دانلود و خرید کتاب آدم های خانه عنقا جمعی از نویسندگان
تصویر جلد کتاب آدم های خانه عنقا

کتاب آدم های خانه عنقا

انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۳.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آدم های خانه عنقا

کتاب آدم‌های خانۀ عنقا نوشتهٔ جمعی از نویسندگان است که محمدرضا شرفی خبوشان انتخاب داستان‌های این کتاب گردآوری آن‌ها را برعهده داشته است. دفتر نشر معارف این اثر را منتشر و روانهٔ بازار کرده است. این اثر از مجموعهٔ کتاب فیروزه‌ای دفتر نشر معارف است و شامل ۲۲ داستان اجتماعی است.

دربارهٔ کتاب آدم های خانه عنقا

این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های اجتماعی است که بر سبک زندگی ایرانی همراه با مصادیق اسلامی تمرکز دارد. 

موضوع محوری این کتاب خانواده است و داستان‌ها حول محور این موضوع نگاشته شده‌اند.

۲۲ عنوان داستان‌های این مجموعه عبارت‌اند از:

آدم‌های خانۀ عنقا، ابرهای سرخ، آدم حسابی، باغ انار، پناه، تنها چند ثانیه، حالا دیگه راحت می‌خوابه، خانم اسانایی، زنگ در، ستاره‌های رنگی‌رنگی، سیب افراسیاب، صدایم واضح است؟،عشق‌باز، قربانی‌های سفید، کابوسی که هرگز تمام نشد، گروه خانواده، مزاحم‌های داغ، معاملۀ بردبرد، منقل حاجات، یک چشم بسته، یک چشم باز، یلدا، دانهٔ سیاه بزرگ.

نویسندگان این مجموعه داستان نیز عبارت‌اند از:

سفانه الهی، حامد صاحبی، مریم طریقه‌دار، اکرم بادی، عباس حائری، معصومه محمودی، نرگس روزبهانی، فائزه کرد فیروزجایی، نسیم لطفی

بهاره عاصمی‌نیا، مریم اشعری، فهیمه شاکری‌مهر، مهری‌سادات علاقبندها، معصومه جمشیدی شفق، طیبه مهدی‌زاده و سیدمحمدحسین آل‌مجتبی.

خواندن کتاب آدم های خانه عنقا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان‌هایی با موضوع سبک زندگی ایرانی - اسلامی پیشنهاد می‌کنیم.

دربارهٔ محمدرضا شرفی خبوشان

محمدرضا شرفی خبوشان، زاده ۱۳۵۷، معلم ادبیات فارسی، نویسنده و شاعر ایرانی است. او برای رمان بی‌کتابی جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات و نثر معاصر در دوره سی‌وپنجم را به‌دست آورده است. از دیگر کتاب‌های شرفی خبوشان می‌توان به عاشقی به سبک ونگوگ، موهای تو خانه ماهی‌هاست، نامت را بگذار وسط این شعر و روایت دلخواه پسری به اسم سمیر را نام برد.

بخشی از کتاب آدم های خانه عنقا

«سرهنگ، آخرین سیگار پاکت را بیرون کشید. روشنش کرد و بعد از چند پُک عمیق، زیر لب شروع کرد به غرغر کردن: «وطن‌فروشای بی‌ناموس، گند زدن به زیر تا بالای مملکت، توقع دارن هیشکی هم صداش درنیاد! بی‌شرفای پدر...» و ادامهٔ فحشش را قورت داد. یاد پدرش افتاده بود. دَه - پانزده سالی می‌شد که هر وقت می‌خواست فحش بدهد، یاد پدرش می‌افتاد و فحشش را قورت می‌داد.

- آخه پسرجون! ناسلامتی داری وارد جمعِ آدم‌حسابیا می‌شی. خوبیّت نداره این‌قدر بددهن باشی.

اواخر دورهٔ دانشکدهٔ افسری بود. می‌خواست به پدرش بگوید: «آقاجون، خبر نداری که من این فحشا رو از همون آدم‌حسابیا یاد گرفتم!» ولی به خاطر این‌که تصورات خوش‌بینانهٔ پیرمرد را خراب نکند، چیزی نگفته بود. بعدِ فوتِ پدرش هم سعی کرده بود بددهنی نکند. ولی آن شب دلش می‌خواست همهٔ فحش‌های فروخوردهٔ این سال‌ها را بریزد بیرون.

پُک دیگری به سیگار زد و ولو شد روی صندلی. برای بار چندم، کاغذ حکم را از پاکتی که مهر «فوق‌محرمانه» خورده بود، بیرون کشید و شروع کرد به خواندن؛ به این امید که شاید دفعه‌های قبلی، جایی از حکم را اشتباه خوانده باشد:

«از مرکز هماهنگی ستاد کل نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی، به سرهنگ ابراهیم ناصری، فرماندهٔ بخش لُجستیک پادگان زرهی عشرت‌آباد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۱۲۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان