کتاب نقطه ضعف
معرفی کتاب نقطه ضعف
کتاب نقطه ضعف؛ ماجرای من تویی مجموعهغزلهای عاشقانهٔ مجتبی خرسندی است که انتشارات امتیاز آن را منتشر کرده است. این کتابْ نامزد دریافت جایزهٔ قیصر امینپور شده است.
درباره کتاب نقطه ضعف
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب نقطه ضعف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران غزل فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نقطه ضعف
«نقطه ضعف
هرکسی در زندگی همراه پیدا کرده است
«لا الهٔ بود و «الا الله» پیدا کرده است
برخلاف حرف مردم هرکه عاشق میشود
گویی از انبار سوزن کاه پیدا کرده است
خوش به حال هرکسی در سرد و گرم روزگار
از جگر چیزی به غیر از آه پیدا کرده است
چالههای زندگی هم حکمتی دارد، که مصر
یوسفش را از میان چاه پیدا کرده است
در حقیقت اختیار مملکت در دست اوست
هر وزیری نقطه ضعف از شاه پیدا کرده است
دست آهو را بگیر ای شیر و از جنگل برو
راه آزار تو را روباه پیدا کرده است...
***
ملامت
منی که بار سفر بسته بودم از آغاز
نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز
برای سرخی صورت به روی هر انگشت
حنای خون جگر بسته بودم از آغاز
منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی
که دل به مال پدر بسته بودم از آغاز
به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم
که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز
به خاطر نپریدن ملامتم نکنید
که من کبوتر پربسته بودم از آغاز
عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم
به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز
اگر چه آخر این قصه بستهام در را
چنین نمیشد اگر بسته بودم از آغاز
***
آرزو
دیگر ندارم آن همه شوری که داشتم
در جمع غایب است حضوری که داشتم
هر روز من بدون تو تنها شب است و شب
رفتی و رفت روزن نوری که داشتم
من بودم و دلم، ولی از بعد رفتنت
از دست رفت سنگ صبوری که داشتم
با عیب خود اگرچه کنار آمدم، ولی
وقتی شکسته بود غروری که داشتم
دیگر نگرد، بعد تو پیدا نمیشود
در کوچههای شهر عبوری که داشتم
از چشمهای ابری من در نبود تو
افتاد دانه دانه بلوری که داشتم
روز قیامت از تو طلبکار میشود
هر آرزوی زندهبهگوری که داشتم»
حجم
۳۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۳۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه