کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی
معرفی کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی
کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی نوشتهٔ نینا رزا وگر و ترجمهٔ هنگامه ایرانی است. «کتاب چ» این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی جلد اول از مجموعهٔ «باشگاه دختران جوان» است.
درباره کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی
کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی در ۲۶ فصل نوشته شده است. این رمان از جایی آغاز میشود که چند نوجوان در مدرسه با هم درمورد شرطبندی احمقانهشان گفتوگو میکنند. یکی از آنها برای بردن این شرط به دردسر افتاده است. او «فلو» نام دارد.
خواندن کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره نینا رزا وگر
نینا رزا وگر از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ در مدرسهٔ روزنامهنگاری اسپرینگر حضور داشت. او پیش از نقلمکان به یک شرکت تولید فیلم، بهعنوان ویراستار کار کرد. نینا وگر از سال ۱۹۹۷ بهعنوان فیلمنامهنویس مستقل کار کرده است. او برای سریالهای گوناگونی هم نوشته است؛ همچنین کتابهای کودک مینویسد که از سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. مجموعهٔ «باشگاه دختران جوان» از این گونه از کتابهای اوست.
بخشی از کتاب آدم ربایی در مدرسه شبانه روزی
«وقتی سر میز اختصاصیشان در سالن غذاخوری نشستند، بلانکا بند سوم را خواند: «از دل باد شمال قیل و قال شاهین را بشنو/ عطر نعناع و عطر تلخ مریمگلی را نفس بکش/ بیَندیش چگونه اینجایی، در اتاقی سرد و لخت و خالی/ دیو آبی دستم را گرفته و میبَرَد/ آتش نقشش را بر دیوار انداخته/ آفتاب بلند تابستان راهنمای آخرین بخش سفر است...»
وقتی بلانکا شعر را خواند، از جیبش یک کاغذ مچاله درآورد، جلو پینا و فلو روی میز گذاشت و صافش کرد: «من برای قسمت سوم یک طرح دادم. نگاه کنین؛ اگه از جهت شمال یه خط بکشیم، از وسط مرغداری، کنار دیوارِ شاهینهای شکاری، تا زمینِ سبزهکاری نعناع و مریمگلی، خط میآد صاف میرسه به سالن غذاخوری یا پایین، به آشپزخونه.»
فلو چین به دماغش انداخت: «ولی این دوتا فضا که نه سردن، نه لخت، نه خالی!» بلانکا آهی کشید: «میدونم، وجببهوجب اینجاها رو هم گشتم، برای همین هم میخواستم مثلاً کلاس کیکپزی بذارم.»
«خُب؟»
«هیچی!»
فلو گفت: «من رو بگو که خیال کرده بودم واقعاً دوست داری بیسکوییت درست کنی!»
پینا با خنده درستش کرد: «کاپکیک!»
بلانکا گفت: «واقعاً دوست دارم. مگه عیب داره؟»
فلو گفت: «میدونی… یه جوریه… کیکهای زینتی، مثل نشانکتابِ قلابدوزیشده است! خیلی دخترونه است!»
بلانکا چپچپ نگاهش کرد: «دخترونه، پسرونه! چهقدر عقبافتاده! هر کی باید هر کاری دوست داره بکنه.»
پینا حرفش را تکمیل کرد: «تا وقتی دیگران رو محدود نکنیم. آزادی وقتی درسته که به آزادی کسانی که طرز فکر دیگهای دارن هم توجه بشه.»
بلانکا پرسید: «این هم از دانشهای سرخپوستهاست؟»
پینا چندتا سیبزمینی از روی باند متحرک برداشت: «نه، یه جایی شنیدم و خوشم اومد. اگه آشپزخونه و سالن غذاخوری نباشه، دیگه کجا ممکنه باشه؟»
بلانکا گفت: «بیندیش چگونه اینجایی. آدم یاد تنبیه شدن میافته!»
فلو هم تأییدش کرد: «سرد و لخت و خالی! آدم رو یاد سلول زندان میاندازه!»
ناگهان از دهان فلو پرید: «اتاقِ بازتاب!»
پینا گفت: «چی میگی؟» «تو مدرسهمون یه اتاق هست به نامِ اتاقِ بازتاب! پِترُنوا پارسال تهدیدم کرده بود که منو میاندازه توش! به عنوانِ شدیدترین تنبیه انضباطی! انگار از شصت سال پیش فقط دو نفر رو کردن توش.»
بلانکا پرسید: «اتاقه کجاست؟»
فلو شانههایش را بالا انداخت: «نمیدونم! پِترُنوا یه کلید از تو کشو میزش درآورد و نشونم داد و گفت که امیدواره مجبور نشه ازش استفاده کنه!»
بلانکا کاغذش را وسط میز سُر داد: «اگه اون خط رو از تو سالن غذاخوری و آشپزخونه عبور بدیم، میرسیم به ساختمون بغلی، صاف تو دفترِ پِترُنوا!»»
حجم
۳۲۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۲۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه