کتاب یک وعده قضا
معرفی کتاب یک وعده قضا
کتاب یک وعده قضا نوشتۀ سمیرا نگاه است. این کتاب را انتشارات آنان منتشر کرده است.
درباره کتاب یک وعده قضا
کتاب یک وعده قضا با ورود رضا به خوابگاه شروع میشود. میلاد و رضا ۲ هماتاقی هستند که هر دو دانشجوی حقوق هستند. رضا بعد از سالها دورماندن از فضای درس برای ادامه تحصیل به دانشگاه میآید. در این کتاب رضا سرگذشت خودش و خانوادهاش را برای هماتاقیاش میلاد تعریف میکند.
خواندن کتاب یک وعده قضا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای کوتاه ایرانی میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشی از کتاب یک وعده قضا
«روی تخت دراز کشیده بودم صدسال تنهایی میخواندم و از تنهاییام لذت میبردم که پا به درون اتاق گذاشت و سلام کرد پاسخ دادم.
خوشبختانه اتاق دو تخت داشت و دو کمد فلزی که در یک کمد باز بود و درون آن خالی.
من دوباره مشغول کتابخواندن شدم کنجکاوی شناخت شخصی که قرار بود مدتی با او زندگی کنم نمیگذاشت تمرکز کنم و ناخودآگاه زیرچشمی او را میپاییدم بلندقد و لاغر بود با استخوانبندی درشت پوستی زمخت و آفتاب دیده با ابروهایی درهمتنیده بینی کوتاه و پهن، چانهای قوی و کمی عریض چشمهایش را درست ندیدم. سنش به نظر بیشتر از من میآمد. شاید دانشجوی سال بالاتر بود.
یک ساک داشت و یک کارتن بیسروصدا کارش را انجام میداد لباسهایش را در کمد چید و ساک خالی را در طبقه زیرین کمد جای داد به سراغ کارتن، رفت، لیوان بشقاب، قاشق یک تابه و یک قابلمهٔ کوچک از آن خارج کرد با تولید کمترین صدای ممکن و خیلی بااحتیاط رویهم چید.
دو پتو و یک بالش هم از کارتن بیرون آورد و روی تخت. گذاشت با نظم و وسواس خاصی کارهایش را انجام میداد دنیایی بیگانه با بینظمیهای من. وقتی کارش تمام شد، جهت کنجکاوی بیشتر لبهٔ تختم نشستم و پرسیدم کمک نمیخوای؟
بیهیچ حسی گفت نه ممنون.
گفتم اسم من میلاد است و دانشجوی حقوق هستم.
با لهجهٔ کمرنگ آذری و چشمان درشتی که به من نگاه میکرد و گفت: من هم رضا هستم و من هم قرار است حقوق بخوانم.
در یک هفته ده روزی که از شروع ترم میگذشت در دانشکده ندیده بودمش.
گفتم: پس تو هم ترم اولی؟
گفت: بله همینطور هست.
گفتم: دیر آمدی؟
گفت: انتخاب رشته که کردم کاری پیش آمد رفتم پیش خانواده و برگشتم.
من و رضا هم کلاس بودیم از استادان و کلاسهایش پرسیدم برگهای از کمد در آورد و به من نشان داد چند کلاس مشترک با هم داشتیم رضا علیپور اسمش را در حضور و غیابها شنیده بودم.
حس خاصی به رضا نداشتم به نظر میرسید بسیار ساکت باشد و این حسن بزرگی بود و دومین شانس من در خوابگاه بعد از تصاحب تنها اتاق دونفره.»
حجم
۵۱۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
حجم
۵۱۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه