‌آل هنوز روزهایی مونده که باید باهاشون مواجه بشی و تلخی‌شون رو حس کنی تا برات عادی بشه. تا به چشم خودت ببینی که وحشتناک‌ترین اتفاقات و ترس‌های دنیا هم بالاخره می‌گذره.
کاربر ۸۵۷۱۰۰۳
عشق همین طور است که از دل آنچه تنفر داری تو را دوباره متولد می‌کند
faezehakand
گاهی عشق با آن‌همه هیجان و زیبایی‌اش جایش را به دل‌زدگی و گریز می‌دهد. گریز از همهٔ آنچه تو را از خود واقعی‌ات جدا کرده است. عشق با آسوده نفس کشیدن و با زنده بودن باورهایمان زیباست
faezehakand
هرچقدر هم که عاشق باشی جایی می‌رسد، لحظه‌ای می‌آید که درد بر عشق غلبه می‌کند.
faezehakand
روزی تجربه‌های گذشته‌ات برایت آن‌قدر درس بزرگی می‌شوند که از اینکه زمانی آن‌طور خودت را به خاطرشان آزار داده‌ای پشیمان و متعجب می‌شوی و حتی از خدا بابت تمام آن اتفاقات به‌ظاهر ناگوار هم تشکر می‌کنی؛
golsa
می‌خوابم در خواب منی گوهر کمیابم با من باش من عاشق آن لحظه نابم عاشقی با تو عجب دردسری دارد با تو گلخانه دل نیلوفری دارد
♡☆♡𝐏𝐀𝐑𝐈𝐒𝐀𝐍♡☆♡
بی تو نگرانم حال من چون پروانه تویی نور چشمم تویی تو دردانه کوچه به کوچه مجنونم و شبگردم کجایی بانو من در پی تو می‌گردم بی‌تابم دریابم دیوانه آن صورت جذابم
♡☆♡𝐏𝐀𝐑𝐈𝐒𝐀𝐍♡☆♡
زندگی بازی عجیبی دارد. گاهی درست لحظه‌ای که نفس‌های آخرش را می‌کشی نوش دارویی به جانت تزریق می‌کند و تو را ترغیب می‌کند که دوباره روی پاهایت بایستی و به جنگ وسط میدان ادامه دهی.
malihe
هر آدمی در تمام عمرش فقط می‌تواند تمام یک نفر را این‌طور عمیق و متفاوت دوست بدارد.
faezehakand
خوشبختی برای من تنها فاصلهٔ بین دو بدبختی بود.
faezehakand
ای کاش هرگز به آن مدرسه نرفته بودم. ای کاش گواهینامه‌ات را همان جا جلوی درب خانه به تو داده بودم. ای کاش هیچ‌وقت روی آن نیمکت چوبی ننشسته بودیم. ای وای مادر... کاش همان جا در شانزده‌سالگی جلوی عاشقیم را گرفته بودی. ای کاش آن‌قدر روشنفکر نبودی. ای وای پدر... فال آن شب را یادت است؟
faezehakand
مثل دونده‌ای که در بین راه زمین می‌خورد، زخمی می‌شود، عقب می‌ماند، اما در نهایت بازهم تسلیم نمی‌شود و با درد از جا برمی‌خیزد، لنگان‌لنگان پیش می‌رود تا به دردش عادت کند، عادت که کرد به‌یک‌باره جان می‌گیرد، دیگر ترسش از زخمی شدن هم ریخته است، گام‌هایش بلندتر و انرژی‌اش چند برابر می‌شود، زمین زیر پاهایش سنگین است پس اوج می‌گیرد و پرواز می‌کند و در نقطه پایان فرود می‌آید. این می‌شود که تجربه‌هایش اگرچه تلخ بود و مدتی زمین‌گیرش کرد اما همین که غرور و ترس را در وجودش کشت توانست فاصله‌ها را به‌سرعت پر کند و خط پایان را بااقتدار لمس کند.
درخت آلبالو

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۴ صفحه

قیمت:
رایگان