کتاب زندگی را به خودتان نگیرید!
معرفی کتاب زندگی را به خودتان نگیرید!
کتاب زندگی را به خودتان نگیرید! نوشتهٔ تام رث و ترجمهٔ موسی زمانزاده دربان و خداداد چراغی مقدم است و انتشارات نوژین آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب زندگی را به خودتان نگیرید!
«زندگی را به خودتان نگیرید!» یعنی آنچه ما برای دیگران انجام میدهیم. یعنی هرچه سریعتر بتوانیم با خودمان کنار بیاییم و کار بیشتری را برای افرادی که برایمان مهمتر هستند انجام دهیم.
کتابهایی هستند که سعی دارند «شادمانی» را در تبلیغاتی منعکس کنند که بیانگر مصرفگرایی هستند که در نهایت به ما القا میکنند که مصرفگرایی منجر به خوشدلی میشود.
تام رث، نویسندهٔ کتاب زندگی را به خودتان نگیرید!، دربارهٔ خوشبختی، مدت بیست سال خوانده و نوشته است. او میگوید به دنبال خوشبختی خودمان باشیم. گرچه ممکن است ضررش از فایدهاش بیشتر باشد. کلید آسایش جمعی، در مبادرت به بهبودبخشیدن زندگی دیگران است نه زندگی خودمان.
این کتاب بر مبنای کمک به مردم بنا نهاده شده تا مردم بتوانند استعدادهایشان را در جهتی که بتوانند سوق بدهند. این کتاب توضیح میدهد که تعامل با شخص دیگری چگونه میتواند به ما انگیزه بدهد یا ما را دل سرد کند و به این سؤال ساده پاسخ میدهد که «چه کاری میتوانیم برای شخص دیگری انجام دهیم؟» پاسخ به این سؤال، تذکر خوبی برای تمرکز بر چیزی فراتر از خود است.
این اقدام همچنین به انرژی و کار ما به سمت اقداماتی که در نبود ما رشد میکنند، جهت میدهد. زندگی ما تاریخ انقضای نامعلومی دارد، درحالیکه تلاشها و کمکهای ما به دیگران اینگونه نیست. زمان، انرژی و منابعی که ما برای افرادی که دوستشان داریم و برای جامعهٔ خودمان به کار میبریم دائماً در حال رشد هستند. این کتاب چندین گام اساسی برای کمک به معطوفکردن انرژیمان به چیزی فراتر از خود، معرفی میکند. تام رث از تجربهٔ شخصی عمیقش به ما خواهد گفت که در زندگی هیچ آزادی به اندازهٔ رهاشدن از بند خود، انرژیبخش نیست.
خواندن کتاب زندگی را به خودتان نگیرید! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کسانی که میخواهند فراتر از خود بیندیشند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی را به خودتان نگیرید!
«شما بیست سال برای زندگی کردن وقت دارید.
عبارت فوق خلاصهٔ گفتاری است که وقتی ۱۶ سالم بود از پزشکی شنیدم. من به عنوان یک نوجوان در بحبوحهٔ احساس شکستناپذیری بودم. اما ناگهان همه چیز بودم به جز آن فرد شکستناپذیر. زیرا مشکلی که در بینایی چشم چپم ایجاد شده بود، ریشه پیدا کرد و جدی شد.
"مابقی عمرتان ممکن است به شدت، چالشبرانگیز باشد"
پزشکم به من گفت: من یک جهش ژنی بسیار بد دارم که مشکلات تومور برای بدن ایجاد میکند. در نتیجهٔ این جهش، علاوه بر تومورهای بزرگی که در چشم چپم رشد میکردند، احتمال داشت من سرطان کلیه، سرطان لوزالمعده و تومورهایی در ستون فقرات، مغز و غدههای فوق کلیوی داشته باشم. همچنین به من گفت که آنها برای حفظ چشم چپم تلاش میکنند. اما متأسفانه بعد از چند جراحی ناموفق، بیناییام را در آن چشم از دست دادم.
به من گفتند که ممکن است بیماری من وراثتی شود و در صورت ازدواج به فرزندانم منتقل شود.
در آن سن جوانی، شنیدن آن کلمات ضربه سنگینی به من وارد کرد. هنوز نشستن در اتاق معاینه ناباروری یادم میآید که متخصص ژنتیک، دیاگرامش را با باکسها و خطوط اتصال، بر یک تکه کاغذ که متصل به تخته گیره دارش بود، رسم کرد. او دربارهٔ این بیماری به نام فون هیپل –لینداو توضیح داد. هرکسی که حامل این ژن خاص باشد، ۵۰ درصد احتمال دارد که به فرزندان آیندهاش منتقل کند. این حالت معمولاً مثل علف هرز بین خانوادهها منتقل میشود.
من به جهش ژنی عود کردهٔ نادری مبتلا شده بودم، به این معنی که اولین فرد در خانوادهام با بیماری فون هیپل- لیندا بودم. متخصص ژنتیک، درباره چگونگی ابتلای نسل آینده به این بیماری در صورتی که من بخواهم فرزندی داشته باشم، توضیح داد. من در دیاگرامش، در بالای نمودار بودم، کسی که فرزندان آیندهام و نوههایم او را در جایگاه ریشهٔ شروع بیماری خواهند شناخت. اما من علیرغم این مشکلات میدانستم که روزی میخواهم فرزند داشته باشم. من در کمال آرامش، امیدوار بودم که پدر شوم.»
حجم
۱۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۱۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه