کتاب آنوموچیلوس
معرفی کتاب آنوموچیلوس
کتاب آنوموچیلوس نوشتهٔ مانی نجم الدینی است. نشر سبزان این نمایشنامهٔ ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب آنوموچیلوس
کتاب آنوموچیلوس نمایشنامهای ایرانی به قلم مانی نجم الدینی است که در ۵ پرده نوشته شده است. شخصیتهای این نمایشنامهْ ایرانی نیستند و در میان آنها به نامهایی مانند «انریک چالو»، «هانا»، «جیکوب » و «آقای هابز» برمیخوریم. آنوموچیلوس از لابی مهمانخانهای به همین نام و در حوالی عصر آغاز میشود. نخستین دستور صحنه میگوید که یک خانوادهٔ ۳ نفره با یک چمدان، آباژور و تعدادی کتاب وارد صحنه میشوند. تمام صحنهها و پردههای این نمایشنامه در مهمانخانهٔ آنوموچیلوس میگذرد.
خواندن کتاب آنوموچیلوس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره مانی نجم الدینی
مانی نجم الدینی بازیگر و نمایشنامهنویس ایرانی است که در سال ۱۳۷۶ به دنیا آمده است. از نمایشنامههای چاپشدهٔ او میتوان به کتابهای «پیشفروش روزهای پایانی»، «میگو»، «نویسنده بزرگ» و «آنوموچیلوس» اشاره کرد.
بخشی از کتاب آنوموچیلوس
«صبح روز بعد، در سالن اصلی مهمانخانه، همهٔ وسایل همانند روز قبل در همانجا قرار دارد. فئودور روی یکی از کاناپهها خوابیده و کلیدهای درِ مهمانخانه در دستش است. هانری از راهپلهها پایین میآید، به سمت در ورودی میرود و تلاش میکند در را باز کند. فئودور با صدای در از خواب بیدار میشود.
فئودور: چه خبره؟ ... چیکار داری میکنی؟ (جوابی نمیگیرد.) اگر میخوای بری بیرون، باید اول کلید داشته باشی. (به سمت هانری میرود.)
هانری: اا... سلام، شمایین؟ من میخواستم برم واسه صبحونه خرید کنم.
فئودور: اینجا خودشون صبحونه میدن، شما برو تو اتاقت هر وقت اومدن دنبالت بیا.
هانری: نه آخه بابام کار داره باید بره ... گفت برو صبحونه بگیر.
فئودور: خب، صبحونه رو باید بری سلف بگیری.
هانری: خب همین دیگه، منم دارم میرم بگیرم.
فئودور: خب اینجا درِ خروجه، واسه سلف باید از راهپله بری بالا. (به بالا اشاره میکند.) بالا.
هانری: آره اتاقمون بالاست.
هانا: (از پلهها پایین میآید.) چی شده؟!... اینجا چرا انقدر سروصداست؟
فئودور: میخواد بره بیرون صبحونه بگیره.
هانا: صبحونه رو که باید از رستوران بگیره.
هانری: منم همین رو بهش میگم، این هی میپرسه اتاقت کجاست...
فئودور: ده دفعه بهش گفتم حالیش نمیشه.
هانری: (رو به هانا) راستی همسرتون کجاست؟
هانا: من که از اولش گفتم این بندهٔ خدا رو راحت کنیم، خودش داره اذیت میشه... شما فکر کردید به خاطر تباه بودنشه که میگم.
هانری: اتفاقاً منم موافقم.
هانا: بفرما... خودشم موافقه.
فئودور: دست از این شیطنتات بردار، الان وقت این حرفا نیست.
هانا: خب چیکار کنیم؟
فئودور: باید وایسیم تا الیزابت هم بیاد.
هانا: فکر میکنی بیاد؟
فئودور: امیدوارم که بیاد.
هانری: میاد.»
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه