بریدههایی از کتاب انگار همه بیگناه هستند
۳٫۱
(۹۲)
«نصف عمر آدمی حماقته، نصف دیگرش هم دست و پا زدن تو این حماقت»
athena
این بدن از دست شماها زجرها کشیده...
athena
بیخود نیست که میگن بهشت زیر پای مادران است. بریم اون دنیا، شاید مزه زندگی را فهمیدیم.
Dina
گدا همیشه گدا است، مقصر روزگاره که ما رو محتاج این گدا گشنهها کرده....
Mohi:/
«میخواهند هر چه زودتر دَفنَم کنند»
صدای «لا اله الاّ الله» میآید. روی جسدم نشستهام. جسدی که در تابوت روی دستهای مردم به سمت قبرستان در حرکت است. زانوهایم را روی سینههایم جمع کردم و تکیه گاه چانهام کردم، دستهایم را دورش حلقه زدم و به جمعیت نگاه میکنم. به چپ و راست تاب میخورم. به جسدم، که رویش نشستهام، خیره شدهام با کفن تمیزی پوشیده شدهام. باورم نمیشود مرده باشم و این همه جمعیت مُردنم را تائید کنند. همانطور که نشستهام سَر بر میگردانم. پاهای کبودم از کفن بیرون است. شصت پاهایم را با طناب به هم بستهاند مثل همه مردهها.
سر بر میگردانم و کفن سفیدی که صورتم را پوشانده، نگاه میکنم. کفن به قدری به صورتم چسبیده که انگار پارچهای کشی روی صورتم کشیدهاند. چانهام با رد چالهای کوچک معلوم است. برآمدگی سبیلم، که همیشه به پُرپُشتی و زیبائیش میبالیدم مشخص است. همه
کاربر ۵۹۰۷۷۲۰
روزا دانشگاه را بهانه میکردم میرفتم دَدَر، گور پدرِ کانون گرم خانواده، مگه آدم چند بار دنیا میآد، کانون گرم خانواده مال اونایی که گرمای بیرون خونه را نچشیده باشند.
Dina
امروز صبح قبل از اینکه بمیرم خواستم بروم حمام که مرگ اجازه نداد، چه بهتر، عوضش الان حسابی من را میشُویَند. راحت دراز بکشی و چند نفر بشُویَندت. باید حسی خوبی داشته باشد آنهم کی؟ زن و بچههایت که عارشان میآمد نگاهت کنند. خوب بشویید، که این بدن از دست شماها زجرها کشیده...
Dina
بچهها اینها همه حرفه، قسمت مِسمَت، همه شاهکلاهی که سرما بدبخت بیچارهها میگذارند تا زیر بار این زندگی سگی جا نزنیم
baran
مردم، اگر چه ظاهرشون مخالفه، باطنشون مشتاقه
Mohi:/
زنیکه دهاتی با عینک دودی، پارچه توری انداخته روی صورتش، یکی ندونه فکر میکنه زن رئیس جمهوره!
Dina
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
قیمت:
رایگان