کتاب انگار همه بیگناه هستند
۳٫۱
(۹۲)
خواندن نظراتمعرفی کتاب انگار همه بیگناه هستند
«انگار همه بیگناه هستند» مجموعه داستانهای کوتاهی از شعبان مرتضیزاده نوری(-۱۳۵۹) است. این کتاب ۱۴ داستان کوتاه از این نویسنده معاصر ایرانی را در خود دارد.
در یکی از داستانهای کوتاه این کتاب به نام «دو پیرمرد» میخوانیم:
«دو پیرمرد داخل اتوبوس، کنار هم نشستهاند و با هم صحبت میکنند هر دو مانندِ هم لباس پوشیدهاند هر دو دستمال گردن دارند، عینک قاب طلا زدهاند و کت و شلوار مشکی پوشیدهاند. یکیشان حاج احمد، قبلا تاجر فرش بوده و از گذشته درخشانش برای دوستش تعریف میکند. هر از گاهی حاج محمود هم مانندِ اون یاد گذشتهها میکند حاج محمود قبلاً تاجر آهن بود. اتوبوس در هر ایستگاه میایستد و مسافرین سوار و پیاده میشدند. معلوم نبود این دو پیرمرد مُتِمَکّن، چطور اینجا داخل اتوبوس سر در آوردند!؟ اصلاً تاجر فرش چه سنخیتی با تاجر آهن دارد!؟ همچنان صحبت میکردند اتوبوس تقریبا خالی شد و به آخر خط نزدیک میشد صدای راننده به گوش میرسید. آخر خط «خانه سالمندان» لحظهای بعد دو پیرمرد با عصاهای شبیه هم از اتوبوس پیاده شدند و به سمت در بزرگی که نیم باز بود، حرکت کردند.
حاج احمدگفت:
- حاج محمود هفته بعد پنجشنبه، یادت باشه وقتی میخواهیم برویم سر قبر زنمون بهشت زهرا، گل را از داخل آسایشگاه بخریم چون گل اونجا خیلی گرونه.»
تحدید جمعیت به مثابه تهدید امنیت
مسعود محمدی الستی
رهنامه نظامی کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایرانوحید کریمی
پردردسرترین تخم دنیافاطمه قاسمی
فرزندان دلبسته، نه وابستهمحدثه قبادی
آخرین آرزوشعبان مرتضیزاده نوری
تندیس دردشعبان مرتضیزاده نوری
موهایم را تو ببافسیده حنانه حسینی
شش اختلال رایج روانمحدثه قبادی
جادوی پرواز؛ آشنایی با هواپیماها، پرندگان بدون سرنشین و...شعبان مرتضیزاده نوری
هدیه ای برای مادرش.م نوری
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
قیمت:
رایگان
نظرات کاربران
اصلا داستاناش جذاب نبودن تا اینجا ک من خوندم.علاقه مند نشدم بقیه شو بخونم. ابکی بودن و پیش پا افتاده. ساید بقیه داستانا جذاب باشن ولی من تصمیم گرفتم دیگه ادامه کتابو نخونم
داستان های کوتاه داشت متن روان داشت اما نه جذاب بود نه زیبا نه اموزنده بیشتر هم زندگی رو سیاه و تیره نشون میداد
بد نبود ولی داستان هاش خیلی هم جذاب نبود، فکر کنم بخاطر فضای تیره و تاری که داستان ها داشتن. به نظرم بعضی داستان ها هم بی پایان رها شده بود.
سومین کتابی که در طاقچه مطالعه کردم. کتاب متن روانی داشت چون هیچ ایده و پردازش خاصی درکار نبود. بیشتر شبیه نوشته های تلگرامی بود تا کتابی با داستان های کوتاه. نویسنده سعی داشت مثل صادق هدایت و نویسنده هایی که پوچگرا هستن
پیشنهاد نمیکنم کتابی بود که حس های منفی و پوچی القا میکرد
راستش دوسش نداشتم😕
تا آخر نخوندم،داستان های قدیمی و کسل کننده!
خیلی خام و گاه سر سری.... ننشست به دل انگونه که باید..!
سلام این کتاب متن روانی داشت اما اصلا جذاب نبود و همه اش داستان پردازی های که هیچ مفهومی نداشتن و همه اش میخواد بگه تو بیگناه به دنیا اومدی خودت نخواستی بیایی این حرفا و نویسنده میخواد رو ذهن
کتاب خوبیه .یه سری داستانهای جالبی داره که خوندنش باعث تصویرسازی خوبی تو ذهن میشه .ممنون از عوامل برنامه خوب طاقچه.