کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟
معرفی کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟
کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟ مجموعه گفتوگوهایی با فعالان حوزهٔ محیط زیست و اقتصاد و علوم سیاسی نوشته و گردآوریشده توسط شهرام اتفاق است و نشر آماره آن را منتشر کرده است. گفتوگوهایی دربارهٔ اقتصاد سیاسی محیط زیست و انرژی در این کتاب آمده است.
درباره کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟
کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟ به دو پرسش اساسی پاسخ میدهد:
- آموزههای کدام مکتب اقتصادی میتواند سبب شود تا وضعیت محیط زیست بهبود یابد و یا نابسامانتر از شرایط کنونی نشود؟
- دولتها چه نقشی در بهبود شرایط محیط زیست دارند؟
روش این کتاب اجرای گفتوگوهایی با مهمانان، تحت هدایت محمدابراهیم رئیسی بهعنوان کارشناس-مجری است. فعالانْ در این گفتوگوها از نگاه مکتب لیبرالسیم و سوسیالیسم، به عنوان دو جریان غالب در حوزهٔ اندیشهٔ اقتصادی، در خصوص محیط زیست گفتوگو میکنند. در طی این گفتوگوها، این پرسشها با اقتصاددانان نهادگرا نیز در میان گذاشته شده و در این مسیر به بررسی مسائلی نظیر حکمرانی و محیط زیست پرداخته شده است. همچنین در مورد نقش دولتها طی چند جلسه گفتوگو میشود. در خلال این رویدادها، از موضوعات روز مرتبط با مضمون هر نشست نیز غافل نمیشوند.
خواندن کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای محیط زیست، اقتصاد و علوم سیاسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب محیط زیست؛ سرمایه داری یا سوسیالیسم؟
«رئیسی:
جناب آقای جعفری شما طبق آخرین مقالهای که به نام اکوسوسیالیسم ترجمه کردید، به نظرم برخلاف نظر جناب آقای اتفاق، نظام سرمایهداری و استفاده زیاد از منابع طبیعی و مواردی مثل این را عامل بحرانهای زیستمحیطی میدانید. میخواستم نظرتان را بدانم و در واقع سؤال خودم در مورد پایداری و اینکه آیا [به آرای] مقالهای که ترجمه کردید معتقد هستید یا اینکه با نظر آقای اتفاق همراهید و آیا مثل ایشان معتقدید که در همه نظامهای اقتصادی، میتوانند تخریبهای محیط زیستی را به همراه داشته باشند؟
جعفری:
ببینید بحث اکوسوسیالیسم که در ادامه به آن میرسیم و با جزئیات بیشتری در موردش صحبت میکنیم دقیقاً بحثاش این است که ما چرا به جای سوسیالیسم میگوییم اکوسوسیالیسم؟ یعنی اینکه از دو منظر میشود به مقولهٔ تولید نگاه کرد. یکی از منظر سرمایهداری که تولید برای سود انجام میشود؛ یعنی یک روندی دارد، یک ورودی دارد، یک فرآیندی انجام میشود و یک خروجی دارد و این فرآیندها را بر طبق ورودی انباشت سرمایه میبیند. انباشت سرمایه در فرهنگ تولید تبدیل به کالا میشود و این کالا باید با یک قیمت بالاتر و ارزش بالاتری فروخته شود که یک سودی حاصل شود که این سود دوباره برای چرخهٔ تولید انباشت مجدد ایجاد کند.
در نظامهایی که حالا آقای اتفاق اشاره کردند که ما دستاورد داشتیم اصلاً بحث بشر این است که دستاورد داشته باشیم. ما تولید میکنیم برای رفاه بیشتر و برای اینکه در مرحلهٔ اول حداقلهای زندگیمان، حداقلهایی که برای بازتولید زندگی اجتماعیمان نیاز هست اینها را تأمین کنیم و در مرحلهٔ بعد به سمت یک رفاه بالاتری پیش برویم. ما در مبحثی که حالا مطرح میکنیم، بیشتر بحث شکوفایی انسان را مطرح میکنیم. اینکه ما باید به یک سمتی پیش برویم که انسان به یک حدی از رفاه برسد، به یک حدی از دارایی برسد و به یک حدی از تکامل نیروهای تولیدی برسد که بتواند زمان کار لازم و زمانی که باید خرج شود، صرف شود تا آن رفاه و آن کالاهایی اساسی که برای زندگیاش و برای معاشاش و برای رفاهاش است تأمین شود و مابقی آن به سمت پرورش پتانسیلها و پرورش علایقش برسد. ما جمعیتمان زیاد شده در این دو سه قرن اخیر به همان مقدار هم تولیدمان زیاد شده. ما در ۵۰ سال گذشته ۷۰ درصد، ۷ برابر رشد اقتصاد داشتیم ولی آیا این ۷ برابر رشد اقتصادی به سمتی بوده که تغییر کیفی برای جمعیت جهان ایجاد کند. ما جمعیت جهان را ۸ میلیارد میبینیم. ولی آن تغییر کیفی را نمیتوانیم بیاییم خلاصه کنیم در آمریکای شمالی و اروپا. ما الان طبق آمارهای موجود ۴/۲ میلیارد نفر حدوداً ۶۰ درصد جمعیت جهان با هم زیر ۷ دلار دارند زندگی میکنند. در سال گذشته در سال ۲۰۱۸ چون این آمار مربوط به سال ۲۰۱۹ میباشد. آکسون اینها را منتشر کرده ۸۲ درصد از ثروتی که تولید شده در جهان در اثر تکامل ابزار تولید، فناوری و فشارهایی که بر منابع آمده و فشارهایی که بر انسان آمده برای کار و کار بیشتر، ۸۲ درصد از این ثروت تولیدی نصیب یک درصد بالای جامعه شده. است ما باید به سمتی پیش میرفتیم که زمان کارمان را کوتاهتر کنیم. ولی هر چه بیشتر میرویم در بخشی از جهان در اثر پیشرفت نیروهای تولید، در اثر فعالیتهای سیاسی، فعالیتهای سندیکاها، اتحادیهها و در اثر بحرانهایی که دورهای پیش آمده؛ کشورهای سرمایهداری توانستند به یک حدی از رفاه برسند و به یک حدی از تولید برسند و زمان کار و یک دستمزدی را ثابت نگه دارند که این باز همان طور که حالا آقای اتفاق تا سال ۱۹۷۰ اینها بحث کردند، یعنی ما رفاه و دولتهای سوسیالدمکرات در بخشی از اروپا داشتیم، اما از اوایل ۱۹۸۰ با روی کار آمدن تاچر و ریگان در آمریکا این روند به شدت به سمتی رفت که هر چه بیشتر این دستاوردها و آن داشتههای طبقه کارگر و طبقهای که مالک ابزار تولید نیست و مجبور هستند تا نیروی کارشان را در فرآیند بازار بفروشند را سلب بکنند و هر چه بیشتر، خدمات و کالاهای اجتماعی مثل بهداشت، مثل مسکن، مثل آموزش را خصوصی بکنند. ما هدفمان از تولید این است که این تولید به سمت رفاه برای همه برود ولی ما باز میبینیم که در طول یک قرن گذشته این رفاه از طریق گسترش سرمایه و صدور سرمایه و رفتار امپریالیستی با بقیه جهان صورت گرفته. حتی ما در انباشت اولیهای که برای سرمایهداری، برای رشد نیروهای مولد و برای انباشت اولیه و آن مقداری که ما برای سرمایهگذاری نیاز داریم باز متکی بوده به جهان سوم، به بردهداری، به استعمار یعنی همه این مسائل را باید ببینیم. باید ببینیم که صنعت نساجی انگلیس به پنبهای متکی بوده که در آمریکا کشت میشده و آنها از طریق بردهداری آن پنبه را تولید میکردند و نرخ را پایین نگه میداشتند و آن بردهدار غذای بردهاش را از طریق مثلاً سیبزمینی و غلاتی که در ایرلند کاشت میشده [تأمین میکرده است] و تحت حالا روابطی که در ایرلند از طریق انگلیس وجود داشته [پنبه] به آنجا صادر میشده و از طریق آن تأمین میشده است؛ یعنی ما باید همه آنها را ببینیم، ببینیم که از رشد تولید، چه مقدار آن نصیب طبقه کارگر شده و صرف رفاه عمومی شده و چه مقدار آن به سمت سود شخصی، به سمت انباشت پیش رفته است. من الان یک مثالی بزنم سال ۱۹۶۵ ثروت یک مدیر عامل ۲۰ برابر کارگر بوده، در ۲۰۱۳، ۲۹۶ برابر یک کارگر شده و از سال ۱۹۷۳ به بعد دستمزد روزانه ۹ درصد رشد داشته و تولیدمان ۷۴ درصد رشد داشته و بعد این شکافی که به وجود آمده را ما باید بررسی کنیم از چه طریق به وجود آمده. ما و من بحثهایی را که مطرح میکنم و پیگیری میکنم اعتقاد بر این است که منطق سود، منطق سرمایه، منطق رو به گسترشی است، باید همهچیز را درون تولید بکشد، باید همهچیز را به شکل یک کالا دربیاورد که بتواند در یک بازار بفروشد، برای اینکه این انباشتش ادامه پیدا کند باید بازارش را گسترش بدهد، برای اینکه در فرآیند رقابت باقی بماند باید هزینههایش را پایین بیاورد، برای اینکه هزینههایش را پایین بیاورد باید دستمزد را پایین نگه دارد، برای اینکه دستمزد را پایین نگه دارد باید یک حداقلی از نیروی ذخیره کار را داشته باشد که به آن ارتش بیکاران میگویند. باید منابع ارزان داشته باشد، برای اینکه منابع و حتی کارگر ارزان داشته باشد روی میآورد به کشورهای دیگر، به سمت استعمار، به سمت گسترش امپریالیستی و همه اینها در فرآیند تولید اتفاق میافتد و تا این فرآیند اصلاح نشود، تا این فرآیند دگرگون نشود، تا وقتی که ما تولیدمان برای مصرف باشد و ارزش مصرف را در نظر بگیرد بجای اینکه ما برای ارزش مبادله یعنی آن چیزی که الان اتفاق میافتد کالا برای اینکه مصرف شود تولید نمیشود، کالا برای اینکه فروخته شود دارد تولید میشود و این منطق، منطقی مخرب است چون از یک طرف شرایط پایداری محیط زیست را دارد از بین میبرد و از طرف دیگر اینکه به فجایع انسانی ختم میشود، به جنگهای متعدد ختم میشود، به کودتاهای نظامی ختم میشود و همه اینها مثال دارد، همه اینها شواهد تاریخی دارد، همه اینها آمار دارد، که چه اتفاقی در این فرآیند میافتد که ما با یک سیستمی مواجه میشویم که به جای اینکه رفاه را گسترش دهد ... بله دوچرخه در همه اروپا به یک قیمت مناسبی دارد تولید میشود، آیا همه دنیا چنین امکاناتی دارند؟ ما در آفریقا همچنین امکاناتی داریم؟ در آمریکای جنوبی برای همه چنین اتفاقی میافتد؟ چرا این اتفاق نمیافتد؟ یک جای این سیستم دارد میلنگد، یعنی یک جایی این وضعیتی که باید به سمتی پیش برود که رفاه را افزایش بدهیم برای کل جمعیتمان داریم با فشار بیش از حد به منابع طبیعی و فشار بیش از حد به انسان به عنوان نیروی کار داریم ثروت بخش بالایی جامعه را افزایش میدهیم. این روند، روندی مخرب است برای شروط پایداری هم الان اگر دوباره به من فرصت بدهید در مورد شروط پایداری و مسائلی که دارد اتفاق میافتد میتوانم صحبت بکنم.»
حجم
۵۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۵۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه