کتاب داستان دانستنی ها
معرفی کتاب داستان دانستنی ها
کتاب داستان دانستنیها نوشتهٔ مرجان داورزنی در انتشارات نظری چاپ شده است.
درباره کتاب داستان دانستنی ها
این اثر داستان زندگی پروانهها را برای کودکان روایت میکند. داستان دانستنیها از مرحلهای که پروانه یک کرم ابریشم است تا وقتی که به پروانهای زیبا تبدیل میشود را با داستان و تصاویری جذاب به کودکان نشان میدهد.
کتاب داستان دانستنی ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی کودک و نوجوان است.
بخشی از کتاب داستان دانستنی ها
«فصل اول
حالا بشنوید داستان پروانه زیبای قصه ما را:
در یک صبح دلانگیز بهاری، یک کرم سفید و زیبا از داخل پوسته نرم و گرم تخمش بیرون آمد.
دور و اطراف کرم سفید ما پر از برگهای درخت توت بود.
این برگها بوی خوبی داشتند.
کرم کوچولو از یک برگ گاز زد و تکهای از آن کند و خورد.
واقعا خوشمزه بود!
تکههای بعدی را با ولع و اشتهای بیشتری کند و خورد، خیلی گرسنه بود.
همان موقع یک بچه خرگوش کوچولو با سرعت از کنارش رد شد.
کرم ابریشم قصه ما که برگش دستخورده بود، تصمیم گرفت سراغ برگ توت بعدی برود و آن را بخورد ولی تا به آن برگ برسد، کلی طول کشید و دلش به قارقار افتاد.
او با خودش گفت: واقعا که! چرا من اینقدر کندم؟ اونوقت خرگوشه اینقدر سریعه! واه واه واه.
سرانجام به برگ بعدی رسید و با ولع زیاد شروع به خوردن آن کرد.
مشغول خوردن برگ بود که ناگهان زنبور عسل روی برگش نشست.
کرم بیاعتنا به زنبور به خوردن ادامه داد تا به قسمتی که زنبور روی برگ نشسته بود، رسید.
سرش را بلند کرد و به زنبور گفت: آقا زنبوره روی غذای من نشستی!
زنبور که خیلی مغرور بود، پوزخندی زد و گفت: من هر جا دلم بخواد میشینم، توکرم کوچولو نمیتونی به من بگی که کجا فرود بیام.
زنبور این حرف رازد وشروع به خندیدن کرد.
کرم ابریشم قصه ما دوباره تو دلش شروع به غرغر کرد.
وای خدایا! اون بال داره، پرواز میکنه و منو مسخره میکنه.
ولی من فقط یه کرمم! حتی پای درست وحسابی برای راه رفتن هم ندارم. باید خودمو روی زمین بکشم و بخزم.
فصل دوم
کرم سفید ابریشمی ما حین غرغر کردن تو دلش، برگ دومم خورد. ولی هنوز گرسنه بود!
پس یواش یواش سراغ برگ سوم رفت وشروع به خوردن آن کرد.
کرم کوچولو برگ سوم و چهارم و.... خوردتا موقع شب که خوابید.
روز دوم، کرم ابریشم داستان ما، صبح زود از شدت گرسنگی بیدار شد.
چون نزدیک یک درخت توت بود و اطرافش پر از برگ این درخت، بدون اینکه مشکلی داشته باشد به هر طرف که میخزید، زیر پاها و تنه کوچکش، برگ توت بود و او برگهای تازه و خوب را انتخاب میکرد و میخورد.
اما بعدازظهر روز دوم اتفاق عجیبی افتاد.
یک ملخ سریع و فرز به اطراف درخت توت آمد و شروع به پریدن و جهیدن کرد.»
حجم
۶۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۶۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه